( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
سعدی
گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت
کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت؟
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگر اذن پذیرش به
حضور تو را کسب نکنم، کجا بروم که در آستانه بندگی نمیرم؟
1
·
سعدی در این بیت با استفاده از
مفاهیم رایج در دربارهای نظامات بنده داری ـ فئودالی،
بی پناهی خود را در صورت عدم اذن ورود و مرگ در پرستش معشوق به گوش دوست می رساند.
2
·
در این بیت شعر، وابستگی مطلق عاشق بی همه چیز به معشوق همه
چیزمند نه تنها تبیین می یابد، بلکه بطور غیرمستقیم تبلیغ می شود.
·
انگار عاشق خلق شده که بندگی معشوق
کذائی را بکند.
·
اگر معشوق در به روی عاشق ببندد،
زندگی او دیگر معنی و مفهومی نخواهد داشت.
3
·
عاشق به چنان درجه ای از ذلت مادی و فکری و شخصیتی دچار است که آلترناتیو
و بدیلی جز مرگ در آستانه بندگی معشوق کذائی نمی شناسد.
4
·
در اشعار عاشقانه شعرای فئودالی و
بنده داری از برابری و برابرحقوقی عاشق و معشوق کمترین
اثری نیست.
5
·
به همین دلیل ما به این نتیجه می
رسیم که معشوق در قاموس سعدی و حافظ، یا اشرافیت بنده دار و فئودال و یا انعکاس
آسمانی ـ انتزاعی آنها، یعنی باری تعالی است.
·
و عاشق بنده و نوکر و رعیت و گدای
بی همه چیز بی آبرو و بی ارج و ارزشی بیش نیست.
6
·
می توان گفت که اشعار عاشقانه
حضرات، بهترین وسیله برای تبلیغ ایدئولوژی نظامات بنده داری
ـ فئودالی است.
سعدی
مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد
که هجر و وصل تو دیدم، چه جای موت و اعادت؟
·
معنی تحت اللفظی:
·
شاید در روز محشر
کسی از من بازجوئی به عمل نیاورد.
·
برای اینکه هجر و
وصل تو برای من مثل مرگ و رستاخیز (مردن و زنده شدن) بوده است.
1
·
در همین بیت، وابستگی عاشق به معشوق بطرز اغراق آمیزی تبیین می
یابد.
·
آن سان که دیدن معشوق به معنی
زندگی و دوری از او به معنی مرگ جا زده می شود.
·
ما را مدت مدیدی این سؤال به خود
مشغول می داشت که این معشوق انتزاعی کیست که
این چنین همه چیزمند است و عاشق در مقابلش، این چنین ذلیل و بی همه چیز؟
2
·
این همان سعدی است که بخش اعظم عمر
خود را در سفر بوده و کمترین اعتنائی به روزگار همسر نداشته است.
·
پس معشوق
انتزاعی باید یا خدا باشد و یا سایه های خدا.
3
·
در این رقابت و چشم همچشمی در زمینه ابراز عشق به طبقه حاکمه میان شعرای کشور شاید
بتوان به رادیکالیته استبداد و بی رحمی طبقه حاکمه
پی برد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر