بیت نهم
• گر درفش ِ خصم ِ ما داغ و فریب و دار است• ما درفشی از خودآگاهی فرا بنموده ایم
3
مفهوم «فریب»
• یکی از دیرین ترین فریب ها مذهب است که حتی قبل از پیدایش جامعه طبقاتی تشکیل یافته و نهادینه (مؤسسه بندی) شده و ریشه های ایدئولوژیکی، روانی و معرفتی ـ نظری عمیقی دوانده است.مفهوم «فریب»
• فریب مذهب در سطوح رشد نازل نیروهای مولده و شعور بشری قوام یافته و در همان دوران هم نهادینه شده است.
• پس از توسعه نیروهای مولده و تولید مازاد بر احتیاج، سردمداران همین مذهب، گذار از جامعه اشتراکی اولیه به جامعه طبقاتی را عملی کرده اند.
• یعنی اوتوریته مذهبی با اوتوریته طبقاتی تکمیل شده و دیالک تیک مادی و معنوی به شکل دیالک تیک مناسبات تولیدی و مذهب و یا به عبارت دقیقتر دیالک تیک زیربنا و روبنا بسط و تعمیم یافته است.
• بیهوده نیست که مذاهب بزرگ هر کدام ضمن تئولوژی (فقه)، حاوی هنجارها و قوانین اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ـ دولتی اند.
• بدون «فریب» مذهب، می توان گفت که تشکیل جامعه برده داری محال می گشت.
• بدون استدلال مذهبی چگونه می توان انسانی را که در جامعه برابرحقوق اشتراکی رشد کرده، قانع ساخت که باید به غل و زنجیر بردگی همنوعی تن در دهد و بسان وسایل تولید بی جان و بی زبان و در بهترین حالت به سان جانوران خرید و فروش شود؟
• در همین جا می توان بدون مراجعه به آثار مارکس و انگلس و غیره به دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی پی برد:
• سیستم برده داری (وجود اجتماعی) شعور اجتماعی درخور خود را به عنوان مذهب و غیره پدید می آورد و یا اگر لازم شد، شعور اجتماعی پیشین را چنان کج و کوله و تحریف می کند که پاسخگوی منافع عینی سیستماتیکش باشد.
• مذهب در هر صورت بهترین ایدئولوژی برای نظام برده داری و بعد فئودالی بوده است.
• ما در بررسی آثار سعدی تحت عنوان «خودآموز خوداندیشی» به توضیح این روند بکرات پرداخته ایم.
• مذهب، طبقات اجتماعی را در آئینه آسمان منعکس می کند و تصاویر انتزاعی ـ آسمانی را درست به همان سان نامگذاری می کند که در زمین وجود دارند:
• به عنوان مثال، خدای محمد، معبود، یعنی برده دار است و بشریت عبد و یا برده و بنده است.
• اگر برده داران برده ها را تحت استثمار و ستم و سرسپردگی قرار داده اند، خدای محمد درست بسان آنها، اجنه و ملائکه را دور خود گرد آورده، که کاری جز عبادت و اطاعت و فرمانبری ندارند.
• خدای محمد فقط می تواند تصویر آسمانی ـ انتزاعی طبقه برده دار زمین باشد.
• ترفندی که پیامبران به خرج می دهند، وارونه سازی تردستانه رابطه برده دار و تصویر آسمانی ـ انتزاعی است:
• آن سان که در نهایت قضیه وارونه و معکوس جلوه داده می شود:
• بدین سان دیالک تیک مجازی الله و ظل الله تشکیل می گردد:
• عالی ترین نماینده سیاسی طبقه برده دار به مثابه سایه (تصویر) خدا قلمداد می شود و خود الله، واقعی تر از سلطان جلوه می کند:
• الله در واقع سایه ظل الله است و نه برعکس.
• اما با همین وارونه سازی دشوارترین معضل تئوریکی حل می شود:
• همه صفاتی که برده داران قسی القلب و خونریز و بلحاظ روانی، بیمار دارند، از سوی پیامبران بزرگ به خدا نسبت داده می شوند:
• خدای کذائی به موجودی غیرقابل شناخت بدل می شود، که جلوه گاه دیالک تیک جامعه طبقاتی است.
• خدای کذائی اصلا حساب و کتاب سرش نمی شود:
• به سلامی گردن می زند و به دشنامی خلعت می بخشد، بسان ظل الله ها.
• درفش خصم طبقاتی «ما»ی رهیاب، بر داغ و دار و فریب استوار شده است.
• اما این درفش «داغ و دار و فریب» در واقع چیست؟
• آیا این همان روبنای ایدئولوژیکی جامعه طبقاتی نیست؟
• آیا این همان دولت و مذاهب رنگارنگ نیست؟
• دولت مگر چیست، به غیر از داغ و دار نهادینه گشته؟
• دولت عبارت است از ابزار قدرت سیاسی تعیین کننده در دست طبقات معینی برای پیشبرد منافع شان و برای سرکوب طبقات دیگر.
• دولت عبارت است از دستگاه حاکمیت برای اجرای سیستماتیک و منظم دیکتاتوری طبقه معینی بر طبقات دیگر.
• وسایل تعیین کننده برای اعمال این قدرت به شرح زیرند :
• ارتش
• پلیس
• دستگاه کارمندان و مستخدمین دولتی
• سیاست مالیاتی و مالی
• قوه مقننه
• قوه قضائیه.
• دولت بمثابه دولت استثمارگران پدید آمده است.
• بنابرین، دولت یک محصول تاریخی است، محصول تجزیه جامعه به طبقات است و به عبارت دقیقتر، محصول تجزیه جامعه به طبقات متخاصم آشتی ناپذیر است.
• مراجعه کنید به دولت، دین (مذهب) د تارنمای دایرة المعارف روشنگری
• به زبان فلسفی می توان گفت که شاعر دیالک تیک مادی و معنوی را به شکل دیالک تیک داغ و دار و فریب بسط و تعمیم داده است:
• حتی به جرئت می توان گفت که شاعر از دیالک تیک استثمار مادی و استثمار روحی پرده برداشته است:
• از دیالک تیک سرکوب جسمی و سرکوب روحی!
• ساده لوحانه است، وقتی که می شنویم که گویا طبقات حاکم فقط به استثمار نیروی کار طبقات تحت استثمار و ستم می پردازند.
• چنین چیزی عملا غیر ممکن است:
• استثمار نیروی کار همواره با استثمار روحی همراه بوده است.
• بدون تخریب روح بکمک افیون مذهب، به زنجیر استثمار و بردگی کشیدن انسان ها محال بوده و خواهد بود.
• زیرا بدون تمکین روح، تن به کاری تن در نمی دهد.
• تن بنی بشر که ماشین نیست.
• برخی ها عالمانه و فخرفروشانه از تن فروشی فواحش سخن می گویند.
• از سرتاپای این فرمولبندی، بیگانگی با دیالک تیک می تراود.
• ایکاش این طوری می بود.
• ایکاش فقط جسم انسان ها مورد چپاول ددان انسان واره قرار می گرفت.
• واقعیت اما این است که فواحش از همه رنگ، قبل از فروش تن، به حراج روح خویش مجبور می شوند و درد درست همین جا ست.
• حکیم پرولتاریا در اثر خویش تحت عنوان «کارمزدوری....» به مقایسه برده ها و پرولتاریا دست می زند و از حقیقت امر وحشتناکی پرده برمی دارد:
• بنظر او استثمار روحی پرولتاریا هزاران بار بدتر از استثمار روحی و روانی برده ها ست.
• طبقات سرمایه دار حاکم به عنوان مثال فقط نیروی جسمی کارگران را چپاول نمی کنند.
• آنها به طرز هراس انگیز روح و شعور کارگران را تحقیر، تخریب، تسخیر و تکه و تکه می کنند.
• احتمالا برتولت برشت در اثر تکاندهنده و پرمحتوای خویش، تحت عنوان «انسان خوب سچوان» همین حقیقت امر را با خواننده در میان می گذارد که جامعه طبقاتی اعضای خود را بلا استثناء به «خودفروش» بدل می سازد!
• قهرمان قصه برشت زنی روسبی است.
• او تنها کسی است که خانه خود را در اختیار خدایان سه گانه بی پناه می گذارد.
• و گرنه به چه دلیل می بایستی شریف ترین انسان روی زمین که میزبان خدایان آواره بی پناه گشته ـ بی انتظار ستدی برای داد خود، حتی ـ زنی روسبی باشد؟
• امروزه طبقات حاکم در زمینه «فریب» به سرمایه گذاری های کلانی دست می زنند:
• یکی از علل اصلی بقای سیستم سرمایه داری، همین سرمایه گذاری سنجیده و اندیشیده در زمینه «فریب» است.
• علیرغم توسعه غول آسای علم و فن و تکنولوژی، بشریت حتی از پاسخ به ابتدائی ترین مسائل روزمره عاجز مانده است، چه برسد به پاسخ به مسائل تمام اجتماعی و یا تمام ارضی!
• انسان ها از همان ایام کودکی بنا بر برنامه ای دقیقا سنجیده و اندیشیده از پتانسیل تفکر مفهومی تهی می شوند، بلحاظ روحی مسخ می شوند، انسانیت زدائی می شوند.
• سرمایه داری واپسین برای «فریب» فراگیر بشریت، تمامت توان فنی، علمی، رسانه ای، تلویزیونی، رادیوئی و انترنتی خود را بسیج کرده است.
• هیچ قشری از جامعه ـ از کودک تا نوجوان، از سالمند تا پیر و خرد و خراب ـ از گزند تخریب معنوی سرمایه داری واپسین و معاصر در امان نیست.
• جامعه و جهان به پادگانی بدل شده است، تا بشریت به سرباز جانباز بی شعور و بی فهم و فراست سرمایه تنزل یابد.
4
مفهوم «خودآگاهی»
مفهوم «خودآگاهی»
• «ما»ی شاعر در برابر درفش داغ و دار و فریب، درفشی از خودآگاهی فرا افراشته است.
• شاعر دیالک تیک خصم و «ما» را به شکل دیالک تیک فریب و خودآگاهی بسط و تعمیم می دهد.
• اگر خصم به اشاعه بی امان شعور کاذب دست می زند، «ما»ی شاعر «درفشی از خودآگاهی» برمی افرازد.
• شاعر در مقابل پرچم ایدئولوژیکی خصم طبقاتی، درفش ایدئولوژیکی «ما»ی مورد نظر خود را بر می افرازد و حساب «ما» را بلحاظ ایدئولوژیکی از دشمن جدا می کند.
• وقوف به این حقیقت امر نه تنها ستایش انگیز، بلکه شگفت انگیز است!
• چه بسا احزاب و سازمان هائی که درست از همین برافراشتن درفش «خودآگاهی» امتناع می ورزند و ابلهانه شعار می دهند که «اندیشه هیچ و عمل مشترک همه چیز!»
• اگر هم حرف زیادی بزنی، خواهند گفت که جهان بینی ما چنین و چنان است!
• ولی همین کار، چیزی جز تخریب دیالک تیک تئوری و پراتیک نیست.
• بدون وحدت نظر نمی توان به وحدت عمل رسید.
• بدون اندیشه، عمل بی معنی است!
• بدون تئوری انقلابی انقلاب محال است.
• اما مفهوم «خودآگاهی» به چه معنی است؟
• آگاهی فی نفسه دیالک تیکی از آگاهی به خود (خودآگاهی) و به غیرخود (جهان آگاهی، جامعه آگاهی) است.
• ما روند شناخت را در بخش های پیشین مورد بحث قرار دادیم و گفتیم که دهقان با فرود اوردن تبر بر تنه درخت، نه تنها تنه و تبر را می شناسد، بلکه به شناخت صحت و سقم نظر خویش راجع به تنه و تبر نیز نایل می آید، به شناخت لیاقت معرفتی خویش نایل می آید، یعنی به شناخت خویشتن نیز نایل می آید.
• هر شناخت دیالک تیکی از خودشناسی و دگرشناسی است.
• درست به همین دلیل است که انسان در روند و به برکت تغییر طبیعت پیرامون خویش، در آن واحد خود را نیز تغییر می دهد.
• و گرنه گذار تکاملی حیوان به انسان محال می گردید.
• مراجعه کنید به دیالک تیک آگاهی و خودپوئی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
• آگاهی برای طبقه کارگر، در مبارزه برای انجام رسالت تاریخی خویش، یک ضرورت تاریخی اجتناب ناپذیر است.
• آگاهی نیروی محرکه تعیین کننده این مبارزه است.
• لنین «توده کارگران و دهقانان را، آگاهی و سازماندهی آنان را» به مثابه «مهمترین سرچشمه قدرت» در مبارزه برای ساختمان جامعه سوسیالیستی می نامید.
• (کلیات لنین، جلد 33، ص 48)
• مرکز این سرچشمه قدرت، عبارت است از رهبری طبقه کارگر بوسیله حزب مارکسیستی ـ لنینیستی.
• ماهیت این آگاهی ـ قبل از همه ـ در عوامل زیرین نهفته است:
1
• در شعور طبقاتی.
2
• در اقناع طبقه کارگر به رسالت تاریخی ـ جهانی خود (که تنها بوسیله حزبی می تواند صورت گیرد، که مسلط بر مارکسیسم ـ لنینیسم باشد و مبارزه خستگی ناپذیری را در اشاعه ایدئولوژی سوسیالیستی میان توده های زحمتکش رهبری کند.)
3
• در استفاده از تئوری مارکسیسم ـ لنینیسم به مثابه راهنمای عمل، یعنی تدوین برنامه انقلابی، انترناسیونالیستی و مبتنی بر پیش بینی ، تدوین تاکتیک مبارزه طبقاتی منضبط و انعطاف پذیر.
4
• در توسعه و تحکیم سازمان های رزمنده طبقه کارگر، که در رأس آنها حزب مارکسیستی ـ لنینیستی قرار دارد و دولت سوسیالیستی را نیز شامل می شود.
5
• در ترویج انضباط سوسیالیستی، قاطعیت، پیگیری و آماجگرائی متناسب با این سازمان ها.
6
• در توسعه و تکامل رهبری علمی سازمان های سیاسی و دولتی طبقه کارگر و طبقات متحد با آن و توده های دمکراتیک در پرتو قوانین اساسی مارکسیسم ـ لنینیسم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر