پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس
برگردان شین میم شین
فصل دهم
راه های نیل به سوسیالیسم:
طرق گذار انقلابی
برگردان شین میم شین
فصل دهم
راه های نیل به سوسیالیسم:
طرق گذار انقلابی
شعور، یعنی «کلنجار با مفهوم» (هگل)، تا ما به شناخت بغرنجی وساطت ها در آنسوی بیواسطگی ظاهری نایل آییم.
شعور یعنی تعیین موضع طبقاتی، که مبدأ مبارزه عملی خواهد بود.
و سرانجام، شعور یعنی پروژکسیون عام درک شده، بر مضامین تجارب حیاتی و منافع سوبژکتیف خویش.
شعور یعنی تعیین موضع طبقاتی، که مبدأ مبارزه عملی خواهد بود.
و سرانجام، شعور یعنی پروژکسیون عام درک شده، بر مضامین تجارب حیاتی و منافع سوبژکتیف خویش.
• راه های گذار انقلابی به سوسیالیسم، بسان جوامعی که در آنها، این راه ها طی می شوند، متنوع اند.
• این راه ها در واقع، نه به تصورات کمونیست ها از سوسیالیسم، بلکه به مبارزه در محیط سرمایه داری مربوطه بستگی دارند.
• شکی نیست که استراتژی گذار، بنا بر تعریف شرایط اولیه، یعنی شرایطی که باید برای گذار تدارک دیده شود، تعیین می شود.
• آنچه که ما به مثابه پیش شرط های بی چون و چرا برای گذار به سوسیالیسم شناخته ایم، سمت و سوی راه را نیز تعیین خواهد کرد.
• تغییر بنیادی مناسبات مالکیت و شیوه تولید و تعویض قدرت سیاسی به اکت (عمل) انقلابی نیاز دارد.
• از طریق رفرم (اصلاحات) درونسرمایه داری نمی توان به این آماج ها جامه عمل پوشاند.
• البته این حکم با حمایت از رفرم های مفید برای خلق، که در جامعه سرمایه داری صورت می گیرند، منافات ندارد.
• مهم این است که آماج، هرگز از نظر دور نماند و وقوف به نارسائی های رفرم های صرف حفظ شود.
• این امر به تدقیق تئوریکی جهان بینی و قضاوت سیاسی کمونیست ها بستگی دارد.
• هر حزب کمونیست برای نحوه رفتار در شرایط بالفعل مشخص، ضمن در نظر داشتن آماج استراتژیکی خویش، یک طرح برنامه تاکتیکی دارد.
• حزب کمونیست آلمان برای واکنش نشان دادن نسبت به الزامات جدید، برنامه عملی ئی برای خود تصویب کرده است.
• شکی نیست که این برنامه با تغییر اوضاع و احوال در محیط سرمایه داری، باید در صورت لزوم، تکمیل و تصحیح شود.
• مسئله گذار انقلابی، در ورای این دورنمای خاص هر حزب، بنا بر الگوی اولین انقلاب پیروزمند سوسیالیستی، یعنی انقلاب اکتبر (عام)، حل می شود.
• انقلاب اکتبر، بعد از شکست اتحاد شوروی نیز همچنان تندیس، سمبل و نشانه چرخش عصری است، که با بحران سرمایه داری و با تشکیل پرولتاریا آغاز شده است.
• برای درک اهمیت مدلوارگی انقلاب اکتبر باید این نکته را در نظر گرفت، که سرمایه داری در قرن بیستم، هنوز منابع مادی کافی و امکانات کافی برای توسعه نیروهای مولده در اختیار داشت، تا علیرغم ورود به مرحله بحران عمومی، که با جنگ جهانی اول آغاز شده بود، بتواند برای مدت مدیدی خود را از سقوط حتمی نجات دهد.
• و گرنه «پایان تاریخ» یاوه ای بیش نیست که فلاسفه تاریخ وابسته به بورژوازی می خواهند به خورد ما بدهند.
• و چون تاریخ در سطح کنونی سلطه جهانی سرمایه در جا نمی زند و فراتر می رود، دوران ما کماکان، دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم خواهد بود.
• ولف دیتر گودوب در اثر ارزشمند خود تحت عنوان «معیار تعیین دوران» این مسئله را اثبات کرده است.
• اگر بشریت در راه گذار به سوسیالیسم بطور قطعی شکست بخورد، آلترناتیو دیگری جز بربریت نخواهد داشت.
• ولی از آنجا که سرمایه داری، امروز هم مثل 1917 ـ 1918 میلادی، به اندازه کافی قدرت دارد، تا از طریق تحریف ایدئولوژیکی و اعمال زور و ستم علیه نیروهای انقلابی، مقاومت بخرج دهد، امروز هم مثل همان سال ها، امکان گسست زنجیر در حلقه سست آن وجود خواهد داشت.
• این بدان معنی است، که گذار می تواند باز هم در کشوری صورت گیرد، که شرایط اگر «نارس» باشند، تضادها لیکن«رسیده» باشند، تضادها لیکن سرباز کرده باشند و حدت و شدت یافته باشند.
• امروز، هر انقلابی، بلحاظ گرایش و سمت و سو، یک انقلاب سوسیالیستی خواهد بود، حتی اگر در مبارزه رهائی بخش ضد استعماری آغاز شود و به جامعه بورژوائی ختم شود.
• چون در کشورهای در حال توسعه، دیگر امکان تکرار از نو و شروع از صفر انقلابات بورژوائی وجود ندارد، تا پس از طی مرحله بورژوائی جامعه، راه تاریخی به سوی سوسیالیسم در نوردیده شود.
• انقلابات بورژوائی نخواهد توانست که کشور را برای نیروهای خلاق سرمایه داری، در مرحله سازندگی آزاد کند، بلکه آن را به مذبح مکانیسم بهره کشی سرمایه انباشت شده کلان قدرت های امپریالیستی سوق خواهد داد.
• در دوره بعد از جنگ جهانی دوم، مثال در این زمینه کم نیست.
• محتمل است، که در آینده هم، جامعه گذار از سرمایه داری به کمونیسم، همانطور که در سال 1917 میلادی در اتحاد شوروی اتفاق افتاد، از یک کشور سرمایه داری به اصطلاح «استعماری» جرئت جهش به سوسیالیسم را به خود بدهد.
• این امر تضادهائی از قماش تضادهای اقتصادی، نهادین (مؤسساتی) و ایدئولوژیکی به دنبال خواهد آورد.
• هر انقلابی که فردا صورت گیرد و هر انقلابی که امروز به مقاومت بر ضد ستم سرمایه داری ادامه می دهد (مثلا کوبا)، مجموعه جنبش کمونیستی جهانی موظف به دفاع از آن است.
• مجموعه جنبش کمونیستی جهانی نه فقط موظف به همبستگی است، بلکه علاوه بر آن، موظف به طرح مبارزه طبقاتی بین المللی بدور از توافقات و سازش های طبقاتی است، که همواره به سود طبقات حاکم تمام می شوند.
• تضمین هر انقلاب، هر جا هم اتفاق افتد، تنها ببرکت تأسیس دستگاهی در قلب رژیم سوسیالیستی امکان پذیر خواهد بود، دستگاهی که ما آن را دیکتاتوری پرولتاریا می نامیم و در ضرورت آن تردیدی نداریم.
• اما برای جلوگیری از مسخ آن (که در گذشته متأسفانه بارها تجربه کرده ایم)، در کشورهائی که از مرحله جوامع بورژوائی به حد کمال توسعه یافته به ساختمان سوسیالیسم آغاز نمی کنند، به یک تئوری فرم های سازمانی دولت و جامعه نیاز مبرم خواهد بود.
• توسعه و تکامل سیستم حقوقی بورژوائی به سیستم حقوقی سوسیالیستی یک چیز است و تشکیل سیستم حقوقی سوسیالیستی بر ویرانه های قانون اساسی جوامع ماقبل بورژوائی، چیزی دیگر.
• اگر اینجا هم، در هر مورد، شرایط معینی نقش تعیین کننده بازی می کنند، ولی همین وضع و حال تاریخی خاص، خود آبستن خطر پراگماتیکی نیز خواهد بود، که بر ضدش، باید از طریق حلاجی و تقریر مو به موی مطالبات فرمال (صوری) مربوط به قانونیت سوسیالیسم به مبارزه برخاست.
• بنا بر تجارب حاصله از تاریخ و بنا بر شناخت دیالک تیکی از تضادهای ساختاری در هر روند ساختمان جامعه، باید به تداوم مبارزه طبقاتی توجه جدی داشت.
• مبارزه طبقاتی، حتی در جامعه ماهیتا سوسیالیستی، نباید تعطیل شود.
• مبارزه طبقاتی در جامعه ماهیتا سوسیالیستی، می تواند تحت تهدیدات داخلی و خارجی، چه بسا تشدید شود.
• هم استالین و هم مائو دیالک تیک تاریخ را مورد تأکید قرار داده اند.
• حتی پس از استقرار مناسبات مالکیت سوسیالیستی، بسیاری از انسان ها، برای مدت مدیدی، دست از معیارهای ارزشی و انتظارات ما قبل سوسیالیستی برنخواهند داشت.
• عامل شعور، فقط به نفع انقلاب عمل نمی کند، بلکه بر مقاومت ارتجاعی و ضدانقلابی آشکار نیز تأثیر می گذارد.
• اگر جز این بود، درک خروشچف و گورباچف غیرممکن می گردید.
• هر تئوری ساختمان سوسیالیسم باید کیفیت جدید مبارزه طبقاتی برای دفاع از حاکمیت سیاسی کسب شده از سوی پرولتاریا را تعیین کند.
• ما به چنین تئوری ئی نیاز مبرم داریم.
• ما نه فقط برای انتقاد مستدل از سرمایه داری، بلکه علاوه بر آن، برای تعیین آماج های قابل قبول خویش، به چنین تئوری ئی احتیاج داریم.
• ما قبل از انقلاب، بر ضد سیستم حاکم مبارزه می کنیم.
• بعد از انقلاب پیروزمند، باید حکومت کنیم، تا شرایط لازم برای تشکیل جامعه ای بی نیاز از حکومت فراهم شود.
• قدرت دولتی پرولتاریا، به سبب تهدیدات مستمر داخلی و خارجی، بدون سرکوب دشمن به هدف خویش نخواهد رسید.
• اتحاد شوروی در فاصله دو جنگ جهانی اول و دوم، در این وضع و حال قرار داشت.
• اگر گذار به سوسیالیسم، در مقیاس جهانی، بطور همزمان صورت نگیرد، این تضاد در شرایط مشابهی تکرار خواهد شد.
• ما باید برای حل آن، تدارک تئوریکی ببینیم.
• برای مقابله با این جور تضادها و برای کشف و تدوین استراتژی های عملی لازم برای تشکیل فرم سازمانی جامعه جدید، آزادی بحث و جدل تئوریکی صرفنظر ناپذیر و ضرور خواهد بود.
• اما تردیدی نیست که قدرت طلبی فرقه گرایانه ثبات نسبی رژیم جدید التأسیس را به خطر می اندازد و حتی اگر طرفین دعوا نخواهند، بالضروره آب به آسیاب دشمن می ریزد.
• وحدت حزب، بمثابه فرم سازمانیابی نیروی انقلابی، شرط لازم برای این است که آن بتواند به وظایف خود جامه عمل بپوشاند.
• البته در روند ساختمان جامعه نو می توان فرم ها و چارچوب هائی را پدید آورد، که اختلاف نظر درونحزبی را امکان پذیر سازد.
• فقط سطح تئوریکی عالی می تواند ضامن آن باشد که اختلاف نظر به فرقه گرائی سیاسی منجر نشود و بر مبنای استدلال علمی حل و فصل شود.
• چون اینجا (برخلاف پلورالیسم بورژوائی) هدف نه سازش برسر منافع ، بلکه بر سر استحکام نظر و صحت و سقم آن است، پس تصمیمگیری ها نیز می توانند بر مبنای استدلال از دیدگاه کلی صورت گیرند و در قالب هنجارهای عملی مشترک ریخته شوند.
• مدل پارلمانتاریسم بورژوائی در مرحله ساختمان فرم جامعه جدید قابل استفاده نخواهد بود، اگرچه فرم پارلمان، می تواند به شرط اینکه محتوای نو کسب کند، معنامند باشد.
• در ساختمان جامعه اتحاد شوروی عیب و نقصی با عواقب زیانبار وجود داشت.
• این عیب و نقص عبارت از این بود که ساختارهای قدرت، که ببرکت آنها دیکتاتوری پرولتاریا به مورد اجرا گذاشته شد، بطور خودپو و لذا بوروکراتیک ـ پلیسی تشکیل یافتند و در باره مسائل قانون اساسی، بحث عملی مؤثر صورت نگرفت.
• در نتیجه قانون اساسی عالی مصوب در سال 1936 اتحاد شوروی می بایستی فاقد شالوده ای در زندگی واقعی بماند.
• کمونیست ها در تلاش نخست برای ساختمان سوسیالیسم، توانستند از پله انتقاد از سرمایه داری، بلاواسطه و عملا به پله تأسیس گام به گام جامعه نو بگذرند.
• اکنون، پس از شکست تلاش نخست، ما برای اثبات حقانیت آماج های سیاسی خود، به بیش از انتقاد از عیوب و نواقص سرمایه داری نیاز داریم.
• ما باید حداقل، شمای کلی جامعه سوسیالیستی و شیوه اداره آن را ترسیم کنیم، تا نگویند که تاریخ بطلان «مدل» ما را ثابت کرده است.
• اما دیالک تیسین ها می دانند، که کیفیت نو، تنها بمثابه «نفی معین» فرماسیون کهنه قابل تعریف است.
• این بدان معنی است، که مسئله گذار به سوسیالیسم، باید بر مبنای تجزیه و تحلیل انتقادی از ساختار سرمایه داری معاصر و تضادهای درونی آن صورت گیرد.
• این علاوه بر این، بدان معنی است، که ما به تجزیه و تحلیلی نیاز داریم، که از پدیده های سطحی، نامعین، مبهم و نادقیق جامعه پا فراتر گذارد و به کشف روندهای عینی سرمایه داری انحصاری بین المللی نایل آید.
• پس ما به تئوری اقتصاد سیاسی سرمایه داری معاصر نیاز داریم.
• این تئوری باید به این سؤال پاسخ دهد، که نتیجه نهائی انباشت سرمایه چه خواهد بود، انباشتی که چهارنعل به پیش می تازد، ولی همزمان، در کشورهای متروپول قدرت خرید توده ها کاهش می یابد و در کشورهای وابسته ذلت و فقر گسترش می یابد و هم اکنون نیمی از بشریت را خانه خراب کرده است.
• اینکه انباشت سرمایه هرچه بیشتر به شکل عملیات مالی و نه بمثابه نتیجه حاصل از تکامل تولید (ترقی راندمان تولید) صورت می گیرد، نشانگر مرحله جدید بحران است.
• تضاد اصلی میان کار و سرمایه چه فرم و شکلی کسب کرده است و در کدام مؤسسات اجتماعی خود را عیان می سازد؟
• تشدید تضاد میان اقتصاد سرمایه داری و شرایط حفظ محیط زیست چه عواقبی به دنبال خواهد داشت؟
• استراتژی های سیاست زدائی، که آب بر آتش مبارزه طبقاتی می پاشد، از چه قرار اند؟
• طبقه کارگر کدام فرم های سازمان یابی را باید توسعه دهد، تا به مقابله با بین المللی کردن سرمایه قادر باشد؟
• سؤال بسیار است و پاسخ اندک.
• پاسخ سؤالات را، بی شک، نمی توان از تاکتیک های هرازگاهی سیاست روز بیرون کشید.
• برای پاسخ به سؤالات به طرح تئوریکی نیاز مبرم است.
• طرح تئوریکی ئی که نه از طریق توصیف پدیده ها، بلکه از طریق تنظیم و تحلیل همه جانبه مقوله ها به شناخت واقعیت عینی نایل آید.
• در عصر رسانه های گروهی، عامل شعور در طرح تاریخ، به معنای لنینیستی و غیرایدئالیستی آن، نقش مرکزی کسب می کند.
• امروز، با توجه به وفور کوه آسای فاکت های امپیریکی (تجربی) که ما در کثرت توأم با تکه تکه گی آنها، با واقعیت عینی مواجه می شویم، با توجه به ابهام ساختارهای حقنه گر که بوسیله آنها روندهای اجتماعی، همانند پدیده های طبیعی، مقدر قلمداد می شوند، با توجه به مانورهای انحرافی و فونکسیون های تحمیقی صنایع فرهنگی ، شعور برای جنبش انقلابی بیش از هر زمان دیگر نقش مرکزی کسب می کند.
شعور، یعنی «کلنجار با مفهوم» (هگل)، تا ما به شناخت بغرنجی وساطت ها در آنسوی بیواسطگی ظاهری نایل آییم.
شعور یعنی تعیین موضع طبقاتی، که مبدأ مبارزه عملی خواهد بود.
و سرانجام، شعور یعنی پروژکسیون عام درک شده بر مضامین تجارب حیاتی و منافع سوبژکتیف خویش.
شعور یعنی تعیین موضع طبقاتی، که مبدأ مبارزه عملی خواهد بود.
و سرانجام، شعور یعنی پروژکسیون عام درک شده بر مضامین تجارب حیاتی و منافع سوبژکتیف خویش.
پایان فصل دهم
ادامه دارد
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر