سعدی شیرازی
( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت ششم
(گلستان با ب اول، ص 25 )
تحلیلی
از شین میم شین
سعدی
(گلستان با ب اول، ص 25 )
با رعیت صلح کن وز جنگ خصم، ایمن نشین
زانکه شاهنشاه عادل را رعیت لشکر است.
·
در بخش پیشین گفتیم که سعدی (و
بعدها حافظ و امثالهم) آرزوی ارتجاعی تبیین یافته در این بیت را در غزلیات عاشقانه
خود تبلیغ می کند و رابطه طبقه توده و حاکمه را تا درجه رابطه عاشق و معشوق اعتلا می دهد:
·
عاشقی که بیشتر به لومپن، به گدای
بی شخصیت و بی همه چیز شبیه است و معشوقی که دستکمی از جلاد ندارد.
·
بدین طریق دیالک تیک توده های مولد
و زحمتکش با طبقه حاکمه به شکل دیالک تیک واره عاشق و معشوق، مسخ و مثله و مخدوش
می شود و عشق با وابستگی، خفت و خواری و خودستیزی یکسان تلقی می شود.
·
اینک برای اثبات ادعای خود سری به
اشعار عاشقانه سعدی می زنیم:
1
سعدی
(خلیل خطیب رهبر، «دیوان غزلیات سعدی»، ص 53)
کهن شود همه کس را به روزگار، ارادت
مگر مرا که همان عشق اول است و زیادت
·
معنی تحت اللفظی:
·
با گذشت زمان علاقه افراد نسبت به
هم کهنه می شود و کاهش می یابد.
·
من اما در این میان استثنائی ام:
·
چون عشق آغازین من همیشه همان می
ماند و چه بسا حتی رشد می کند و فزونتر می گردد.
1
·
سعدی در این بیت، با گذشت زمان، کهنه
شدن ارادت همه را نسبت به هم می پذیرد، به جز عشق کذائی خویشتن نسبت به دوست کذائی
را.
·
آنچه بنظر نمی رسد، زهر ایدئولوژیکی
پنهان در غزلیات شعرای فئودالی است:
·
سعدی با یک تیر نا قابل چندین نشان
خاص و عام می زند:
2
·
او ـ قبل از همه ـ عشق و علاقه طبقاتی
ـ عاطفی خود نسبت به طبقه حاکمه را علنا ابراز می دارد تا هم مورد سوء ظن طبیعی اشرافیت
بنده دار و فئودال قرار نگیرد و هم از حمایت مادی و معنوی آن در اقصا نقاط جهان
تحت سلطه فئودالیسم برخوردار گردد و نانش در روغن باشد.
3
·
سعدی اما علاوه بر آن، دو جانبگی
رابطه عاشق و معشوق را از میان برمی دارد و از آن رابطه واره ای یک جانبه سرهم
بندی می کند:
·
رابطه واره یکسویه چیزی جز وابستگی
و سرسپردگی و حلقه به گوشی یکی نسبت به دیگری نیست.
4
·
اکنون کار مبلغین ایدئولوژی طبقه
حاکمه آسانتر می شود:
·
فقط باید به جای معشوق انتزاعی یکی
از لایه های هرم حاکمیت فئودالی گذاشته شود:
·
این هرم حاکمیت از کد خدا شروع می
شود، به شهردار و استاندار و وزیر و شاه و ولی و امام و پیامبر و خدا می رسد.
5
·
تحت تأثیر همین ایدئولوژی است که
شهریار شاعر هم در مدح استاندار تبریز مدیحه می سراید، هم در مدح امیر المؤمنین، علی
و هم در مدح جانان مجرد و مشخص.
·
و خلایق ترهات او را چه بسا ازبر
می کنند و بر زبان می رانند و فکر می کنند که شعور کسب کرده اند.
6
کهن شود همه کس را به روزگار، ارادت
مگر مرا که همان عشق اول است و زیادت
·
وقتی گفته می شود که عشق در ادبیات
فئودالی ما مفهومی انتزاعی است و به عنوان فرم و قالب و ظرف می تواند با هر محتوا
و درونمایه و مظروفی پر شود، منظور همین است.
7
·
سعدی و بعدها حافظ از عشق انتزاعی،
هنری اختراع می کنند و ضمنا به این هنر من در آوردی و ماهیتا ارتجاعی، ضد هومانیستی
و گندیده افتخار می کنند.
8
·
یعنی عشق کذائی را که به همه
چیز شباهت دارد، به غیر از عشق، عملا تا درجه یکی از سجایای اخلاقی ایدئال، پسندیده و
دست نایافتنی ارتقا می دهند.
9
·
یعنی همین عشق انتزاعی شرم انگیز
را خردستیزانه و بی رحمانه ایدئالیزه می کنند، به عرش اعلا می برند و هر معجزه غیر
قابل تصوری را بدان نسبت می دهند.
·
سؤال این است که برای چی و به چه
دلیل؟
10
کهن شود همه کس را به روزگار، ارادت
مگر مرا که همان عشق اول است و زیادت
·
دلیل این کرد و کار در ماهیت همین
عشق کذائی شرم انگیز است.
·
آدم بالاخره آدم است.
·
آدم از اینکه جلادی را ایدئالیزه می
کند و هر صفت و فضیلت الهی و انسانی و طبیعی را بی پروا بدو نسبت می دهد، نمی
تواند به عذاب وجدان دچار نگردد.
·
عقل خوداندیش سرکش مهارناپذیر به
بازخواستش می کشد، خواب و راحت را بر او حتی حرام می کند و دمار از روزگارش در می
آورد.
·
در این جور جاها ست که شاعر برای
از عرصه بدر راندن عقل خوداندیش، عشق را بهانه می کند:
·
عشق کذائی به تنها چیزی که کمترین اعتنا
را ندارد و برایش تره حتی خرد نمی کند، عقل است.
11
·
اکنون هر فرومایه ای می تواند بی کمترین
عذاب وجدان، به ایدئالیزه کردن جلادی بپردازد.
·
در هر قلدر خونریزی فرشته ای، روح
اللهی، امام زمانی و یا حتی خدائی را کشف کند و تمامت عشق خود را به پای او نثار
کند.
·
وقتی که عقل در بدر شده باشد، همه
کاری مجاز می شود.
·
و عشق فئودالیزه شده آنتی تز عقل
است.
12
·
بدین طریق، عشق همه کاره می شود و عقل
به درجه اسفل السافلین مترسک مولانا تنزل می یابد که پای چوبین دارد.
·
در این صورت است که انسان به چکمه
لیسی تن در می دهد و از آن کرد و کار بی شرمانه، برای خود و امثال خود فضیلتی،
فخری سرهم بندی می کند.
·
در این صورت و فقط در این صورت است
که خواجه شیراز و هر کس و ناکس دیگر می تواند با خیال راحت، تیمور لنگ را حتی به درجه
سلیمان زمان و شفیع روز قیامت ارتقا دهد و با او عهد و پیمان ابدی و مادام العمر
ببندد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر