بهروز خلیق
مقدمه
مقدم بر بحث پیرامون مارکسیسم، سرمایهداری و سوسیالیسم، ضروری است که
نگاه ما نسبت به نظریه ها و پارادایم ها (الگوها، مدل ها و دستگاه های نظری) در
حوزه طبیعت، جامعه و تاریخ مشخص شود.
تصور ما بر این بود که در حوزه تاریخ، جامعه و اندیشه همانند علوم طبیعی، قوانین معینی حاکم است که از عامیت و جامعیت برخوردار میباشد. ما معتقد بودیم که کارل مارکس در این حوزهها، مشابه کاری را پیش برده است که نیوتن در حوزه علوم طبیعی انجام داده بود. یعنی او قوانین تاریخ، جامعه و اندیشه را کشف کرده است. قوانینی که از عامیت، حتمیت و جامعیت برخوردار بوده و در تمام جوامع بشری صادق است و لذا ما باید آنها را فراگرفته و در شرایط مشخص ایران به کار بندیم.
تصور ما بر این بود که در حوزه تاریخ، جامعه و اندیشه همانند علوم طبیعی، قوانین معینی حاکم است که از عامیت و جامعیت برخوردار میباشد. ما معتقد بودیم که کارل مارکس در این حوزهها، مشابه کاری را پیش برده است که نیوتن در حوزه علوم طبیعی انجام داده بود. یعنی او قوانین تاریخ، جامعه و اندیشه را کشف کرده است. قوانینی که از عامیت، حتمیت و جامعیت برخوردار بوده و در تمام جوامع بشری صادق است و لذا ما باید آنها را فراگرفته و در شرایط مشخص ایران به کار بندیم.
سرچشمه :
اخبار روز
میم حجری
·
جناب بهروز خلیق مقاله مفصلی در
سایت اخبار روز منتشر کرده اند که قابل تأمل است.
·
ما فرازهائی از این مقاله را مورد
تأمل قرار می دهیم تا هم با جهان بینی ایشان و سازمان شان آشنا شویم و هم اگر نظر
دیگری داشتیم، مطرح سازیم:
1
مقدم بر بحث پیرامون مارکسیسم، سرمایهداری و سوسیالیسم،
ضروری است که نگاه ما نسبت به نظریه ها و پارادایم ها (الگوها، مدل ها و
دستگاه های نظری) در حوزه طبیعت، جامعه و تاریخ مشخص شود.
·
از همین حکم اول مقدمه می توان
دریافت که هدف نویسنده محترم بحث پیرامون مارکسیسم، سرمایه داری و سوسیالیسم است.
·
ولی ایشان ترجیح می دهند که قبلا
نگاه خود را «نسبت به نظریه ها و پارادیم
ها در حوزه طبیعت و جامعه» مشخص کنند.
·
منظور از مفهوم «مشخص کردن نگاه نسبت
به نظریه ها و پارادیم ها» چیست و چرا باید پیشاپیش و مقدم بر بحث اصلی صورت گیرد؟
2
·
مارکسیسم، سرمایه داری و سوسیالیسم
مفاهیم فلسفی اند.
·
اگر کسی بخواهد راجع به مقوله ای و
یا مفهومی بحث کند قاعدتا باید از بررسی سیر و سرگذشت آن مفهوم و یا مقوله شروع به کار کند.
·
هر روشنگر صادق و حقیقت جوئی و نه هر عوام واره و عوامفریبی
همیشه چنین کرده است و دایرة المعارف روشنگری نمونه بارزی در این زمینه است.
·
اتفاقا همین سه مقوله در همین
تارنمای دایرة المعارف روشنگری از سیر تا
پیاز توضیح داده شده اند.
·
سؤال انگیز ولی این است که چرا
نویسنده محترم راه دیگری را پیش می گیرند؟
3
تصور ما بر این بود که در حوزه تاریخ، جامعه و اندیشه
همانند علوم طبیعی، قوانین معینی حاکم است که از عامیت و جامعیت برخوردار میباشد.
·
مگر قرار نبود که از «نظریه ها و
پارادیم ها» شروع کنیم؟
·
پس چرا از «تصورات ما» شروع می کنیم و ضمنا منظور از «ما» چیست؟
4
تصور ما بر این بود که در حوزه تاریخ، جامعه و اندیشه
همانند علوم طبیعی، قوانین معینی حاکم است که از عامیت و جامعیت برخوردار میباشد.
·
از این حکم نویسنده محترم اولا می
توان بروشنی دریافت که قبلا به قانونمندی عینی پدیده ها و روندهای طبیعی، اجتماعی و
تفکر باور داشته اند و اکنون دیگر باور ندارند.
·
ثانیا قبلا به خصلت عام قوانین طبیعی،
اجتماعی و فکری باور داشته اند و اکنون دیگر باور ندارند.
5
·
خیلی خوب.
·
اما قانون به چه معنی است؟
·
« قانون به پیوند عینی، ضرور، عام و ماهوی موجود میان چیزها،
واقعیات امور، روندها و غیره طبیعت، جامعه و تفکر اطلاق می شود که مشخصه اش ثبات
نسبی و تکرار تحت شرایط یکسان و واحد است.
·
قوانین علمی انعکاس فکری قوانین عینی مؤثر در ضمیر
انسانی اند.
·
قانونمندی یعنی جریان روندها و یا حالات بر اساس قوانین
ذاتی شان.»
·
این تعریف دایرة المعارفی قانون
است.
·
این اما به چه معنی است؟
6
·
این اولا بدان معنی است که قانون به
پیوند عینی اطلاق می شود و نه ذهنی
·
یعنی بی اعتنا به تصورات حریف و
همگنان حریف وجود دارد.
·
حتی بی اعتنا به بود و نبود بشریت
وجود دارد.
·
اینکه آب در صد درجه سانتیگراد در
فشار جو می جوشد و در صفر درجه سانتیگراد یخ می بندد، یک قانون عینی است.
·
این قانون نه تنها برای تصورات
حریف، بلکه برای بود و نبود بشریت بطور کلی تره حتی خرد نمی کند.
7
·
این ثانیا بدان معنی است که قانون
به پیوند ضرور و نه تصادفی میان چیزها، پدیده ها و روندها اطلاق می شود.
·
یعنی قانونمندی چیزها، پدیده ها و
روندها بر ضرورت عینی، بر جبر عینی، مثلا بر جبر طبیعی و یا اجتماعی مبتنی است و
نه بر تصادفی.
·
به عنوان مثال، جوشیدن آب در صد
درجه سانتیگراد در فشار جو بالضروره صورت می گیرد و نه تصادفا.
·
به همین دلیل است که تحت همین
شرایط همه جا و همیشه تکرار می شود.
·
قانون یعنی همین.
·
در غیر این صورت، دیگر نمی شد نام
قانون بدان داد.
8
·
این ثالثا بدان معنی است که قانون
به پیوند عام و نه خاص و یا منفرد اطلاق می شود.
·
یعنی عامیت در ذات قانون است.
·
قانون باید عام باشد و گرنه نمی
تواند نام قانون به دوش کشد.
·
جوشیدن آب فقط اینجا در صد درجه
سانتیگراد و در فشار جو صورت نمی گیرد، بلکه در هر جا و هر وقت تحت همین شرایط
تحقق می یابد.
·
تصورات حریف نسبت به عامیت قوانین طبیعی
و اجتماعی تغییری در عامیت قوانین یاد شده نمی دهد.
·
هر قانونی اصولا باید عام باشد و
گرنه ول معطل است و نمی تواند قانون نام گیرد.
9
·
این رابعا بدان معنی است که قانون
به پیوند ماهوی و نه نمودین و صوری و ظاهری میان چیزها، پدیده ها و روندها اطلاق
می شود.
·
یعنی قوانین با ماهیت چیزها، پدیده
ها و روندها در رابطه اند و نه با فرم نمودین آنها.
·
این ماهیت آب است، این ساختار
مولکولی آب است که جوشیدن آن در شرایط عینی یاد شده را ایجاب می کند و نه رنگ و بو
و طعم و صفات ظاهری آب.
·
یعنی قوانین با ماهیات چیزها،
پدیده ها و روندها در رابطه اند و برای نمود و ظاهر آنها تره خرد نمی کنند.
10
·
همه این خصوصیات همه قوانین حاکی
از این است که تصورات «ما» کمترین تغییری
در قانونیت قوانین طبیعی و اجتماعی و فکری نمی دهند.
11
ما معتقد بودیم که کارل مارکس در این حوزه ها، مشابه
کاری را پیش برده است که نیوتن در حوزه علوم طبیعی انجام داده بود.
·
نیوتون چگونه به کشف قانون جاذبه
زمین نایل آمده است؟
·
او ظاهرا سیبی را دیده که از درخت
پایین افتاده و از خود پرسیده که چرا بالا نرفته و پایین افتاده است؟
·
این به چه معنی است؟
·
این بدان معنی است که تجربه بر تئوری
تقدم دارد.
·
این بدان معنی است که در دیالک تیک
پراتیک و تئوری، نقش تعیین کننده از آن پراتیک
(عمل، تجربه، آزمون، آزمایش و الی آخر) است.
·
مارکس هم در این زمینه کمترین فرقی
با علمای علوم طبیعی نداشته است.
12
·
مارکس اما بمراتب برتر و ژرف بین
تر از هر عالم علوم طبیعی بوده است.
·
مارکس ـ از حریف چه پنهان ـ فیلسوفی دانشمند بوده است و یا دانشمندی فیلسوف.
·
آنچه مارکس در روند کار خویش به
مثابه اسلوب بررسی چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندها توسعه داده و به خدمت گرفته، چیزی است که همه
علمای علوم طبیعی و اجتماعی و غیره حتی تصورش را هنوز هم نمی توانند بکنند.
·
شکی نیست که مارکسیسم ـ لنینیسم دستاوردهای
علمی را برای تدقیق احکام خود همیشه به خدمت می گیرد، ولی متد و اسلوب دیالک تیکی
ـ ماتریالیستی غول آسای صرفنظرناپذیری را در اختیار علمای همه علوم قرار می دهد که
بدون آن نمی توان به چاه تحلیل علمی اندر شد و سالم و سلامت بیرون آمد.
13
یعنی او قوانین تاریخ، جامعه و اندیشه را کشف کرده است.
·
شکی نیست که مارکس و انگلس کاشف قوانین
جامعه بشری بوده اند.
·
مارکس و انگلس اما قبل از کشف
قانونی، مؤسس ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی و تئوری شناخت مارکسیستی بوده اند.
·
و درست به دلیل در اختیار داشتن
این گنیجنه غول آسا قادر به تحلیل جامعه سرمایه داری و غیره گشته اند.
·
کاشف قوانین اجتماعی جا زدن مارکس مدح
شبیه به ذم است.
14
قوانینی که از عامیت، حتمیت و جامعیت برخوردار بوده و در
تمام جوامع بشری صادق است و لذا ما باید آنها را فراگرفته و در شرایط مشخص ایران
به کار بندیم.
·
از همین حکم نویسنده محترم می توان
نه تنها به فقر فلسفی ایشان، بلکه به ناتوانی فکری ترحم انگیز ایشان پی برد:
الف
قوانینی که از عامیت، حتمیت و جامعیت برخوردار بوده و در
تمام جوامع بشری صادق است.
·
کی و کجا کسی ادعا کرده که همه قوانین
مکشوفه از سوی مارکس در همه جوامع بشری صادقند؟
مثال اول
·
مارکس کاشف تئوری اضافه ارزش است.
·
این تئوری فقط در جامعه سرمایه
داری صادق است و نه در جامعه فئودالی و یا برده داری.
مثال دوم
·
مارکس و انگلس کاشف این قانون بوده
اند که مبارزه طبقاتی پرولتاریا به دیکتاتوری پرولتاریا منجر می شود.
·
این قانون بر اساس تجارب خونین
کمون پاریس و غیره تدوین شده است.
·
یعنی براساس تجارب پرولتاریا.
·
کی و کجا کسی ادعا کرده که این
قانون در همه جوامع بشری مصداق دارد؟
مثال سوم
·
تنها تزی که شامل حال همه جوامع بشری می شود، تز
موسوم به «درک ماتریالیستی تاریخ» است.
·
تزی غول آسا ست که همتراز با کشف
آتش است.
·
فقط کسی می تواند به عظمت و ارج و
ارزش بی همتای این کشف مارکس پی ببرد که آن را درک و هضم کرده باشد و در تحلیل
مسائل فردی و اجتماعی خرد و کلان بکار
گرفته باشد.
ب
·
شالوده این تز را دیالک تیک نیروهای
مولده و مناسبات تولیدی از سوئی و دیالک تیک زیربنا و روبنای ایدئولوژیکی از سوی
دیگر تشکیل می دهد.
ت
·
ضمنا همه دیالک تیک های عینی مدون
در ماتریالیسم دیالک تیکی شمول عام دارند و در همه عرصه های هستی بطور کلی مصداق
دارند:
·
مثلا دیالک تیک فرم و محتوا، نمود
و بود، کمیت و کیفیت، پیوست و گسست و الی آخر.
15
قوانینی که از عامیت، حتمیت و جامعیت برخوردار بوده و در
تمام جوامع بشری صادق است و لذا ما باید آنها را فراگرفته و در شرایط مشخص ایران
به کار بندیم.
·
خوب.
·
چه ایرادی دارد؟
·
اگر آموزش و رعایت قانون جوشیدن آب
در صد درجه با فشار جو ضرر و زیانی به کسی نزده، چراباید آموزش و رعایت قوانین مکشوفه
از سوی مارکس و یا هر کس دیگر خطائی تلقی شود؟
·
ضمنا چه آلترناتیو و بدیلی برای به
اصطلاح قوانین مکشوفه از سوی مارکس وجود دارد؟
·
باید ببینیم.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر