بهروز خلیق
آیا در حوزه تاریخ و جامعه، کشف قوانین مطرح است یا
پارادایمسازی و نظریه پردازی توسط انسان؟
سرچشمه :
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com
میم حجری
سؤال سوم
آیا در حوزه تاریخ و جامعه، کشف قوانین مطرح است یا
پارادایمسازی و نظریه پردازی توسط انسان؟
1
·
قبل از تأمل روی این سؤال
عوامفریبانه طبقه حاکمه باید از خود پرسید که فرق طبیعت با جامعه چیست؟
·
اگر بر طبیعت و جامعه جبر عینی
حاکم است، اگر چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای طبیعی و اجتماعی بطور عینی
قانونمند اند، فرق آندو چیست؟
·
مرزبندی مارکسیسم ـ لنینیسم
(بلشویسم) با سوسیال ـ دموکراتیسم درست
همین جا ست.
2
·
مارکسیسم ـ لنینیسم اثبات می کند
که روندهای اجتماعی ـ بر خلاف روندهای
طبیعی ـ سوبژکت مند (فاعل مند) اند.
·
برای وقوع زلزله و توفان و آتشفشان
بود و نبود انسان یکسان است.
·
ولی برای انجام هر کاری در جامعه،
برای وقوع هر تغییر و تحول بزرگ و یا کوچک در جامعه به شرکت فعال بنی بشر نیاز بی
چون و چرا هست.
·
به عبارت دقیقتر، در جامعه
بشری اوتوماتیسمی حاکم نیست.
·
اما مارکسیسم ـ لنینیسم این تفاوت
روندهای طبیعی با روندهای اجتماعی را چگونه توضیح تئوریکی (نظری) می دهد؟
3
·
مارکسیسم ـ لنینیسم برای توضیح چند
و چون روندهای اجتماعی دیالک تیک جبر و اختیار (دیالک تیک ضرورت و آزادی) و دیالک
تیک اوبژکت ـ سوبژکت را به خدمت می گیرد:
·
روندهای اجتماعی بسان روندهای
طبیعی جبری (ضرور) اند.
·
به همان سان که زلزله بنا بر
قوانین و قانونمندی های عینی طبیعی صورت می گیرد، به همان سان نیز انقلاب اجتماعی،
گذار از فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی کهنه به نو و متعالی بنابر قوانین و قانونمندی
های عینی جامعه بشری صورت می گیرد.
·
در جامعه اما بدون شرکت فعال انسان
اجتماعی آب حتی از آب تکان نمی خورد.
·
در مقوله اختیار (آزادی) و سوبژکت همین
نقش بنی بشر تبیین می یابد.
4
·
انسان جزئی از طبیعت است، محصول
طبیعت است و به همین دلیل تحت سیطره همان قوانینی قرار دارد که دیگر موجودات زنده
تحت سیطره شان قرار دارند.
·
انسان ـ به مثابه محصول طبیعت ـ
اما در عین حال، قادر به شناخت قوانین عینی طبیعت و بدین وسیله و بر طبق این
قوانین، قادر به نفوذ در طبیعت است.
·
انسان قادر به تبدیل جبر به اختیار
است.
·
در دیالک تیک جبر و اختیار، نقش
تعیین کننده از آن جبر است و اختیار (آزادی) انسانی به اندازه شناخت او از قوانین
عینی است.
·
اما همین اختیار (آزادی) و سوبژکت وارگی
(فاعلیت، سوبژکتیویته) که وجه ممیزه خاص
انسان است، تبیین بیواسطه خود را کجا پیدا می کند؟
5
·
این وجه ممیزه خاص انسانی تبیین خود
را در تعین (مراجعه کنید به دترمینیسم) دوگانه
انسان بمثابه هوموفابر و هوموانتلکتوس از سوئی
و بمثابه هومودمیرگوس و هوموسمیوتیکوس از
سوی دیگر پیدا می کند:
·
یعنی بمثابه موجودی روحمند، خودپو، خلاق و خودآگاه.
الف
·
هوموفابر یعنی اینکه انسان استعداد
و توانائی ساختن ابزار و وسایل فنی برای غلبه بر طبیعت و بارآورسازی آن را دارد.
ب
·
هوموانتلکتوس یعنی اینکه انسان استعداد و توانائی استفاده از
تفکر برای کسب معارف و نگرش را دارد.
ت
·
هومودمیرگوس یعنی اینکه انسان موجودی
خلاق است.
پ
·
هوموسمیوتیکوس یعنی اینکه انسان علامتگذار
و هنرمند است.
·
انسان تنها موجود طبیعی است که
خلاقیت طبیعی خود را در چارچوب فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی از آن خود می کند و
این روند مادی را بلحاظ فکری، یعنی هوشمندانه در روندی معرفتی (شناختی) منعکس می سازد.
6
·
ضرورت و یا جبر، عبارت است از نوعی پیوند میان ابژکت ها،
روندها، سیستم ها و غیره ی جهان مادی و یا شعور، که تحت شرایط مورد نظر، بروشنی تعیین
شده و فقط بدان گونه می تواند باشد و نه بگونه ای دیگر.
·
ضرورت خصلت عینی دارد، یعنی
وجودش، مستقل از ذهنیت و شعور انسانی است.
·
ضرورت منطقی بیانگر پیوند منطقی روشن میان مفاهیم، احکام و
غیره است.
·
یعنی انعکاس ضرورت عینی در آئینه ضمیر آدمیان
است.
·
مراجعه کنید به دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت
و آزادی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
7
آیا در حوزه تاریخ و جامعه، کشف قوانین مطرح است یا
پارادایمسازی و نظریه پردازی توسط انسان؟
·
سوسیال ـ دموکراتیسم (رفرمیسم) در تحلیل نهائی در دیالک تیک جبر و اختیار جبر
را مطلق می کند و اختیار انسانی را و بدین طریق سوبژکت وارگی و فاعلیت انسانی را نفی
می کند:
·
بزعم سوسیال ـ دموکراتیسم جامعه به
خودی خود و بطور اوتوماتیک از فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی کهنه به فرماسیون
اجتماعی ـ اقتصادی نو می گذرد.
·
به همان سان که زلزله بطور
اوتوماتیک بنا بر قوانین و قانونمندی های عینی طبیعی صورت می گیرد.
·
نتیجه نهائی این می شود که انقلاب
زاید است.
·
بدین طریق ضرورت روشنگری انقلابی و
علمی، تشکل، بسیج و رهبری توده ها برای
ایفای نقش خویش به مثابه سوبژکت تاریخ انکار می شود.
·
می توان گفت که سوسیال ـ
دموکراتیسم (رفرمیسم) دیالک تیک جبر و اختیار را به شکل دیالک تیک واره همه چیز و
هیچ بسط و تعمیم می دهد و برای انسان نقشی جز تماشا قائل نمی شود.
8
پرودون ـ مؤسس آنارشیسم
·
روی دیگر این انحراف
را آنارشیسم نمایندگی می کند:
·
آنارشیسم بر خلاف رفرمیسم در دیالک تیک جبر و اختیار، اختیار (آزادی) را مطلق می
کند و جبر را منکر می شود:
·
بدین طریق وولونترایسم (اراده گرائی) تبلیغ می شود:
·
انسان در قاموس آنارشیسم، مختار مطلق است:
·
قادر به انجام هر کاری است.
·
فقط باید اراده کند.
·
حق با گئورگ لوکاچ است، وقتی که می گوید:
·
«هر
انحرافی و هر خیانتی با زیر پا نهادن دیالک تیک آغاز می شود.» (نقل به مضمون)
9
آیا در حوزه تاریخ و جامعه، کشف قوانین مطرح است یا
پارادایمسازی و نظریه پردازی توسط انسان؟
·
کسی که این سؤال را مطرح می کند یا
ابله باید باشد و یا عوامفریب.
·
چون پیش شرط تشکیل و تدوین تئوری در
زمینه هر چیز و هر پدیده و روند، شناخت آن چیز، پدیده و روند است.
·
و شناخت معنائی جز کشف قوانین و قانونمندی
های عینی حاکم بر آن چیز، پدیده و روند ندارد.
·
اول باید آب را در جاهای مختلف بجوشانیم
و دمای جوش آب را اندازه بگیریم (پراتیک، کار، عمل، آزمون و آزمایش)، بعد متوجه
شویم که آب تحت فشار جو همه جا در صد درجه سانتیگراد می جوشد (شناخت قانون عینی
جوشیدن آب)، بعد پارادیم و یا تئوری مربوطه را فرمولبندی کنیم و تحویل خلایق دهیم:
·
آب تحت فشار جو در صد درجه
سانتیگراد می جوشد.
همین روند و روال در مورد هر مسئله
بزرگ و کوچک طبیعی و اجتماعی نیز مصداق دارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر