۱۳۹۵ دی ۹, پنجشنبه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (154)


مهدی اخوان ثالث
(1307 ـ 1369)
هستن
زمستان
(1335)  

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون  

در جوار رحمت ناراستین آسمان، بغنوده ایم، ای مرد،
که دگر یادی از آنان نیست
ور بود، جز در فریب شوم دیگر پاک جانان نیست

·       دیگر، کسی از شهدا یادی نمی کند و اگر احیانا یادی بکند، برای فریب شوم امثال پاک جان آنان است.

·       سؤال این بود که هسته رئالیستی این بند از شعر اخوان، از چه قرار است؟

1
در جوار رحمت ناراستین آسمان، بغنوده ایم، ای مرد،
که دگر یادی از آنان نیست
ور بود، جز در فریب شوم دیگر پاک جانان نیست

·       هسته رئالیستی این انتقاد اخوان در تضاد کار عمدتا فکری و کار عمدتا مادی است که به قدمت تاریخ جامعه طبقاتی است:
·       احتمالا در واپسین فاز جامعه اشتراکی آغازین، در اثر توسعه نیروهای مولده و تولید مازاد بر نیاز همبود، اقلیتی از اعضای جامعه مثلا رؤسا و زعما و کاهنان و پاسداران آتش در معابد و غیره عمدتا به کار فکری و هنری و غیره پرداخته اند و اکثریت اعضای همبود به کار عمدتا مادی ادامه داده اند.
·       بدین طریق میان کار عمدتا مادی و کار عمدتا فکری تضادی تشکیل شده است.

2
در جوار رحمت ناراستین آسمان، بغنوده ایم، ای مرد،
که دگر یادی از آنان نیست
ور بود، جز در فریب شوم دیگر پاک جانان نیست

·       همین تضاد کار عمدتا مادی و کار عمدتا فکری با ورود بشریت از جامعه اشتراکی آغازین به جامعه برده داری تحکیم و تداوم یافته است:
·       کار عمدتا مادی به عهده توده های برده و بعد رعیت و کارگر گذاشته شده و کار عمدتا فکری را اعضای طبقه حاکمه یعنی اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی عهده دار شده اند.
·       به همین دلیل است که در ایده ئولوژی طبقات حاکمه برده دار و فئودال و سرمایه دار، کار مادی تحقیر می شود و کسر شأن اقلیت ممتاز جامعه دانسته می شود.

3
در جوار رحمت ناراستین آسمان، بغنوده ایم، ای مرد،
که دگر یادی از آنان نیست
ور بود، جز در فریب شوم دیگر پاک جانان نیست

·       پس از تشکیل تضاد توده با طبقه حاکمه در همه فرم های جامعه طبقاتی، در هر دو قطب تضاد اصلی، مثلا هم در توده برده و هم طبقه حاکمه برده دار، تضاد کار عمدتا مادی و کار عمدتا فکری در پله دیگر بار دیگر تشکیل می شود:

الف
·       هم در توده مولد و زحمتکش تضاد کار عمدتا مادی و کار عمدتا فکری تشکیل می شود و هم در طبقه حاکمه برده دار، فئودال و سرمایه دار.     

ب
·       کسانی که کار عمدتا فکری را عهده دار شده اند، در کل جامعه به صورت روشنفکریت منعکس می شود.
·       روشنفکریت قشری در جامعه است که کار عمدتا فکری به عهده دارد:
·       حکیم، واعظ، شاعر، آوازخوان، چاوش، نویسنده، وکیل، پزشک، معلم، مربی، راوی، محدث و الی آخر جزو این قشر اجتماعی اند.
  
پ
·       آنچه در ذهن خام جامعه از صراحت گذرانده نمی شود، ماهیت طبقاتی متنوع و متفاوت روشنفکران است.
·       وابستگی روشنفکران به طبقات اجتماعی متفاوت است.

ت
·       روشنفکران در افکار عمومی ـ در مجموع ـ مثبت و مترقی تصور می شوند.
·       این خطای خطیری است که در بهترین حالت، نشانه خریت است.
·       دلیل این خبط و خطای خطیر، معیار وارونه ی دیرین و دیرمان طبقه حاکمه اقلیت و انگل، برای تمیز خیر از شر است:
·       کار عمدتا مادی در ایده ئولوژی طبقه حاکمه، منفور و مذموم تلقی می شود و کار عمدتا فکری، مقبول و محبوب و ارجمند.

ث
·       برای تبیین فلسفی و ضمنا دقیق این تضاد، بهتر است از دیالک تیک شخصیت و طبقه بهره گرفته شود.
·       هر طبقه اجتماعی شخصیت های خاص خود را می پرورد.
·       شعرا، سیاستمداران، نویسندگان، فلاسفه، علما، خطبا، وعاظ و فقها و ایدئولوگ های خاص خود را     

4
در جوار رحمت ناراستین آسمان، بغنوده ایم، ای مرد،
که دگر یادی از آنان نیست
ور بود، جز در فریب شوم دیگر پاک جانان نیست

·       اخوان پریشان و پریشان اندیش در این بند شعر، شخصیت های انقلابی ـ توده ای را مشتی فریبکار محسوب می دارد که به روشنگری علمی و انقلابی مشغول اند و به افشای بی امان نظام حاکم، طبقه حاکمه و اجامر ایده ئولوژیکی اش می پردازند.
·       ولی چون هضم و جذب و فهم عمیق اندیشه های علمی و فلسفی متعالی این روشنگران توده ای برای توده دشوار است، پذیرش شمی آنها به نظر اخوان فریب خوردگی می نماید.
  
·       منطق اخوان تواب در این شعر، در هر صورت تق و لق است.
·       او زیر بغل شهدای پهلوان توده هم هندوانه می چپاند و هم آنها را مشتی ساده لوح و احمق و پخمه تلقی می کند که در طریقی پوک جان باخته اند.
·       ضمنا توده مولد و زحمتکش جامعه را پست و ناپاک جا می زند.
·       حتی مجموعه بشریت را و ضمنا خود را تحقیر می کند و نهایتا روشنگران علمی و انقلابی را به تازیانه تحقیر و تخریب می بندد و مشتی مکار محسوب می دارد و خواهی ـ نخواهی، آب به آسیاب طبقه حاکمه ستمگر و استثمارگر می ریزد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر