مهدی اخوان ثالث
(1307 ـ 1369)
هستن
زمستان
(1335)
ویرایش
و تحلیل از
ربابه
نون
در
جوار رحمت ناراستین آسمان، بغنوده ایم، ای مرد،
که
دگر یادی از آنان نیست
ور
بود، جز در فریب
شوم دیگر پاک جانان نیست
·
دیگر، کسی از شهدا یادی نمی کند و
اگر احیانا یادی بکند، برای فریب شوم امثال پاک جان آنان است.
·
سؤال این بود که هسته رئالیستی این
بند از شعر اخوان، از چه قرار است؟
1
در
جوار رحمت ناراستین آسمان، بغنوده ایم، ای مرد،
که
دگر یادی از آنان نیست
ور
بود، جز در فریب
شوم دیگر پاک جانان نیست
·
هسته رئالیستی این انتقاد اخوان در
تضاد کار عمدتا فکری و کار عمدتا مادی است که به قدمت تاریخ جامعه طبقاتی است:
·
احتمالا در واپسین فاز جامعه اشتراکی
آغازین، در اثر توسعه نیروهای مولده و تولید مازاد بر نیاز همبود، اقلیتی از اعضای
جامعه مثلا رؤسا و زعما و کاهنان و پاسداران آتش در معابد و غیره عمدتا به کار
فکری و هنری و غیره پرداخته اند و اکثریت اعضای همبود به کار عمدتا مادی ادامه
داده اند.
·
بدین طریق میان کار عمدتا مادی و
کار عمدتا فکری تضادی تشکیل شده است.
2
در
جوار رحمت ناراستین آسمان، بغنوده ایم، ای مرد،
که
دگر یادی از آنان نیست
ور
بود، جز در فریب
شوم دیگر پاک جانان نیست
·
همین تضاد کار عمدتا مادی و کار
عمدتا فکری با ورود بشریت از جامعه اشتراکی آغازین به جامعه برده داری تحکیم و
تداوم یافته است:
·
کار عمدتا مادی به عهده توده های
برده و بعد رعیت و کارگر گذاشته شده و کار عمدتا فکری را اعضای طبقه حاکمه یعنی اشرافیت
بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی عهده دار شده اند.
·
به همین دلیل است که در ایده
ئولوژی طبقات حاکمه برده دار و فئودال و سرمایه دار، کار مادی تحقیر می شود و کسر
شأن اقلیت ممتاز جامعه دانسته می شود.
3
در
جوار رحمت ناراستین آسمان، بغنوده ایم، ای مرد،
که
دگر یادی از آنان نیست
ور
بود، جز در فریب
شوم دیگر پاک جانان نیست
·
پس از تشکیل تضاد توده با طبقه
حاکمه در همه فرم های جامعه طبقاتی، در هر دو قطب تضاد اصلی، مثلا هم در توده برده
و هم طبقه حاکمه برده دار، تضاد کار عمدتا مادی و کار عمدتا فکری در پله دیگر بار
دیگر تشکیل می شود:
الف
·
هم در توده مولد و زحمتکش تضاد کار
عمدتا مادی و کار عمدتا فکری تشکیل می شود و هم در طبقه حاکمه برده دار، فئودال و سرمایه
دار.
ب
·
کسانی که کار عمدتا فکری را عهده
دار شده اند، در کل جامعه به صورت روشنفکریت منعکس می شود.
·
روشنفکریت قشری در جامعه است که
کار عمدتا فکری به عهده دارد:
·
حکیم، واعظ، شاعر، آوازخوان، چاوش،
نویسنده، وکیل، پزشک، معلم، مربی، راوی، محدث و الی آخر جزو این قشر اجتماعی اند.
پ
·
آنچه در ذهن خام جامعه از صراحت
گذرانده نمی شود، ماهیت طبقاتی متنوع و متفاوت روشنفکران است.
·
وابستگی روشنفکران به طبقات اجتماعی
متفاوت است.
ت
·
روشنفکران در افکار عمومی ـ در
مجموع ـ مثبت و مترقی تصور می شوند.
·
این خطای خطیری است که در بهترین حالت،
نشانه خریت است.
·
دلیل این خبط و خطای خطیر، معیار وارونه
ی دیرین و دیرمان طبقه حاکمه اقلیت و انگل، برای تمیز خیر از شر است:
·
کار عمدتا مادی در ایده ئولوژی طبقه
حاکمه، منفور و مذموم تلقی می شود و کار عمدتا فکری، مقبول و محبوب و ارجمند.
ث
·
برای تبیین فلسفی و ضمنا دقیق این
تضاد، بهتر است از دیالک تیک شخصیت و طبقه بهره گرفته شود.
·
هر طبقه اجتماعی شخصیت های خاص خود
را می پرورد.
·
شعرا، سیاستمداران، نویسندگان، فلاسفه،
علما، خطبا، وعاظ و فقها و ایدئولوگ های خاص خود را
4
در
جوار رحمت ناراستین آسمان، بغنوده ایم، ای مرد،
که
دگر یادی از آنان نیست
ور
بود، جز در فریب
شوم دیگر پاک جانان نیست
·
اخوان پریشان و پریشان اندیش در
این بند شعر، شخصیت های انقلابی ـ توده ای را مشتی فریبکار محسوب می دارد که به
روشنگری علمی و انقلابی مشغول اند و به افشای بی امان نظام حاکم، طبقه حاکمه و
اجامر ایده ئولوژیکی اش می پردازند.
·
ولی چون هضم و جذب و فهم عمیق اندیشه
های علمی و فلسفی متعالی این روشنگران توده ای برای توده دشوار است، پذیرش شمی آنها
به نظر اخوان فریب خوردگی می نماید.
·
منطق اخوان تواب در این شعر، در هر
صورت تق و لق است.
·
او زیر بغل شهدای پهلوان توده هم
هندوانه می چپاند و هم آنها را مشتی ساده لوح و احمق و پخمه تلقی می کند که در
طریقی پوک جان باخته اند.
·
ضمنا توده مولد و زحمتکش جامعه را
پست و ناپاک جا می زند.
·
حتی مجموعه بشریت را و ضمنا خود را
تحقیر می کند و نهایتا روشنگران علمی و انقلابی را به تازیانه تحقیر و تخریب می
بندد و مشتی مکار محسوب می دارد و خواهی ـ نخواهی، آب به آسیاب طبقه حاکمه ستمگر و
استثمارگر می ریزد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر