۱۳۹۲ مهر ۱۰, چهارشنبه

چاله ها و چالش ها (342)

مارال سعید 
چرا حزب؟
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com

بهرنگ ایرانی

·        اندیشه ای که آرمانشهر خیالی اش را آنچنان واقعی و قابل دسترسی تصور کند که گویا همه چیز برای بوقوع پیوستنش حاضر و آماده است، اندیشه ای که غایت آرزوهایش را برای تدارک یک جامعه آرمانی در هر لحطه آنچنان بی کم و کاست تصویر می کند که گویا از آینده به مثابه یک غیبگو یا قدیس خبر دارد، برایش هیچ راهی جز کسب قدرت سیاسی و اعمال چنین قدرتی برای عینیت بخشیدن به چنین تصوری ممکن و قابل پذیرش نیست.
·        از همین منظر است که موجوریت جمعی را که تحت عنوان سوسیالیسم رهایی خواه تعریف شده باشند و رسالت شان نقد قدرت باشد و نه تصاحب قدرت، نمی تواند باور داشته باشد.
·        با چنین درکی، خیلی عجیب نیست که قیم مابانه نماینده خودپنداشته پایین ترین اقشار اجتماعی باشد و با تصور این که عالی ترین کیفیت را دارد عجولانه به جای مردم اعمال قدرت کند تا آنجا که اگر لازم باشد ادعا کند با دور زدن فرماسیون های اجتماعی قادر است حتی بدون وجود بستر عینی لازم جامعه را به فاز بالاتری ارتقاء دهد.
·        نقد قدرت به مثابه آموزش عملی توده ها، در راستای کسب توانمندی خودمدیریتی آنهاست.
·        در حالی که کسب قدرت با هدف مدیریت کردن توده ها برای سوق دادن شان به سوی آنچه که گروهی از نخبگان فکر می کنند به نفع توده ها ست.
·        توده هایی که توانایی تشخیص منافع شان را ندارند و به قیم احتیاج دارند.

مسعود بهبودی

·        این نسخه نظری رونویسی شده ی بهرنگ ایرانی برای مائده ای است و بهتر است که سطر به سطر مورد تحلیل دیالک تیکی قرار گیرد تا توخالی و عوام فریبانه بودنش، استدلال و اثبات شود 

·        اما گردگیری پیشاپیش ذهن بعضی ها بی ضرر و ضرور است 

1

·        تاریخ جامعه بشری عمر درازی دارد، برادر مو به مو نسخه بردار

2

·        تاریخ جامعه بشری با فرماسیون اجتماعی سرمایه داری آغاز نشده است تا در آن درجا زند و بگندد

3
·        بشریت پله های تکاملی متفاوتی را پیموده است

4

·        از نظام اشتراکی اولیه (که به قول مرگان محقق و باستان شناس امریکائی، فاز آخرینش ۲۰ تا ۳۰ هزار سال عمر داشته) به نظام برده داری و از برده داری به فئودالی و از فئودالی به سرمایه داری رسیده است تا به سوسیالیسم و کمونیسم بگذرد.

5
·        روندهای تاریخی که دلبخواهی نیستند.

6


·        برای درک این روندها آشنائی با قوانین دیالک تیک ماتریالیستی ضرورت مبرم دارد
·        قانون نفی نفی یکی از این قوانین دیالک تیکی است

7

·        جامعه اشتراکی اولیه نفی شده بوسیله جامعه طبقاتی (برده داری، فئودالی و سرمایه داری) در پله توسعه دیگر، خود بوسیله جامعه اشتراکی متعالی نفی می شود:

8

·        قانون نفی نفی بیانگر دقیق همین روند و روال  است

9


·        بادام دانه ای بوسیله درختی نفی می شود که با نفی نفی، یعنی با نفی خود درخت، بادام دانه های بمراتب بیشتر و کیفیتا بهتر تشکیل شوند که هر کدام آبستن بالقوه درختان بیشمارند.

10
·        روند بی پایان نفی نفی همین است.

11
 
·        در گذار از فئودالیسم به سرمایه داری، بهرنگ های سابق به نقد کذائی قدرت قناعت نورزیدند، یعنی در روشنگری درجا نزدند.
·        بلکه از نقد نظری نظام فئودالی به نقد عملی آن پل زدند، یعنی به انقلاب اجتماعی متوسل شدند.

12


·        یعنی برای تسخیر قدرت سیاسی از اشرافیت روحانی و فئودال  جنگ های سی ساله دهقانی را در آلمان مورد حمایت قرار دادند و شطی از خون اشرافیت و روحانیت و مرتجعین دیگر را در خیابان های پاریس به راه انداختند و در نتیجه همین گذار از فئودالیسم به سرمایه داری بود که سدهای مزاحم از جلوی سیر پیشرونده ی تاریخ برداشته شد.
·        تا هم نیروهای مولده مادی رشد کنند و هم انسان ها بلحاظ فکر و فرهنگ توسعه یابد:

13

·        شعور اجتماعی توده ها را وجود اجتماعی آنها تعیین می کند

14


·        برای تحول فکری توده و برای تربیت توده به مدیریت جامعه باید زیربنای اقتصادی جامعه تحول یابد و تسخیر قدرت سیاسی پیش شرط بی چون و چرا برای تحول زیربنای جامعه است:   دیالک تیک زیربنا و روبنا

15

·        تسخیر قدرت برای سلب مالکیت از طبقه حاکمه گندیده، پیش شرط لازم برای تحول هر جامعه است

16

·        این ـ قبل از همه ـ   انحصار قدرت اقتصادی در دست طبقه حاکمه است که اعمال قدرت سیاسی، فرهنگی و غیره را امکان پذیر می سازد و سوار شدن بر گرده توده را ارزانی اش می دارد.

17

·        بدون قدرت اقتصادی نمی توان بر جامعه حکومت کرد و بدون تسخیر قدرت سیاسی نمی توان قدرت اقتصادی را به مالکیت توده ها (به مثابه صاحبان اصلی آن)، برگرداند.

بهرنگ ایرانی

·         این که پیش بینی می شود ادامه این روند، به سوسیالیسم و کمونیسم بیانجامد، می تواند موضوع گفتگو باشد.
·        این که نظام سرمایه داری پایان تاریخ نیست، تردیدی نیست.
·        لااقل من تردید ندارم.
·         
·        این که آلترناتیوش باید مترقی تر آز آن باشد هم شکی در آن نمی توان کرد.
·        چون سیر تطور تاریخی همین گونه بوده است و به احتمال قریب به یقین چنین نیز خواهد بود.
·         
·        تمام صحبت بر سر درکی است که از این بدیل و چگونگی دست یازیدن به آن داریم.
·         
·        حال از درک خیالپردازانه "کمونیسم" که بگذریم، برداشت آقای شیدان وثیق از مقوله سوسیالیسم و چگونگی رسیدن به چنین جامعه ای بنظرم واقعبینانه تر و قابل حصول تر است.
·         
·         
·        سوال اینجاست که به سیاق درکی که ایشان از قانون نفی در نفی دارند ، آیا نفی کمون ثانویه که بی طبقه است مجددا باید یک جامعهء طبقاتی شود؟
·         
·        .توجه داشته باشید که صحبت سر اصل مورد نظر نیست بلکه صحبت بر سر درک ایشان از این اصل است.
·         
·        ایشان مدعی هستند که چون بهرنگ های سابق به نقد "کذائی" قدرت قناعت نکردند و با به راه انداختن شطی از خون از فئودالیسم به بورژوازی گذر کردند، پس بهرنگ های جدید هم چاره ای جز این ندارند که چنین شطی را راه بیاندازند وگرنه کذائی اند.
·        (در این مورد هم شواهد و تجربیات تاریخی زیادی در دوران معاصر وجود دارد که صحت چنین ادعایی را زیر سوال می برد )
·         
·        شعور اجتماعی انسانها را وجود اجتماعی آنها تعیین می کند.
·        (بدون تردید همینطور است ولی چه کسی گفته که وجود اجتماعی انسانها فقط با به راه انداختن شطی از خون و اعمال خشونت آمیز ثابت می شود؟)
·         
·        بدون تسخیرقدرت سیاسی نمی توان قدرت اقتصادی را به مالکیت توده ها (به مثابه صاحبان اصلی آن)، برگرداند.
·        (آفتاب آمد دلیل آفتاب.
·        این ادعا دقیقا همان قیم مابی است که قبلا عرض کردم.
·        بزعم ایشان، نخبگان مورد نظرشان باید قدرت را تسخیر کنند و بعد آن را به توده ها تقدیم کنند و تاج پیروزی را بر سر آن ها بگذارند.
·        چنین تجربه ای را هم تاریخ پشت سر گذاشتیم و نتیجه اش را دیدیم.

مسعود بهبودی
·        خیلی ممنون
·        بهرنگ عزیز
·        لطف کنید قوانین دیالک تیکی را حداقل نگاه کنید.

1
·        قانون نفی نفی رو به جلو دارد و نه رو به عقب.
·        قانون نفی نفی، تبیین روندی بالنده، پیش رونده و توسعه یابنده است و نه به قهقرا رونده و ارتجاعی.

2
·        مثال:
·        هر کودکی مادر ـ پدر خود را نفی می کند تا خودش بوسیله کودکان خود به نوبه خود نفی شود.
·        روند بی پایان به همین دلیل گفته شد.

3
·        کودکان هم بوسیله کودکان خود نفی خواهند شد.
·        نتیجه نفی در نفی اما بلحاظ کمی و کیفی بهتر از قبلی است که نفی شده است:
·        بهرنگ در تحلیل نهائی بهتر از پدر خویش است که بوسیله او نفی شده است.

4

·        نفی اما نه نفی مکانیکی، بلکه نفی دیالک تیکی است:
·        نفی دیالک تیکی به معنی حذف مطلق کهنه نیست.
·        بلکه برعکس:
·        نو (بهرنگ) همه جنبه های مثبت و مترقی کهنه (پدر و مادر) را از آن خود می کند و توسعه می دهد (پیوست، تداوم، استمرار) و جنبه های منفی و مخرب را فقط دور می اندازد. (گسست، شکست، انقطاع)

5

·        این بدان معنی است که نفی دیالک تیکی از گردنه دیالک تیک پیوست و گسست می گذرد.

6


·        شیوه استدلال شما نه حقیقت جویانه، نه طلبانه، بلکه عوامفریبانه است.
·        ولی مهم نیست.
·        اگر لازم باشد، می توان سفسطه ها را استدلال و اثبات و افشا کرد.

·        تعیین کنندگی وجود اجتماعی همین جا ست:
·        کسی که پایگاه طبقاتی ارتجاعی دارد، با بحث و روشنگری تغییر پایگاه طبقاتی و شعور اجتماعی (طبقاتی)  نمی دهد، فقط سفسطه می کند و بر نظرات باطل خویش پافشاری بیشتر.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر