۱۳۹۰ مهر ۱۹, سه‌شنبه

دیالک تیک امکان و واقعیت (3)

امکان
پروفسور دکتر گونتر کروبه
برگردان شین میم شین

2
انواع امکان

• طیف امکانات موجود در واقعیت عینی از غیرممکن (محال) شروع می شود، از فراز امکان فرمال و امکان انتزاعی (مجرد) می گذرد، تا به امکان رئال (واقعی و مشخص) و بالاخره به واقعیت می رسد.

1
امکان غیرممکن (محال)

• امکان غیرممکن (محال) هر آن چیزی است که هم بر ضد قوانین فکری باشد، یعنی بلحاظ منطقی، متناقض باشد و هم بر ضد قوانین طبیعت و جامعه باشد.
• هر مفهوم فی نفسه متناقض (غیرمنطقی) مثلا مربع گرد را نمی توان تصویر چیزی واقعی دانست، همان طور که دو حکم متضاد نمی توانند هر دو همزمان درست باشند، یعنی هر دو با هم امری رئالی را منعکس کنند.

2
امکان فرمال (صوری)

• بدین طریق، خالی از تناقض بودن (یعنی منطقی بودن) شرط لازم و ضرور برای هر نوع امکان است.
• ولی منطقی بودن صرف فقط می تواند دلیل بر وجود امکان فرمال باشد و بس.
• هر چیزی که با قوانین فکری ـ منطقی در تضاد نباشد، بطور فرمال امکان پذیر است.
• بدین طریق، هر چیز قابل تصور، هر چیز بلحاظ فکری ممکن می تواند بطور فرمال امکان پذیر باشد، مثلا «ماشین بی نیاز از انرژی همیشه در کار» و یا وجود حیات در خورشید.
• هر امکان فرمال اما می تواند با قوانین طبیعت و جامعه در تضاد باشد.
• امکان فرمال در چنین حالتی فرقی با امکان غیرممکن (محال) ندارد.
• مثلا «ماشین بی نیاز از انرژی همیشه در کار» بلحاظ منطقی خالی از تناقض است، ولی امکان واقعی برای ساختن چنین ماشینی وجود ندارد، زیرا این امر مغایر با قانون بقای انرژی است.
• تئوری بوندی ـ هولی مبنی بر این که کاینات انبساط یابنده همواره چگالی خود را حفظ می کند، بلحاظ منطقی خالی از تناقض است.
• ولی این به معنی تولید بی وقفه ماده از نیستی است.
• چنین امکانی فقط می تواند یک امکان فرمال باشد، زیرا آن با قوانین و تئوری های علمی اثبات شده دیگر در تضاد قرار دارد و لذا عملا محال و غیر ممکن است.

3
امکان انتزاعی (مجرد)

• امکان انتزاعی، امکانی را می نامند که بلحاظ منطقی خالی از تناقض باشد و با قوانین عینی نیز در تضاد نباشد، ولی شرایط مشخص برای تحقق آن هنوز فراهم نیامده باشد.
• مثلا سفر آخر هفته به کره مریخ یک امکان انتزاعی است، همان طور که ساختمان سوسیالیسم در سال جاری در استرالیا.

• با فراهم آمدن و یا فراهم آوردن شرایط لازم، امکان انتزاعی می تواند به امکان رئال (واقعی و مشخص) بدل شود.

4
امکان رئال (واقعی و مشخص)

• امکان رئال مبتنی است بر زیر مجموعه ای از شرایط ضرور تحقق یافته.
• امکان رئال اما تنها زمانی به واقعیت بدل خواهد شد که به اندازه کافی از مجموعه شرایط آن تحقق بیابد.
• در چنین صورتی، امکان رئال ضرورتا به واقعیت بدل می شود.
• از این رو، می توان گفت که واقعیت عبارت است از وحدت امکان و ضرورت.

• مارکس در تئوری هائی راجع به اضافه ارزش، در مثال توسعه بحران در جامعه سرمایه داری، مورد کلاسیکی از تبدیل امکان انتزاعی به امکان رئال (واقعی و مشخص) و سپس به واقعیت را تشریح می کند:

1

• اولین فرم بحران، بمثابه امکان انتزاعی آن، از استحاله صرف کالا ـ پول ـ کالا پدید می آید، که در آن پول به عنوان وسیله گردش (سرمایه) ظاهر می شود و خرید و فروش می توانند از هم جدا شوند.
• «امکان انتزاعی و عام بحران معنائی جز انتزاعی ترین فرم بحران ندارد، فرمی بی محتوا و فاقد موتیف محتوامندی از آن.»

2

• فرم دوم بحران، باز هم بمثابه امکان انتزاعی آن، از فونکسیون پول به عنوان وسیله پرداخت ناشی می شود.
• پول در این مورد، در دو گشتاور بلحاظ زمانی مجزا از هم و متفاوت، در دو فونکسیون مختلف نقش بازی می کند که آندو هم می توانند از هم مجزا شوند.
• «این فرم ها هم هردو هنوز کاملا انتزاعی اند، اگر چه فرم دوم نسبت به فرم اول، مشخص تر است.»

3

• هر دو فرم بحران در تولید کالائی ساده به عنوان امکان انتزاعی وجود دارند.
• مارکس نشان می دهد که این امکان های انتزاعی بحران چگونه تضادهای موجود در گردش کالا و پول در اقتصاد کالائی ساده را با گذار به شیوه تولیدی سرمایه داری بطور خودپو بازتولید می کنند و بدین سان شرایطی پدید می آید که در آن، امکان انتزاعی بحران به امکان رئال (واقعی و مشخص) و سرانجام به واقعیت بدل می شود.
• (کلیات مارکس و انگلس، ص 265، 510)

• وابستگی امکان به شرایط لازم، بدان معنی است که هر امکان انتزاعی نمی تواند به یک امکان رئال (واقعی و مشخص) و سپس به واقعیت بدل شود.
• هر امکان رئال می تواند بسته به شرایط مشخص، به انحاء مختلف جامه واقعیت در بر کند.
• تبدیل امکان رئال تحت شرایط معین به واقعیت معین، فقط بنا بر ضرورت صورت نمی گیرد، بلکه علاوه بر آن، همزمان گشتاوری از تصادف نیز در وقوع ان دخیل است.
• بنابرین، امکان به واقعیت پیوسته عبارت است از وحدت دیالک تیکی ضرورت و تصادف.

اروین شرودینگر (1887 ـ 1961)
معادله شرودینگر توسعه زمانی و مکانی وضع سیستم کوانتومی را توصیف می کند.
این معادله در سال 1926 تحت عنوان «معادله موجی» فرمولبندی شد و برای اولین بار جهت توضیح طیف های اتم هیدروژن مورد استفاده قرار گرفت.
این معادله، معادله مرکزی مکانیک کوانتومی غیر رلاتیویستی را تشکیل می دهد.

• فیزیک مدرن دیالک تیک امکان و ضرورت را ازسوئی و دیالک تیک امکان و تصادف را از سوی دیگر وسیعا در نظر می گیرد:
• مثلا فونکسیون () فیزیک کوانتومی، معادلات شرودینگر و هایزنبرگ، امکان های رفتار ذرات هسته ای را توصیف می کند.
• نحوه و نوع به واقعیت پیوستن این امکان ها با گشتاور تصادف نیز همراه است.
• در میدان امکان های رئال، مراحل بلحاظ کمی تعیین پذیر گوناگونی در رابطه با تبدیل امکان به واقعیت وجود دارند.
• این معیار کمی امکان که پایه و اساس مراحل یاد شده را تشکیل می دهد، احتمال نامیده می شود.
• احتمالات لازم برای تبدیل یک امکان به واقعیت (W1) یا به واقعیت (W2) روی هم رفته ثابت نمی مانند.

ورنر هایزنبرگ (1901 ـ 1976)
مؤسس رابطه نادقیق و یا نامعین در سال (1927)، حکم فیزیک کوانتومی، مبنی بر اینکه دو مقدار اندازه گیری شده یک ذره را نمی توان همیشه مستقل از یکدیگر تعیین کرد.
رابطه نا معین از نارسائی در روندهای اندازه گیری ناشی نمی شود، بلکه علت اصولی دارد.

• در روند توسعه، جابجائی های مداوم صورت می گیرد.
• به عنوان مثال، تا زمانی که امپیریالیسم در کره زمین وجود دارد، امکان جنگ نیز وجود خواهد داشت.
• در دوران کنونی اما امکان جلوگیری از جنگ نیز وجود دارد.
• به واقعیت پیوستن امکانی موجب تغییر جزئی و یا کلی میدان امکان ها می شود.
• آنگاه امکان های جدیدی پدید می آیند و برخی از امکان هائی که وجود داشته اند، به امکان های محال و غیرممکن بدل می شوند.

• این را می توان در یک مثال ساده ریاضی نشان داد:

• فرض کنیم در لیوانی دو تیله سفید، یک عدد تیله قرمز و یک عدد تیله آبی رنگ وجود دارند.
• برای بیرون آوردن تیله ای با رنگ معینی سه امکان وجود دارد.
• اما این امکان ها از نظر کمی متفاوتند و به یکسان محتمل نیستند.
• فرض کنیم که ما یک تیله آبی بیرون آورده ایم.
• اکنون امکان بیرون آوردن مجدد تیله آبی از بین رفته است و به امکان محال و غیرممکن بدل شده است و احتمال بیرون آوردن یک تیله سفید افزایش یافته است.

• میان امکان (a1) و واقعیت های (W1)، (W2)، (W3) و غیره که با تحقق این امکان (a1) می توانند، جامه واقعیت به خود پوشند، مناسباتی وجود دارد.

• واقعیت های یاد شده می توانند ـ برای مثال ـ یکدیگر را محال و غیرممکن سازند و یا بنا بر شرایط معینی می توانند هر دو ممکن (امکان های رئال) باشند.
• مثلا حفظ صلح (W1) و شروع جنگ (W2) در دوران معاصر همدیگر را محال و غیرممکن می سازند.
• تمیز موارد یاد شده از یکدیگر برای متدئولوژی علوم از اهمیت بزرگی برخوردار است.
• فرض کنیم که امکان (a1) حتما به واقعیت های (W1) و یا (W2) بدل می شود.
• حال اگر سه حالت موجود باشد، فرضیه یاد شده را با اعلام اینکه (W3) تحقق خواهد یافت، تنها زمانی می توان نا درست اعلام کرد، که واقعیت های (W1)، (W2)، (W3) همدیگر را غیرممکن سازند و لاغیر.

• سیبرنتیک عرصه خاصی برای استفاده از روابط دیالک تیکی مقوله «امکان» است.
• سیستم های سیبرنتیکی امکان آن را دارند، که از عهده انواع مختلف تصادفات بر آیند.
• محیط پیرامون این سیستم ها منابع ممکنه تأثیرات تصادفی است، تأثیراتی که می توانند به سود و یا به زیان سیستم باشند.
• سیستم های سیبرنتیکی قادرند، که در مقابل میدان امکان های (کنشی) محیط خود، میدانی از امکان های واکنشی تشکیل دهند، که پارامترهای حیاتی سیستم در محدوده های تنظیمی حفظ شوند.
• این سیستم ها قادرند که در روند مبارزه با محیط خود سیستم های مطلوب خود را پدید آورند.
• آنها می توانند خود را آن چنان سازمان دهند که راه برای افزایش دم افزون امکان های شان هموار شود.

• رفتار کلی هر سیستم سیبرنتیکی بوسیله تضاد دیالک تیکی میان امکان های داخلی سیستم (که منوط به ساختار آن و نحوه و نوع سیستم تنظیمی آنند) و امکان های خارجی (که نتیجه تأثیر محیط بر سیستم اند) تعیین می شود.

• بدین طریق، مجموعه عوامل ارثی هر ارگانیسم (به تعبیری، برنامه ریزی اولیه آن) امکان تطبیق خود با محیط را در اختیار آن قرار می دهد.
• این امکان تطبیق با محیط اما زمانی می تواند واقعیت یابد که شرایط محیطی معینی فراهم آیند، یعنی در محیط، مجموعه ای از امکان ها بطور عینی ـ واقعی موجود باشد.
• امکان و واقعیت تعین های مطلق نیستند که مستقل از یکدیگر، مستقل از پیوند موجود و مستقل از جریان توسعه موجود وجود داشته باشند.
• با تبدیل امکان به واقعیت، واقعیت جدید می تواند به نوبه خود امکانی برای فرم های دیگری از واقعیت باشد.
• نظام سرمایه داری از لحظه مشخصی از توسعه و تکامل خود، حاوی امکان پیدایش سوسیالیسم است.

• نحوه و نوع تبدیل امکان به واقعیت در طبیعت و جامعه یکسان نیست.
• قوانین طبیعی همواره عرصه ای از امکان ها را شامل می شوند که تحت شرایط مندرج در فرمولبندی قوانین طبیعی، واقعیت می یابند.
• در طبیعت، گذار از امکان به واقعیت بطور خودپو صورت می گیرد، یعنی در نتیجه تأثیر متقابل قانونمند عوامل علی مختلف صورت می گیرد.
• در جامعه ـ اما برعکس ـ تبدیل امکان ها به واقعیت با عمل پراتیکی انسان ها در پیوند است.
• عمل پراتیکی انسانها می تواند به نوبه خود، امکان های معینی را بطور خودپو جامه واقعیت بپوشاند، بدون اینکه آگاهانه قصد انجام آن را در دل داشته باشد.
• عمل پراتیکی انسانها ـ علاوه بر این ـ می تواند آگاهانه به تبدیل امکان های عینی موجود در قوانین توسعه اجتماعی به واقعیت کمک رساند.
• برای این کار، انسان باید انجام آن را به آماج زندگی خود بدل سازد.

• لنین در کتاب خود تحت عنوان «چه باید کرد؟» نشان می دهد که تفاوت میان کردوکار خودپو و آگاه در رابطه با تأثیرگذاری اجتماعی کجا ست.
• او در این کتاب وظایف حزب طبقه کارگر را در رابطه با اشاعه شعور سوسیالیستی در جنبش کارگری مورد بررسی مفصل قرار می دهد.

• در حال حاضر، مهمترین فرم های کاربست دیالک تیک امکان و واقعیت در جامعه عبارتند از عمل آگاهانه و سازمان یافته طبقه کارگر زیر رهبری حزب مارکسیستی ـ لنینیستی در جامعه سرمایه داری برای تبدیل امکان انقلاب سوسیالیستی به واقعیت و پس از کسب قدرت، عمل آگاهانه و سازمان یافته برای تبدیل امکان های مربوط به گسترش تولید (از هر نظر عالی تر در مقایسه با کشورهای سرمایه داری) به واقعیت اجتماعی.

• شناخت امکان های موجود و یا منتج از واقعیت کنونی جامعه و ارزیابی شرایط لازم برای تحقق این امکان ها وظیفه مهم پیش بینی اجتماعی است.
• تفاوت پیش بینی اجتماعی مارکسیستی که ساختمان سیستم اجتماعی سوسیالیسم پیشرفته را هدف خود قرار می دهد، با اوتوپی های اجتماعی، پیش گوئی های پیامبرانه و غیره در این است که امکانات نشان داده شده از سوی آن برای توسعه بعدی جامعه بر مبنای شناخت قوانین عینی توسعه اجتماعی و بر استفاده از آنها استوار شده اند.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر