نگاه ارفه ای به مرگ
امرالله نصراللهی
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com
ربابه
«پیر پرنیان اندیش» که پا به پای احمد شاملو در کوچه و
خیابان و جنگل ماجراهای
نبرد چریک ها را رصد می کرد، آرام آرام وکم کمک نیز به خود می آموخت داستان چگونه زیستن را و در لابه لای چنین
زمینه، زندگی و زمانه ای بود که
مفهوم مرگ برای او به مسئله ای اجتماعی – فلسفی بدل شده بود.»
(امرالله نصراللهی)
·
نویسنده محترم تخیلات خود را تحلیل نام می دهند و یا در واقعیت عینی جامعه دلیلکی هم برای دعاوی خویش
دارند؟
·
من اکثر اشعار سایه را و مجموعه
اشعار شاملو را خوانده ام.
1
·
اولا سایه بلحاظ سنگر طبقاتی ماهیتا
نه در کنار شاملو، بلکه در جبهه مخالف شاملو بوده است:
الف
·
سایه شاعر توده ها و حزب توده ها بوده
است.
ب
·
شاملو شاعر طبقات اجتماعی واپسین و
نخبگان از هر نوع و تحت هر نام و عنوان بوده است.
2
·
کی سایه به ماجراهای آوانتوریستی
تره خرد کرده است؟
3
·
فرق اساسی سایه با سیاوش همین است:
·
سیاوش اگر چه بلحاظ سنگر طبقاتی
همسنگر سایه بوده، ولی تصور دیگری از آوانتوریسم چپ (چریک های فدائی) و رابطه دیگری با آن داشته است.
4
·
سایه ولی هرگز التفاتی به آوانتوریسم
نداشته و حتی بیتی در رثای آنان نسروده است.
·
اگر نویسنده محترم خبر دارند، نام
ببرند.
5
·
علاوه بر این نه سایه و نه شاملو
کمترین خبری از فلسفه نداشته اند.
·
فرق سیاوش با هر دو همین است:
·
سیاوش شاعری فیلسوف بوده است.
امرالله نصراللهی
معلوم چندان هم که باید و شاید
شعرهای این مرد را نخوانده اید
اولن پابه پا بودن با در یک
جبهه بودن تفاوت دارد
دومن سایه دل در گرو این جنبش چریکی داشته و دارد
شعرهایی که برشمردم همه حکایت
از چنین دلبستگی هایی داشته
است
سومن شاملو اگر چه زبانی فاخر داشت واز نثری حماسی و الیت بهره میگرفت اما یادت باشد که ا و برای روسپیان
و برهنگان هم می نوشت:
به آنان که بر خاک سرد امیدوارند و به آنان که دیگر به آسمان
امیدی ندارند
سایه شاعر نوع انسان است و
انسان بودن ارتباط چندانی به توده بودن و یا الیت بودن ندارد
سایه، سایه بود و شاملو، شاملو
اما با همه ی متفاوت بودن با هم نیز بودند
کوه ها با همند و تنهایند
همچو ما باهمان تنهایان
با این همه من آیا تخیل خود را بار کرده ام.؟
هر چند تخیل منبع بسیاری از
اتفاق ها ست در
دنیای ادبیات و هنر
پس کمی به انصاف داوری کن
سپاسگزارم
ربابه
·
خیلی ممنون.
·
اجازه بدهید برای اجتناب از خروج
از موضوع و پرهیز از پرت و پلاگوئی روی نظرات شما در این کامنت مکثی بکنیم و
بیانیدشیم:
اولا پابه پا بودن با در یک جبهه بودن تفاوت
دارد.
·
شما نوشته اید:
«پیر پرنیان اندیش که پا به پای احمد
شاملو در کوچه و خیابان و جنگل ماجراهای نبرد چریک ها را رصد می کرد. »
1
·
خوب.
·
پیش شرط پا به پا رصد کردن
آوانتوریسم فئودالی موضع و سنگر ایدئولوژیکی واحدی نیست؟
2
·
شاملو و جنبش آوانتوریستی راست (مذهبی
و غیره) و چپ به احتمال قوی منشاء طبقاتی فئودالی داشته است.
3
·
اولا طرفداری شاملو از شهدای
مربوطه به معنی خصومت شاملو با انقلاب ضد فئودالی سفید بوده است.
4
خردستیزی
اثری از پیکاسو
·
ثانیا شاملو طرفدار نیچه ئیسم
(فلسفه بورژوائی واپسین) بوده است.
·
مرگ برای همه نمایندگان ایدئولوژیکی
طبقات اجتماعی واپسین چیزی ستایش انگیز است:
·
فرق هم نمی کند که انتحار باشد و
یا اعدام و یا خودکشی چریکی کذائی.
5
·
سایه عضو ارگانیک حزب توده است.
·
هنوز هم طرفدار سوسیالیسم است.
6
·
شما واژه جنگل را از شعر سایه
بدلخواه برمی گیرید و سایه را طرفدار فئودالیسم (آوانتوریسم) محسوب می دارید.
7
·
به همین دلیل گفته شد که اینجا تخیل
جای تحلیل عینی را گرفته است.
8
ارنست تلمن
رهبر شهید حزب کمونیست آلمان
·
آدولف هیتلر که همپا با ارنست تلمن
(رهبر حزب کمونیست آلمان و مقتول در شکنجه گاه های فاشیسم) «در کوچه و خیابان و جنگل ماجراهای نبرد چریک ها را رصد» نمی زند تا سایه با
شاملو رصد زند.
ثانیا سایه دل در گرو
این جنبش چریکی
داشته و دارد.
1
·
به چه دلیل به این نتیجه می رسید؟
2
·
حزب توده نقاد آوانتوریسم بوده است
و نه مؤید آن.
·
مراجعه کنید به آثار جوانشیر مثلا
«چریک های فدائی ... چه می گویند؟»، آثار بیگوند، تیزابی و غیره.
3
·
آوانتوریسم ـ چه چپ و چه راست
(مذهبی) ـ برنامه ای نداشته تا سایه دل در
گرو آن داشته باشد.
4
·
جلال آل احمد و شاملو و غیره می
توانند چنین باشند و بوده اند، سایه ولی هرگز نبوده است.
·
اگر هم سایه (؟) و یا سیاوش احیانا
شعری سروده اند، از سر هومانیسم بوده است:
·
اشک بر مرگ جوانان کشور و نه وحدت
ایدئولوژیکی و نه دل در گرو آن ایدئولوژی داشتن.
شعرهایی که برشمردم همه حکایت از چنین
دلبستگی هایی
داشته است
1
·
شما از اشعار سایه تحلیل تخیلی
کرده اید.
·
هر شعر مشخصی را که شما بخواهید می
توان تحلیل عینی کرد و نشان داد که برداشت شما تخیلی است.
ثالثا شاملو اگر چه زبانی
فاخر داشت واز
نثری حماسی و الیت بهره می گرفت اما یادت باشد که ا و برای
روسپیان و برهنگان هم می نوشت
به انان که بر خاک سرد امیدوارند و به
انان که دیگر به اسمان امیدی ندارند.
1
·
روسپی به جماعت آسوسیال و ضد
اجتماعی موسوم به لومپن اطلاق می شود.
·
روسپی چه ربطی به توده مولد و
زحمتکش دارد؟
2
·
شما از اشعار شاملو هم تحلیل تخیلی می کنید:
·
این سیاوش است که با هومانیسمی
عمیق شعر هرجائی اش را می سراید و از معصومیت زن هرجائی به دفاع برمی خیزد و شهر
هرجائی (سیستم اجتماعی ـ اقتصادی حاکم) را
به بازخواست می کشد، نه شاملو.
3
·
شاملو در «بسترهای عفاف خویش»
غنوده و با شنیدن آواز روسپیان با فخر و افاده از پنجره به بیرون خم می شود و «به
جای همه می گرید» و کلی منت سر زمین و
آسمان می گذارد.
سایه شاعر نوع انسان است و انسان بودن ارتباط
چندانی به توده بودن و یا الیت بودن ندارد
1
·
اتفاقا برعکس تصور شما:
·
طرفداری از انسان به مثابه مقوله
نوعی به معنی باور به برابری و خواهر ـ برادری انسان ها ست و با تئوری فاشیستی
و آنتی هومانیستی نخبگان در تضاد آشکار و آشتی ناپذیر قرار دارد.
2
·
حساب سایه و سیاوش درست همین جا از
شاملو و هدایت و آل احمد و غیره جدا می شود.
اما با همه ی متفاوت بودن
با هم نیز بودند
کوهها با همند و تنهایند
همچو ما باهمان تنهایان
1
·
شما فرق باهم بودن و برهم بودن را
فراموش می کنید.
2
·
باورمندان به انسان به مثابه مقوله نوعی اگر
هم در جامعه واحدی با طرفداران راسیسم و نیچه ئیسم (تئوری نخبگان) بسر می برند،
ولی خصم طبقاتی آشتی ناپذیر یکدیگر اند، نافی یکدیگرند.
3
·
شما برای اثبات نظر سوبژکتیف خود
به جای دلیل تجربی و نظری، به نقل بیتی از شعری
توسل می جویید.
·
تحلیل تخیلی همین است، دیگر.
هر چند تخیل منبع بسیاری از اتفاق
ها ست در دنیای
ادبیات و هنر
·
آره حق با شما ست:
·
تخیل در هنر نقش مهمی دارد.
·
ولی همان تخیل در تحلیل آثار هنری
به زیر پا نهادن حقیقت عینی منجر می شود.
·
تخیل صرف کمکی به تحلیل عینی چیزها
نمی کند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر