محمد
رضا شالگونی
فیدل
کاسترو
کسی که تا آخرین نفس
کسی که تا آخرین نفس
به عدالت اجتماعی وفادار ماند
ویرایش
و تحلیل از
یدالله
سلطان پور
مارکس
و انگلس:
پرولتاريا
ـ
به مثابه تحتانى ترين قشر جامعه کنونى ـ
نمي تواند برخيزد و نمي تواند قد برافرازد
بى
آنکه به انفجار
تمام
روبناى شامل آن قشرهايى که جامعه رسمى را تشکيل مي دهند،
منتهی
شود.
·
منظور کلاسیک های مارکسیسم ار این
جمله ی بد ترجمه شده، این است که طبقه کارگر، حامل (حمل کننده) جامعه بورژوائی است.
·
این بدان معنی است که پرولتاریا جامعه
بورژوائی را بر دوش دارد و حمل می کند.
·
اگر طبقه کارگر از رختشوی تا حفار،
از رفتگر تا نجار، از صنعتگر تا معمار و الی آخر دست از کار بردارند، جامعه در
طرفة العینی فرومی پاشد.
·
وقتی رفتگران متروپولی اعتصاب می
کنند، تعفن دمار از روزگار از پرولتاریا بهتران در می آورد.
·
چه رسد به اینکه همه مولدین و
زحمتکشان کشور اعتصاب عمومی کنند.
·
در آن صورت ابر عن سان ها در حسرت
جرعه ای آب خواهند مرد.
1
مارکس
و انگلس:
پرولتاريا
ـ
به مثابه تحتانى ترين قشر جامعه کنونى ـ
نمي تواند برخيزد و نمي تواند قد برافرازد
بى
آنکه به انفجار
تمام
روبناى شامل آن قشرهايى که جامعه رسمى را تشکيل مي دهند،
منتهی
شود.
·
منظور مارکس و انگلس این است که
خیزش طبقه کارگر به معنی براندازی نظام اجتماعی حاکم، نظام سرمایه داری و طبقه
حاکمه است که بر گرده اش نشسته است.
·
در این سخن کلاسیک های مارکسیسم،
رادیکالیته انقلاب پرولتری زبانه می کشد:
الف
·
آماج طبقه کارگر، نه دفاع از
دموکراسی بورژوائی و آزادی های سیاسی بنیادی کذائی و عدالت اجتماعی و غیره، بلکه
زیر و زبر کردن مناسبات تولیدی است که قید و بندی بر دست و پای نیروهای مولده گشته
اند.
ب
·
آماج طبقه کارگر، گذار به
سوسیالیسم است که به استثمار انسان بوسیله انسان پایان می دهد و شرایط اوبژکتیو و
سوبژکتیو را برای برابری ـ خواهری ـ برادری حقیقی انسان ها فراهم می آورد.
·
رئیس انجمن راه «کارگر» از این
فراز از مانیفست حزب کمونیستی نتیجه دلبخواهی (سوبژکتیو) زیر را می گیرد:
زیرا
اگر سوسیالیسم
بدون
پاگرفتن آن چیزی که مانیفستِ کمونیست "جنبش مستقل اکثریت عظیم به نفع اکثریت
عظیم" می نامد،
غیر قابل تصور باشد،
دموکراسی و آزادی های سیاسی بنیادی،
شرط
لازم و حیاتی برای پا گرفتن و پایدار ماندن چنین جنبشی است.
2
·
این نتیجه گیری سوبژکتیو رؤسا به
معنی تحریف بی شرمانه ی تحلیل مارکس و انگلس از جامعه سرمایه داری و رسالت تاریخی
پرولتاریا ست:
الف
·
مارکس و انگلس از تحول بنیادی
مناسبات تولیدی سخن دارند.
·
از زیر و زبر کردن حاکمیت طبقاتی
سخن دارند.
·
از حاکمیت توده های مولد و زحمتکش
ضمن براندازی حاکمیت اقلیت انگل و استثمارگر سخن دارند.
ب
·
رئیس انجمن از حفظ دموکراسی فرمال
بورژوائی و رعایت آزادی های سیاسی بنیادی و در تحلیل نهائی، حفظ وضع موجود دم می
زند.
·
این نیت رؤسا بعدا روشن تر خواهد
شد:
3
بنابراین
سلطه
نظام تک حزبی و نبود دموکراسی و آزادی های سیاسی در کوبا
(دست
کم از نظر مارکس)
غیر
قابل دفاع و غیر قابل توجیه است.
·
بیچاره مارکس، چه بلاهائی اجامر
عیرانی بر سرش در می آورند.
·
چگونه می توان از این سخن مارکس و
انگلس، نتیجه گرفت که حاکمیت بلامنازع حزب طبقه کارگر و جایگزین سازی دموکراسی
فرمال بورژوائی با دموکراسی نوین (دیکتاتوری پرولتاریا)، «حداقل از نظر مارکس»
«غیر قابل دفاع است؟»
4
اما
ضمن تأکید بر این اصل،
لازم است در باره شرایط کوبا چند نکته را به یاد
داشته باشیم:
یک
- دشمنی امپریالیسم امریکا با حق حاکمیت مردم کوبا ، در راندن انقلاب این کشور
به
طرف نظام تک حزبی نقش بسیار مهمی داشته است.
·
این جمله رئیس انجمن راه «کارگر»، جام جهان بینی نما ست:
الف
اما
ضمن تأکید بر این اصل
·
منظور از اصل چیست که مورد تأکید
رؤسا قرار می گیرد؟
ب
اما
ضمن تأکید بر این اصل
·
برای کشف منظور رئیس از «این اصل»
به جمله قبلی اش باید برگشت:
سلطه
نظام تک حزبی و نبود دموکراسی و آزادی های سیاسی در کوبا
(دست
کم از نظر مارکس)
غیر
قابل دفاع و غیر قابل توجیه است.
·
اصل از نظر رؤسا این است که نظام
تک حزبی و نبود دموکراسی و آزادی های سیاسی بنیادی در کوبا (و دیگر کشورهای موسوم
به سوسیالیسم قرن بیستم، از شوروی تا چین، از ویتنام تا آلمان دموکراتیک و غیره)
غلط، غیرقابل دفاع و حتی غیرقابل توجیه (حداقل از نظر مارکس بوده) و این اصل بوده
است.
·
اصل مؤکد بوده است.
پ
اما
ضمن تأکید بر این اصل
·
خواننده بی آنکه روحش حتی با خبر
شود، به این نتیجه می رسد که نظام تک حزبی در کوبا و دیگر کشورهای موسوم به
«سوسیالیسم قرن بیستم» با مارکسیسم ناسازگار بوده است.
·
به معنی زیر پا گذاشتن آموزه های
مارکس بوده است.
·
چرا مارکس و نه مارکس و انگلس؟
·
مانیفیست حزب کمونیستی را که مارکس
به تنهائی ننوشته است.
ت
اما
ضمن تأکید بر این اصل
·
اگر خواننده کودن و خرفت و خر
نباشد، خواه و ناخواه به این نتیجه خواهد رسید که ولادیمیر لنین فردی ضد مارکسیست
بوده و بلشویسم تحت رهبری او، جریانی ضد مارکسیستی بوده است.
·
چون مؤسس نظام تک حزبی در اتحاد
شوروی، شخص شخیص لنین بوده است.
·
قبل از همه، لنین بوده که بر اساس
تحلیل نوین از نظام سرمایه داری و بورژوازی، ضرورت هژمونی طبقه کارگر (حزب
کمونیست) حتی در کشورهای عقب مانده را تئوریزه و اثبات کرده است.
·
یعنی اصل مورد نظر رئیس انجمن راه
«کارگر» را زیر پا گذاشته است.
ث
اما
ضمن تأکید بر این اصل
·
خواننده اندک اندک از لنین و
بلشویسم به مائو و حزب کمونیست چین و هوشی مین و حزب کمونیست ویتنام و الی آخر می
رسد.
·
فقط باید اندکی فانتزی داشته باشد
تا همه رهبران طبقه کارگر جهان را «حداقل از نظر مارکس»، مشتی ضد مارکسیست محسوب
دارد.
5
اما
ضمن تأکید بر این اصل،
لازم است در باره شرایط کوبا چند نکته را به یاد
داشته باشیم:
·
اکنون عوامفریبی رئیس انجمن به اوج
می رسد:
·
رئیس نسبیتی را وارد قضیه می کند
تا «انقلاب کوبا» را بسان آخوند زبردستی به آب زمزم بشوید و تطهیر کند.
·
رئیس انجمن، ضمن تأکید بر اصل من
در آوردی، حساب چه گوارا و فیدل کاسترو و یاران را از اجامر دیگر از قبیل لنین و
مائو و هوشی مین و غیره جدا می کند.
·
اکنون تلاش جدید در جهت رلاتیویزه
کردن، دیکتاتوری پرولتاریا در کوبا آغاز می شود:
6
یک
دشمنی امپریالیسم امریکا با حق حاکمیت مردم کوبا،
در
راندن انقلاب این کشور به طرف نظام تک حزبی
نقش
بسیار مهمی داشته است.
·
آدم بی اختیار یاد همشهری رئیس
انجمن راه «کارگر» می افتد که به سید علی می گفت:
·
نیما آدم متدینی بود.
·
یاران بد زیر پایش نشستند، نیمای
ساده لوح را از صراط مستقیم منحرف کردند و به ذلت نشاندند و گرنه او اهل شعر نو
نبود.
7
دشمنی
امپریالیسم امریکا با حق حاکمیت مردم کوبا،
در
راندن انقلاب این کشور به طرف نظام تک حزبی
نقش
بسیار مهمی داشته است.
·
اگر امپریالیسم امریکا، کاری به
کار مردم کوبا نمی داشت، اندیشه موذی نظام تک حزبی حتی به مخیله چه گوارا و فیدل
کاسترو خطور نمی کرد.
عدو شده، سبب خیر
چون خدا خواسته.
8
دشمنی
امپریالیسم امریکا با حق حاکمیت مردم کوبا،
در
راندن انقلاب این کشور به طرف نظام تک حزبی
نقش
بسیار مهمی داشته است.
·
فقط باید از رؤسا پرسید:
·
اگر در کوبا نظام چند حزبی تشکیل
شده بود، احزاب دیگر نماینده کدامین طبقات اجتماعی بودند؟
·
ضمنا با وجود احزاب طبقات دیگر،
انقلاب ضد فئودالی ـ ضد استعماری کوبا، چگونه می توانست پیروز شود؟
·
رؤسا از شیلی سالوادور النده خبر
ندارند؟
·
رؤسا رادیو و تلویزیون و عنترنت
ندارند تا مثلا از ونزوئلا با نظام چند حزبی اش با خبر شوند؟
·
چاوز و یاران حتی از انجام انقلاب
ضد فئودالی عاجز مانده اند، چه رسد به پیروزی سوسیالیسم قرن بیست و یکم.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر