۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

دترمینیسم (تعین مندی گرائی) (5) (بخش آخر)

پروفسور گونتر کروبر
برگردان شین میم شین

15
وجوه مشترک دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی

• وجوه مشترک دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی به شرح زیرند:

1

• دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی هر دو اصولا ماتریالیستی اند.

2

• دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی هر دو بر آنند که تعین مندی جهان بطور عینی وجود دارد.
• یعنی هر دو به عینیت تعین مندی جهان باور دارند.

3

• دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی هر دو بر آنند که تعین مندی جهان تابع قوانین عینی است.

4

• دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی هر دو بر آنند که تعین مندی جهان نتیجه علل مادی است.

5

• دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی هر دو بر آنند که پیوندهای تعین مندی عینی قابل شناخت اند.

16
فرق های ماهوی دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی


1

• دترمینیسم مکانیکی فقط حرکت مکانیکی را برسمیت می شناسد.

• دترمینیسم دیالک تیکی حرکت را به معنی تغییر بطور کلی تعریف می کند و فرم های عالی تر حرکت ماده (عالی تر از حرکت مکانیکی) را قبل از همه، طبیعتا کیفی می داند.


2

• دترمینیسم مکانیکی همه حوادث جهان را بر اساس اصول علم مکانیک توضیح می دهد.

• دترمینیسم دیالک تیکی اما تأکید مبرم بر آن دارد، که در هرنوع حرکت ماده قانونمندی های خودویژه ای حاکمند و قانونمندی های خودویژه یاد شده را هرگز نمی توان به قوانین مکانیکی تقلیل داد.

• دترمینیسم دیالک تیکی می تواند براساس درک ماتریالیستی تاریخ، دترمینیسم حاکم بر عرصه های اجتماعی را بطور پیگیر و قاطع کشف کند و توضیح دهد.

3

• ماتریالیسم مکانیکی علت و معلول مکانیکی را که فقط علل مکانیکی و زنجیر علی خطی را قبول دارد، جایگزین دترمینیسم می کند.

• ماتریالیسم دیالک تیکی اما رابطه علی را فقط به عنوان جنبه ای از پیوند عام کلیه پدیده ها، فقط به عنوان فرمی از پیوند در جوار فرم های بیشمار دیگر می داند.


• مراجعه کنید به علیت، دیالک تیک علت و معلول در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

4

• وظیفه ای که دترمینیسم مکانیکی برای علوم محول می کند، عبارت است از مورد بررسی قرار دادن همه پدیده های طبیعی بر بنیان روابط مکانیکی.

• دترمینیسم دیالک تیکی اما برعکس، وظیفه علوم را در کشف تنوع پیوندهای عینی و در گذر از چیزهای منفرد موجود در کنارهم، به کشف روابط علی و در گذر از یک فرم پیوند و وابستگی متقابل به فرم دیگر، عمیقتر و عامتر می داند.

• (کلیات لنین، جلد 38، ص 213)

5

• دترمینیسم مکانیکی ضرورت را مطلق می کند و وجود عینی تصادف را منکر می شود و دلیل قبول تصادف را در نارسائی شناخت بشری می داند.

• دترمینیسم دیالک تیکی اما وجود عینی ضرورت و تصادف و پیوند دیالک تیکی ضرورت و تصادف، ضرورت و آزادی (جبر و اختیار) را برسمیت می شناسد و ببرکت آن و علاوه بر آن به دلیل داشتن درک دیالک تیکی از رابطه علت و شرط، قانون و شرط، امکان و واقعیت از افتادن به دام فاتالیسم (سرنوشتگرائی) پرهیز می کند.


6

• دترمینیسم مکانیکی فقط یک نوع سیستم، یعنی سیستم نقاط توده ای را برسمیت می شناسد که رفتارش بنا بر وضع اولیه آن و بر طبق قوانین مکانیکی بطور خطی ـ واضح تعیین شده است.

• دترمینیسم دیالک تیکی اما می تواند سیستم هائی را نیز در نظر گیرد که بنا بر ساختار بغرنج خود قادر به عکس العمل نسبت به اختلالات محیط، دمساز کردن خود با محیط و تغییر هدفمندانه خودند، سیستم هائی که بر مبنای قانونمندی های دیالک تیکی تشکیل می یابند و خصلت سیبرنتیکی آنها را فقط بر مبنای روابط متقابل دیالک تیکی، برمبنای تضادهای درونی و برونی، علت و معلول، ضرورت و تصادف، امکان و واقعیت می توان درک کرد.


7

• سیستم های استوشاستیکی نیز حاکی از وجود دیالک تیک امکان، احتمال، ضرورت و واقعیت اند و به نظر دترمینیسم مکانیکی به صورت سیستم های فاقد تعین مندی جلوه می کنند.
• تعین مندی پدیده ها از نظر دترمینیسم مکانیکی یکسان با قابل پیشگوئی بودن آنها ست.

• دترمینیسم دیالک تیکی تعین مندی سیستم های استوشاستیکی را به رسمیت می شناسد و پیشگوئی در باره آنها را از طریق علم احتمالات امکان پذیر می داند.


• اگر به این تفاوت های ماهوی میان دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی توجه نشود، خطر آن می رود که با استناد به نظریات علوم طبیعی مدرن، بویژه فیزیک قرن بیستم (که دارای خطوط بارز دیالک تیکی است) مدعی کهنه شدن دترمینیسم باشیم.
• این حادثه در نقطه عطف قرن بیستم با گذار از فیزیک کلاسیک به فیزیک مدرن واقعا هم صورت گرفت:
• هایزنبرگ با کشف رابطه نادقیق (که بطور کمی مشخص شده بود) دوئالیسم ذره ای ـ موجی را مطرح کرد و صادق نبودن دترمینیسم مکانیکی در عرصه ذرات هسته ای را اثبات نمود.

• فلاسفه بورژوائی و دانشمندان علوم طبیعی هوادار آنان، این حقیقت امر را بهانه قرار داده و اعلام کردند که دترمینیسم کهنه شده و باید دور انداخته شود و یا حداقل در عرصه ذرات هسته ای جای خود را به ایندترمینیسم (فقدان تعین مندی) بدهد.

• این نظر تا درجه ای رواج یافت که حتی خود مکانیک کلاسیک، دترمینیسم را مطرود شمرد (بورن)

• تفسیر دترمینیسم ستیزانه فیزیک مدرن اما از آنجا سرچشمه می گرفت که دترمینیسم مکانیکی با دترمینیسم بطور کلی و بویژه با تعین مندی و پیش بینی پذیری یکی انگاشته می شد.

• ماتریالیسم دیالک تیکی می تواند معارف فیزیکی جدید را بدون تناقضی در درک دترمینیستی خود وارد سازد.
• ماتریالیسم دیالک تیکی، دترمینیسم مکانیکی را پیشاپیش بطرز دیالک تیکی نفی کرده است، آنهم خیلی وقتها پیش از آن که کشفیات دگرگونساز فیزیک به نفی فیزیک کلاسیک آغاز کند و تجدید نظر در درک مکانیکی دترمینیسم را الزامی سازد.

• دترمینیسم ستیزی (ایندترمینیسم) معاصر قابل پیش بینی بودن امور را مهمترین مشخصه تعین مندی آنها می داند و به این نتیجه می رسد که هرجا اصولا پیش بینی ممکن نباشد، ـ مثلا در فیزیک کوانتومی ـ آنجا ایندترمینیسم و عدم تعین مندی حاکم است.

• قابل پیش بینی بودن اگرچه تأیید دترمینیسم است، اما به هیچ وجه شاخص آن نیست و لذا هرجا که پیش بینی واضح و روشن ممکن نباشد، نمی توان حاکم بودن ایندترمینیسم را نتیجه گرفت:
• مثلا یک قانون آماری پیش بینی صریح و روشن، به معنای مبتنی بر دترمینیسم مکانیکی آن، بدست نمی دهد، اما تعین مندی امری را نشان می دهد که در آن ضرورت و تصادف وحدت دیالک تیکی تشکیل می دهند.

• در باره فرم های عالی تر حرکت ماده، بویژه در عرصه جامعه نیز پیش بینی دقیق و موبمو به دلیل بغرنجی فوق العاده بسیاری از حوادث و روندها همیشه ممکن نیست.
• ولی علیرغم آن حوادث اجتماعی از تعین مندی قانونمند برخوردارند و قوانین حرکت جامعه بشری ـ که توسط مارکس و انگلس ـ کشف و تدوین شده اند، امکان پیش بینی توسعه آن را ـ حداقل در خطوط عمده اش ـ فراهم آورده اند.

• ماتریالیسم تاریخی شالوده علمی و اصول اساسی لازم برای توضیح علمی و علی قانونمند تاریخ و حیات اجتماعی بطور کلی را به وجود آورده است.

• بدین طریق فلسفه مارکسیستی ـ ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی ـ امکان کاربست خالی از تناقض دترمینیسم دیالک تیکی را در کلیه عرصه های واقعیت عینی پدید آورده است.

• مراجعه کنید به ایندترمینیسم (دترمینیسم ستیزی)، علیت، شرط، اشتراط، قانون، پیوند.


پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر