۱۳۹۰ مهر ۲۴, یکشنبه

سیری در شعری از رهیاب (2)

ایوب پیامبر
خدا ایوب را مورد آزمایش قرار می دهد:
اموالش ربوده می شود.
کمرش می شکند.
پسرانش به قتل می رسند.
ایوب اما صبر پیشه می کند و از عبادت خدای آزمایشگر دست برنمی دارد.
خدا سرانجام دست از آزمایش برمی دارد و برکاتش را شامل حال ایوب می کند!
سرچشمه: ویکی پیدیا

درفش ما
رهیاب
سرچشمه:
تحلیل واره ای از میم حجری

بیت دوم

• کوله بردار و بیا با ما به ایّوبی گری

• ما به صبر، این کوه های صَعب را پیموده ایم

• شاعر در این بیت مفاهیم «کوله برداشتن و آمدن»، «ایوبیگری»، «صبر» و «پیمودن کوه های صعب» را برای بیان منظور خویش به خدمت می گیرد:

1
حکم «کوله بردار و بیا!»

• شاعر با این حکم، خواننده و شنونده شعرش را به ایوبیگری فرا می خواند.

2
مفهوم «ایوبیگری»

• او با مفهوم ساده «ایوبیگری» شیوه تفکر و استیل زیست مذهبی دیرینی را پیشه و پیشنهاد می کند:
• شیوه تفکر و استیل زیست ایوب پیامبر را!

• ماجرای ایوب به احتمال قوی بیانگر دوره گذار خلقی در خاور از فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی اشتراکی اولیه به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی برده داری است:
• دوران غصب دار و ندار یکی بوسیله دیگری!
• دوران غصب دارائی و به بردگی کشیدن زن و بچه و در صورت نافرمانی و گردنکشی قتل آنها!

• درس اخلاقی نهفته در این جور قصه های مذهبی دیالک تیکی از افیون و امید است:
• از سوئی وسیله ای برای تخدیر ایدئولوژیکی برده ها ست، برای تحمل پذیر کردن تحمل ناپذیری ها (افیون)
• از سوی دیگر، امیدی قانونمند بر قانون تحول و تغییر و توسعه بالنده ی مبتنی بر قانون دیالک تیکی نفی نفی است:
• غصب دار و ندار ایوب (نفی اول) در پایان با واپس ستانی دار و ندارش (نفی نفی) تکمیل می شود و حالت آغازین ـ اگرچه در گذر از سنگلاخی خونین، طاقت فرسا و عصب سوز ـ دوباره بر قرار می شود.

• نفی جامعه اشتراکی آغازین بوسیله فرماسیون های طبقاتی (برده داری، فئودالیسم و سرمایه داری) نیز سرانجام با نفی جامعه طبقاتی از هر نوع (نفی نفی) به سامان می رسد و جامعه اشتراکی در پله ای قانونمند با کیفیتی عالی تر از نو تشکیل می شود:

• سلب مالکیت کنندگان دوباره سلب مالکیت خصوصی می شوند و دارائی خلق دوباره به تصرف مولدین در می آید و تحت مالکیت خلق قرار می گیرد.

• میراث نیاکان بشری را باید در پرتو آموزه های مارکس و انگلس و لنین از نو خواند!

• شاعر نیز با کاربست مفهوم «ایوبیگری»، هدفی جز نهادن هیزمی دیگر بر اجاق امید رهائی بخش ندارد.
• او احتمالا صدها بار بیشتر از ما از سیر و سرگذشت ایوب خبر دارد، خواننده این تحلیل واره هم بی تردید، به همچنین.

3
مفهوم «صبر»

• مفهوم «صبر» یکی از مقولات اساسی در فلسفه اجتماعی سعدی و حافظ است.
• ما ضمن تحلیل آثار شیخ شیراز به بررسی مستدل تر و فاکت مندتر این مقوله خواهیم پرداخت.

• صبر نیز ظاهرا دیالک تیکی از تحمل و تلاش است:

• صبر به معنی تحمل ستم اعمال شده است، به امید رهائی نهائی!

• در مقوله «صبر» ستایش از امید و زندگی تبیین می یابد.
• صبر یعنی پایداری، ایستادگی، سرسختی و مقاومت علیرغم دشواری عصب سوز.

• صبر از تناسب منفی قوا حکایت می کند:

• از به نفع دشمن بودن تناسب قوا!

• شاعر نیز همین ایده و اندیشه را نمایندگی می کند:
• «ما به صبر، این کوه های صَعب را پیموده ایم!»

4
مفهوم «پیمودن کوه های صعب»

• شاعر در این مصرع به استدلال علمی دست می زند:
• او برای اثبات صحت نظر خویش به پیروی از رهنمودهای شیخ و خواجه شیراز به محک تجربه چنگ می زند:
• تئوری را به کوره پراتیک می سپارد که منشاء تئوری و محک و معیار صحت احکام و ادعاها ست:
• شاعر و همگنان او با صبر و پایداری ایوبین، کوه های صعب را پیموده اند.


• بنا بر حکم لایزال پراتیک، هیچ کوه صعب العبوری وجود ندارد!


• امید نهفته در مفهوم «صبر» همین جا سر برون می آورد و خودنمائی می کند.


مزدک (وفات 524 میلادی)
وی در نیمه قرن پنجم میلادی نهضت اجتماعی مهمی ایجاد کرد که از آن به عنوان کمونیسم ایرانی یاد کرده‌اند.[
شهرت مزدک مقارن شاهنشاهی قباد ساسانی به اوج رسید.
اوضاع مملکت در این زمان سخت آشفته بود و هبتالیان از جانب مشرق و شمال پی در پی به ایران هجوم می‌آوردند. کشمکش‌های شدید و خونین مذهبی بین موبدان زرتشتی و یهودیان، فرقه‌های مختلف مسیحی با یکدیگر و دولت ایران با مسیحیان که آنان را عوامل امپراتوری روم می‌دانست، در جریان بود.
خشکسالی‌های پیاپی نیز مردم گرسنه و محروم را به عصیان وامی‌داشت.
مزدک در زمان حکومت قباد دعوی پیامبری کرد.
مزدک از روحانیون مانوی بود و بر پایهٔ آموزه‌های مانی در باب آفرینش و جهان دیگر معتقداتی ویژه داشت.
وی به دو اصل نور و ظلمت و رهایی نهایی نور معتقد بود و می‌گفت انسان باید از علایق دنیوی بپرهیزد تا هرچه بیشتر به رهایی نور از بند ظلمت ماده یاری داده باشد.
اما وی به خلاف مانی ازدواج را منع نمی‌کرد و داشتن یک همسر را کافی می‌دانست.
مزدکیان همچینین گیاهخوار بودند و باور داشتند که با کردار نیک و بدون انجام امور ظاهری دینی می‌توانند رستگار شود.
چنین بر می‌آید که مزدک ازدواج زنان با مردانی بیرون از طبقات روحانی و اشرافی را جایز دانسته و داشتن بیش از یک زن را ناروا می‌شمرده چرا که بنا بر گواهی‌های متعدد تاریخی در مورد شمار بسیار زیاد زنان در شبستان‌ها و حرم سراهای ساسانی سخن مکرر آمده‌است.
از نظر اجتماعی مزدک از استاد خود، زرتشت خورگان، پیروری می‌کرد که سال‌ها در بیزانس به سر برده بود و با کتب فلسفی یونان از جمله جمهور افلاطون آشنایی داشت.
مزدک با توجه به جنبه علمی این معتقدات می‌گفت خداوند مواهب حیات را برای استفاده همگان آفریده‌است.
اما حرص و زیاده خواهی و انباشتن مال به خشونت و بدرفتاری و نابرابری می‌انجامد.
این گونه باورها با نظام اجتماعی عصر ساسانی به هیچ روی سازگار نبود.
زیرا در آن جامعه، طبقات از یکدیگر جدا بودند و کسی نمی‌توانست، ولو به لیاقت و استعداد، از حد اجتماعی خود تجاوز کند.
مزدک که سخنوری ورزیده بود و نفوذ کلام بسیار داشت به هواخواهی مردم مستمند از درباریان می‌خواست که دست به تعدیل ثروت زنند.
بدین ترتیب، نهضت مزدک به انقلابی اجتماعی تبدیل گردید و با آن که مزدک پیروان خود را از ستیز و کینه جویی منع کرده بود، کار به خشونت و افراط کشید.
اما آنچه که از آن به عنوان اشتراک در زن و خواسته نام برده شده‌است نه دزدیده شدن زنان حرمسرا بوده و نه دزدی مال و اموال نجبا چرا که مزدک خود روحانی معتقدی بوده‌است.
آنچه که در این قیام رخ داد واکنش روستاییان به فشار و ظلمی بود که بر آنها می‌رفت.
علاوه بر آن آیین عیاشی دسته جمعی به سبب آنکه از آیین های باستانی روستاییان بوده در میان آنان مرسوم بود.
در این میان بعضی نجبا نیز به صف مزدکیان پیوستند. قباد یکم، شاهنشاه ساسانی، نیز خود با اصلاحات اجتماعی موافق بود و از مزدک حمایت می‌کرد.
اما بعدها بر اثر وقایعی تغییر رای داد.
در پایان شاهنشاهی قباد، پسرش خسرو اول، که بعدها انوشیروان لقب گرفت، مجلس مناظره‌ای ترتیب داد که در آن روحانیان زرتشتی و مسیحی حریف مزدکیان بودند.
مزدکیان مغلوب و قتل عام شدند.
گفته‌اند که در یک روز دوازده هزار مزدکی کشته شد.
کتاب‌های ایشان را سوزاندند و اموالشان را مصادره کردند.
سرچشمه: ویکی پیدیا

بیت سوم

• شیخ را گو:

• «همچنان بر وِرد و طاماتت بمان
• ما که مزدک وار، خود ، آئین ِ خود پالوده ایم»

• شاعر در این بیت، همانطور که گفتیم، جبهه می گیرد.
• مخاطب شاعر به احتمال قوی به تقلید از خواجه شیراز، شیخ است.

• شاعر شیخ را با اوراد و طاماتش تنها می گذارد و از استقلال ایدئولوژیکی خود و همگنان خود سخن می راند.


• رهیاب با تشبیه خود و همگنانش به مزدک، طرفداری خود را از نظام مبتنی بر برابری و برادری و مالکیت اشتراکی بر وسایل تولید ابراز می کند.


• تحلیل علمی از جنبش مزدک تا کنون یا نوشته نشده و یا ما از آن بی خبریم.

• اگر مزدک در دوره گذار از جامعه اشتراکی اولیه به جامعه طبقاتی به دفاع از جامعه پیشین برخاسته باشد، بنا بر آموزه های مارکس و انگلس و لنین نمی تواند انقلابی تلقی شود:
• معیار انقلابیت انسان ها طرفداری از مناسبات تولیدی پیشرفته تر است، طرفدرای از توسعه هرچه بیشتر نیروهای مولده جامعه است.

• تراژدی مزدک و پیروانش نیز احتمالا در همین مسئله است:

• بر ضد سیر قانونمند و جبری تاریخ نباید مبارزه کرد!

• حتی مزدکیانی که بعدها زمام امور را به دست گرفتند، نتوانستند در مقابل سیر تاریخ مقاومت کنند، کاری که عملا هم محال است و به قهقرا منتهی می شود.
• آنها هم به برده کردن اقوام دیگر پرداختند.

• جوانشیر در اثر ارزشمند خود تحت عنوان «حماسه داد» به این نکته اشاره کرده، ولی ظاهرا به دلیل فقر تئوریک و یا هر دلیل دیگر قادر به موضعگیری صریح نبوده است.


• البته منظور شاعر این است که حساب جهان بینی او و همگنانش با جهان بینی مذهبی حاکم جدا ست.

• این مرزبندی ایدئولوژیکی شاعر با ارتجاع شلم شوربای عهد عتیق حاکم از ارزش غول اسائی برخوردار است:

• چپ ایران در کلیت خود فاقد مرزبندی جهان بینانه صریح و روشن با جهان بینی های طبقات دیگر است.

• اصولا میان جهان بینی مذهبی حاکم با جهان بینی بی در و بی پیکر چپ های ایرانی کذائی فرق چشمگیری وجود ندارد.


• چپ ایران یا باید تفکر مفهومی را در مکتب کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم بیاموزد، تمرین کند و توسعه دهد و یا کمافی السابق دچار تشتت و ورشکستگی سیاسی و اجتماعی و ایدئولوژیکی باشد.


• آنچه که شاعر با مفهوم «پالودن آئین» در نظر دارد، احتمالا از وقوف شمی او به همین فاجعه حکایت دارد:

• فاجعه فقر فلسفی به قول مارکس!
• فاجعه محرومیت از جهان بینی مرزبندی شده، دقیق، صریح و روشن!
• فاجعه فقدان آئینی پالوده از آلودگی های ایدئولوژیکی از هر نوع کهنه و مدرن.

• استفاده از مفهوم «شیخ» برای اولین بار در ادبیات شعری سیاسی ایران، استفاده ای معنامند، علمی و دقیق است:
• حافظ به احتمال قوی از موضع ارتجاعی در قبال شیخ و صوفی و عرفان جبهه بندی می کند.

• شاعر این شعر اما با مقوله «شیخ»، نمایندگان همه فرماسیون های طبقاتی کهنه و ارتجاعی از بربریت، بنده داری، فئودالیسم و سرمایه داری را به مصاف ایدئولوژیکی ـ سیاسی ـ طبقاتی می طلبد!


این موضعگیری نوینی در میدان چالش های ایدئولوژیکی ایران است و به نوبه خود شادی بخش و ستایش انگیز است!

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر