پروفسور دکتر ورنر هوفمن (1922 ـ 1969)
برگردان میم حجری
ما اکنون، هرچه مصمم تر باید در راه تشکیل قدرت توانمند بی گذشت شوراها عمل کنیم و هرچه مصمم تر به دفاع از دیکتاتوری اشخاص منفرد در روندهای کاری معین و به دفاع از فونکسیون های اجرائی صرف در لحظات معین برخیزیم، به همان اندازه هم باید فرم ها و متدهای کنترل از پائین متنوع تر باشند، تا بتوانیم هر امکان کوچکی را در جهت تحریف و مفلوج کردن قدرت شوراها در نطفه خفه کنیم و علف هرز بوروکراتیسم را بی وقفه و بطور خستگی ناپذیر ریشه سازیم.
لنین
بوروکراسی عنصری است که چهار دست و پا به وضع موجود می چسبد و آن را از حرکت باز می دارد.
بوروکراسی عنصری خلاق، محرک و پیش راننده نیست.
«حاکمیت» «بوروکرات ها» (و «حاکمیت» «تکنوکرات ها» به معنی تحجر کل جامعه است.
فصل چهارم
فنومنولوژی استالینیسم شوروی
برگردان میم حجری
ما اکنون، هرچه مصمم تر باید در راه تشکیل قدرت توانمند بی گذشت شوراها عمل کنیم و هرچه مصمم تر به دفاع از دیکتاتوری اشخاص منفرد در روندهای کاری معین و به دفاع از فونکسیون های اجرائی صرف در لحظات معین برخیزیم، به همان اندازه هم باید فرم ها و متدهای کنترل از پائین متنوع تر باشند، تا بتوانیم هر امکان کوچکی را در جهت تحریف و مفلوج کردن قدرت شوراها در نطفه خفه کنیم و علف هرز بوروکراتیسم را بی وقفه و بطور خستگی ناپذیر ریشه سازیم.
لنین
بوروکراسی عنصری است که چهار دست و پا به وضع موجود می چسبد و آن را از حرکت باز می دارد.
بوروکراسی عنصری خلاق، محرک و پیش راننده نیست.
«حاکمیت» «بوروکرات ها» (و «حاکمیت» «تکنوکرات ها» به معنی تحجر کل جامعه است.
فصل چهارم
فنومنولوژی استالینیسم شوروی
• دوره اعتبار بیست و پنجساله تقریبا بی حد و مرز استالینیسم در اتحاد شوروی، از پایان سیاست اقتصادی نوین، گذار به دوره برنامه ریزی و دسته جمعی کردن کشاورزی در اواخر سال های 20 شروع می شود و تا مرگ استالین در سال 1953 ادامه می یابد.
• پراتیک استالینیستی در این دوره مهر خود را بر کلیه روابط داخلی و خارجی (اگر چه به میزان متفاوت) کوبیده است.
• نظام استالینیستی علاوه بر اتحاد شوروی، به کشورهای دیگر نیز انتقال می یابد.
• تعدادی از جوانب مهم نظام استالینیستی در حیات اجتماعی به شرح زیر بوده اند:
بخش اول
• استالینیسم بمثابه یک پدیده خودویژه جامعه سوسیالیستی آغازین، بطور کامل در پراتیک اعمال قدرت عرض اندام می کند.
• این پدیده را باید در سه عرصه زیر مورد بررسی قرار داد:
عرصه اول
• در روابط رهبر و پیروان در درون به اصلاح «پیشاهنگ» جامعه و در همبود مولدین بیواسطه در شهر و روستا.
عرصه دوم
• در روابط «پیشاهنگ» و اعضای برجسته آن با اقشار غیر پرولتری جامعه.
عرصه سوم
• در روابط قدرت رهبری اتحاد شوروی با مللی که بعد از جنگ جهانی دوم، تحت رهبری احزاب مارکسیستی بوده اند.
بخش دوم
• این پراتیک قدرت بر تئوری مارکسیستی نیز اعمال نفوذ کرده و بدین طریق، کلیه فرم های نمودین حیات معنوی و فرهنگی جامعه را ـ کم و بیش ـ تحت تأثیر خود قرار داده بود.
******
بخش اول
پراتیک قدرت
پراتیک قدرت
عرصه اول
روابط رهبر و پیروان
روابط رهبر و پیروان
• قدرت شوروی از همان آغاز با وظیفه دشواری در زمینه تنظیم روابط درونی دیکتاتوری پرولتاریا مواجه شد.
• قدرت شوروی می بایستی به سبب توسعه اندک پرولتاریا، فونکسیون «دیکتاتوری تربیتی» را خود به عهده بگیرد.
• و قبل از همه مسائل سه گانه زیر را حل کند:
مسئله اول
• مسئله مربوط به محتوای «سانترالیسم دموکراتیک» بمثابه اصل مبین تقسیم قدرت، در دولت، در «سازمان های توده ای» و بویژه در سندیکاها.
• علاوه بر این تعیین معنی دعوی رهبری حزب کمونیست.
مسئله دوم
• مسئله مربوط به رابطه حزب دولتی و حکومت.
مسئله سوم
• مسئله مربوط به رابطه حزب کمونیست و سندیکاها.
******
مسئله اول
«سانترالیسم دموکراتیک» و مسئله کنترل رهبری
«سانترالیسم دموکراتیک» و مسئله کنترل رهبری
• هر دیکتاتور، که قصد تحول جامعه را دارد، اختیارات تصمیمگیری را در دایره معینی در درون جامعه تمرکز می بخشد (سانترالیزه می کند.)
• فرمول لنینی «سانترالیسم دموکراتیک»، این مسئله را که کفه ترازو به نفع «دموکراسی» سنگین تر خواهد شد و یا به نفع «سانترالیسم» باز می گذارد.
• (آن، به عبارت دیگر، در دیالک تیک دموکراسی و سانترالیسم، نقش تعیین کننده یکی از دو قطب متضاد وحدتمند را بطور قطعی تعیین نمی کند. مترجم)
• لنین نظر خود را در باره رابطه دموکراسی و سانترالیسم بکرات بر زبان می راند:
• «خلق روسیه، هرچه کمتر تجربه سازمانی دارد، باید امر ساختمان کشور، به همان اندازه بیشتر، از سوی خود خلق و نه از سوی سیاست پیشه گان حراف و کارمندان بورژوائی در «مقامات محوله» انجام گیرد.»
• (کلیات لنین، جلد 24، ص 54)
• برنامه سازماندهی سراسری ـ عمومی اقتصاد، «تنها ببرکت خلاقیت تاریخی مستقل اکثریت جمعیت کشور و قبل از همه از اکثریت زحمتکشان می تواند بطور موفقیت آمیز تحقق یابد.»
• (کلیات لنین، جلد 27، ص 231)
• «آنچه را که ما تسخیر کرده ایم، آنچه را که ما تعیین کرده ایم، به صورت قانون در آورده ایم، مورد مشورت قرار داده، تثبیت کرده ایم، باید در قوالب مستحکم انضباط کاری روزمره بریزیم.
• ما باید یاد بگیریم، که دموکراتیسم پارلمانی طوفانی و سیل آسا ـ ساحل شکن توده های زحمتکش را به انضباط آهنین در حین کار، به اطاعت بی قید و شرط از اراده یک شخص منفرد، از اراده رهبر شورائی در حین کار پیوند دهیم.
• (به عبارت دیگر میان دموکراتیسم و سانترالیسم پیوند دیالک تیکی برقرار سازیم. مترجم)
• ما هنوز این را نیاموخته ایم.
• ما این را خواهیم آموخت.»
• (کلیات لنین، جلد 27، ص 262)
• دموکراسی شورائی باید زمینه را برای آن فراهم آورد، «که کل جمعیت کشور، برای اولین بار و واقعا بدون استثناء، مدیریت را فراگیرد و به اداره کشور آغاز کند.»
• (کلیات لنین، جلد 27، ص 263)
• «ما اکنون، هرچه مصمم تر باید در راه تشکیل قدرت توانمند بی گذشت شوراها عمل کنیم و هرچه مصمم تر به دفاع از دیکتاتوری اشخاص منفرد در روندهای کاری معین و به دفاع از فونکسیون های اجرائی صرف در لحظات معین برخیزیم، به همان اندازه هم باید فرم ها و متدهای کنترل از پائین متنوع تر باشند، تا بتوانیم هر امکان کوچکی را در جهت تحریف و مفلوج کردن قدرت شوراها در نطفه خفه کنیم و علف هرز بوروکراتیسم را بی وقفه و بطور خستگی ناپذیر ریشه سازیم.»
• (کلیات لنین، جلد 27، ص 266)
• «مبارزه کامل بر ضد بوروکراتیسم و غلبه کامل بر آن، تنها زمانی امکان پذیر خواهد بود، که کلیه جمعیت کشور در اداره امور شرکت ورزندد.»
• (کلیات لنین، جلد 29، ص 168)
• «ساختمان سوسیالیسم می تواند و باید بوسیله کارگران و دهقانان ساده زحمتکش انجام گیرد.»
• (کلیات لنین، جلد 30، ص 49)
• استالین، بعدها، درک کاملا دیگری از اصل «سانترالیسم دموکراتیک» ارائه داد.
• آنگاه تمامی قدرت تصمیمگیری ـ چه در دولت، چه در حزب و چه در «سازمان های توده ای» و قبل از همه در سندیکاها ـ در «بالا» جمع شد و در محفل بسیار تنگی از رهبران واقعی تمرکز یافت، رهبرانی که بنوبه خود به همکاری آشکار و پنهان با یکدیگر می پرداختند.
• اصل انتخابات عمومی و حتی امکان عزل فونکسیونرها، آنسان که مارکس در مثال کمون پاریس خاطرنشان شده بود، از بین رفت.
• سانترالیزه کردن مقامات از خارج، نه تنها ارگان های واحدهای محلی، منطقه ای و جمهوری شوروی را، بلکه علاوه بر آن، نصب عالی ترین مقامات نظامی اتحاد شوروی و سرانجام کنفرانس های حزبی را بی ارزش و بی اعتبار کرد.
• برای اثبات این ادعا کافی است که به نکات زیر اشاره شود:
• فاصله پلنوم هجدهم (پلنوم وحدت) (در سال 1939 میلادی) و پلنوم نوزدهم (در سال 1952 میلادی) کمتر از 13 سال نبود.
• و فاصله کنگره سندیکاها (در سال 1932 میلادی) و کنگره بعدی (در سال 1947 میلادی) ـ حتی ـ 15 سال بوده است، در حالیکه کنگره سندیکاها ـ قبلا ـ هر سال برگزار می شد.
• استقلال یابی نسبی رهبر از پایگاه اجتماعی خویش، که در نکات فوق الذکر، خود را عیان می سازد، نمی تواند فقط ناشی از ضرورت عینی و کمبود «کادرها» و غیره باشد.
• چون همزمان با آن، مؤسسات کنترل خلقی فونکسیونرها، که در زمان لنین پدید آمده بودند، نابود شدند
• (مراجعه کنید به مصوبه کنترل کارگری در 14. 11. 1917):
• در سال 1934 میلادی «بازرسی کارگری ـ دهقانی» تجدید سازمان داده شد و همانطور که پراودا در 4. 7. 1934 گزارش می دهد، به یکی از «اجزای بخش اداری» بدل شد.
• همزمان با از بین رفتن کنترل خلقی، قانون انضباط کاری دراکنی افراطی ئی توسعه داده شد که تا درجه کار اجباری توده ای دامنه می یافت، قانون انضباط کاری ئی که مراجع صدور دستورالعمل نیز تابع آن بودند.
• (مراجعه کنید به ورنر هوفمن، «قانون کار اتحاد شوروی»، 1956)
• (دراکن قانونگذار یونان باستان، که قوانینش سخت، بی رحمانه و قساوت آمیز بوده اند. مترجم)
• دلیل توسعه ای از این دست، اگرچه بی تردید، عظمت تاریخی وظایف، بویژه وظایف اقتصادی بوده، ولی برای اثبات بیهودگی و «ضرور» نبودن فرم افراطی آن، کافی است که بطور ساده، به قانون اساسی اجتماعی و کاری یوگوسلاوی از اوایل سال های 50 بنگریم.
• بدین طریق تعادل میان دستورالعمل و اعتقاد، اطاعت و کنترل ـ آن سان که در تصور لنین، می بایستی بمثابه آماجی برای جامعه ای مراعات شود، که کلیه اعضای آن بطور روزافزون در اداره اش شرکت می ورزند ـ تخریب و تار و مار شد.
• (هوفمن در این حکم، از سوئی، دیالک تیک پراتیک و تئوری و یا دیالک تیک عمل و آگاهی را به شکل دیالک تیک صدور دستور و اشاعه آگاهی بسط و تعمیم می دهد و از سوی دیگر دیالک تیک رهبر و توده را به شکل دیالک تیک اطاعت و کنترل توسعه و تعمیم می دهد. مترجم)
• وقتی که عوامل مؤسساتی صرفنظر ناپذیر تصحیح از «پائین» در میان نباشد، آنگاه تیپ فونکسیونر راهبر نیز تغییر می یابد.
• بدین طریق، ایدئال لنینی مبتنی بر محکمه خلق، در پشت سر «تیپ رئال» واحدهای شبه نظامی رنگ باخت، که نسبت به «پائین» رفتاری حق بجانب و از خود راضی داشتند و خود را با مقامات کنترل از «بالا» ـ حتی الامکان ـ دمساز می ساختند.
• استالین می گفت:
• «سه تا چهارهزار نفر ژنرال های حزب ما را تشکیل می دهند.
• سی تا چهل هزار نفر فرماندهان بخش افسری حزب اند.
• و بالاخره، صد تا صد و پنجاه هزار نفر رهبران حزبی میانی اند که به اصطلاح سرگروهبان های حزب محسوب می شوند.»
مسئله بوروکراسی در اتحاد شوروی
• مسئله بوروکراسی، که امروزه ورد زبان هر رهگذری است، در این میان، فقط می تواند معنی درجه چندم کسب کند.• اعمال قدرت بوروکراتیکی را باید در همنظری با ماکس وبر، تخصص مندی رتبه بندی شده دست چین شدگان در دستگاه دولت تلقی کرد، که وظیفه حل و فصل امور اداری قابل بازرسی بر حسب لیاقت خود را بر عهده دارند.
• بوروکراسی، اکنون در هیچ جامعه ای نمی تواند واقعا «حاکمیت» داشته باشد:
• زیرا وسایل حاکمیت اقتصادی هرگز در دستان بوروکراسی قرار ندارند.
• بوروکراسی کلا نمی تواند در جامعه ای «حاکم» باشد، زیرا جامعه بنا بر طبیعت خویش، در راستای خود تغییری سیر می کند، یعنی از انواع «دینامیک» است.
• این حکم، هم در باره جامعه سرمایه داری مبتنی بر انباشت صادق است و هم در باره جامعه سوسیالیستی.
• بوروکراسی، اینجا، همواره عنصری اداری در چارچوب خود دستگاه قدرت است.
• بوروکراسی عنصری است که چهار دست و پا به وضع موجود می چسبد و آن را از حرکت باز می دارد.
• بوروکراسی عنصری خلاق، محرک و پیش راننده نیست.
• «حاکمیت» «بوروکرات ها» (و «حاکمیت» «تکنوکرات ها» به معنی تحجر کل جامعه است.
• «بوروکراسی» شوروی نیز همواره، بیانگر فقط بخشی از قدرت عمومی بوده است، بیانگر وساطت (میانجیگری) اراده فونکسیونریت بوده است و نه بیانگر بخش مبتکر آن.
• بوروکراسی شوروی، همواره از نخبگان خدمت تشکیل یافته است.
• دوره قدرت شوروی، از همان آغاز، جولانگاه تضاد میان رهبران دورنگر (که اهرم کلیه تصمیمگیری های مهم را در اختیار دارند) و مأمورین متخصص حرفه ای (دارندگان قدرت محوله) که اجرای وظایف محوله را به عهده دارند، بوده است.
• تضاد میان «بوروکراسی» که قصد حفظ وضع موجود را دارد و بخش واقعا مبتکر در سلسله مراتب فونکسیونریت، پس از مدتی طولانی، خود را در کنترل فونکسیونرها از سوی مقامات مافوق، در انتخاب سختگیرانه مسئولین رده های پائینتر بنا بر اصل لیاقت و کارآئی و در تصفیه های انبوه و مکرر «کادرها» و بسیاری دیگر نمودار ساخت.
• پس از مرگ استالین، در اتحاد شوروی، مبارزه بر سر غلبه بر «تکنیسیسم بوروکراتیکی» (لئو کوفلر) ، بر سر توسعه فونکسیونریت «کنشگر» وابسته به تولید و دارنده گوش شنوا به پیشنهادات مولدین و همزمان، آزاد از جر و بحث های مقامات مافوق کوته بین بوده است.
• پیشرفت های حاصله در این زمینه را هرکس که بدون نیت تحریف حقایق، در شوروی سفر می کند و امکان آشنائی با فونکسیونرهای طراز نوین شوروی را پیدا می کند، می تواند ببیند.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر