۱۳۹۰ آبان ۲, دوشنبه

اگزیستانسیالیسم (2) (بخش آخر)

پروفسور مانفرد بور
برگردان شین میم شین

• اگزیستانسیالیسم از سوی نمایندگان مختلفش بطرق متفاوت تکوین یافته است:
• آنها اصطلاحات و نحوه بیان و متدهای متفاوتی را بکار می برند.

I
وجوه مشترک همه فرقه های اگزیستانسیالیسم

• وجوه مشترک همه فرقه های اگزیستانسیالیسم به شرح زیرند:

1

• مبدأ قرار دادن مفهوم حیات و تعریف کاملا سوبژکتیویستی از آن.

2

• حک حرمت از تفکر علمی و علم بطور کلی و تحقیر آن.

3

• اگنوستیسیسم (ندانمگرائی)

• مراجعه کنید به اگنوستیسیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

4

• قطع رابطه آگاهانه با سنن فلسفی

5

• طرح حالات روانی غیرعادی (بیمارگونه) از قبیل ترس، تهوع و امثالهم اساسا بمثابه مسائل اساسی فلسفه

6

• ایراسیونالیسم (خردستیزی) عمدی بلحاظ متدیکی و سیستماتیکی

• مراجعه کنید به ایراسیونالیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

7

• جایگزین ساختن تفکرعلمی بوسیله «تحت تأثیر قرار گرفتن و با آن زیستن» شخصی

8

• اکلکتیسیسم

• مراجعه کنید به اکلکتیسیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

9

• برخورد انتزاعی، متافیزیکی و غیرتاریخی به شرایط اجتماعی و انسان و بی اعتنائی به آنها.

II
خطوط اصلی اگزیستانسیالیسم

1

• اگزیستانسیالیسم در پی تلاش های خود به این نتیجه نهائی می رسد که زندگی انسانی سرآغاز مرگ است:
• «مرگ نحوه ای از وجود است، که هستی انسانی به خود می گیرد، به محض این که هست می شود.»
• (هایدگر، «وجود و زمان»، ص 245 )

• «هستی یعنی ورود عروسواره به خانه داماد نیستی »
(هایدگر، «متافیزیک به چه معنی است؟»، ص 32 )

2

• اگزیستانسیالیسم ـ بنا بر خصلت خود ـ هم در آغاز و هم در فرجام، آموزشی عمیقا پسیمیستی (بدبینانه) و نیهلیستی است.

3

• تأثیرات اگزیستانسیالیسم همگی در راستای انحلال کلیه مسئولیت های دسته جمعی، تار و مار ساختن هرگونه آرمان و ایدئال و نفی موازین و معیارهای عینی عمل می کنند.

4

• اگزیستانسیالیسم در پی اثبات این امر است که انسان ـ هم بمثابه موجود منفرد و هم بمثابه موجود نوعی ـ هرگونه تکیه گاه و سمتگیری و هرگونه پیوند با دیگران را بویژه هرگونه پیوند اجتماعی را از دست می دهد.

کارل یاسپرس (1883 ـ 1969)
روانکاو و فیلسوف آلمانی
نماینده فلسفه حیات که با اگزیستانسیالیسم سارتر تفاوت های جدی داشت.
موضوعات آثار فلسفی:
فلسفه مذهب
فلسفه روشنفکرانه

• یاسپرس این نظریه را در جمله زیر جمعبندی می کند:
• «من بمثابه من اجتماعی، دیگر خود من نیست.»
• (کارل یاسپرس، «فلسفه»، جلد دوم، ص 30)

5

هایدگر در میان رفقای نازی

• فونکسیون اجتماعی اگزیستانسیالیسم خصلت منفی دارد.
• جنبش باصطلاح اگزیستانسیالیستی آلمانی بود که عمدتا در سالهای 30 محافل پهناوری از روشنفکران بورژوائی و خرده بورژوائی تحصیلکرده را به ماجراجوئی روشنفکرانه سوق داد، روند روی برگرداندن آنها از آرمان های انسانی اصیل کلاسیک بورژوائی را سرعت بخشید و بدین طریق برای پذیرش ایدئولوژی و پراتیک فاشیسم آلمانی نرم و آماده ساخت.

6

• اگزیستانسیالیسم بعد از جنگ جهانی دوم، دقیقا همین نقش را در آلمان غربی بازی کرده و هنوز هم بازی می کند.
• تصادفی نیست که نمایندگان برجسته اگزیستانسیالیسم از جمله هایدگر خادم سینه چاک فاشیسم آلمانی بوده اند و امروزه در خدمت سیاست جنگ اتمی آلمان غربی قرار دارند.

7

• اگزیستانسیالیسم باصطلاح فرانسوی برخلاف اگزیستانسیالیسم باصطلاح آلمانی فقط تا حدودی خادم نیروهای سیاسی ارتجاعی بوده است:
• در حالیکه مارسل در اپوزیسیون علیه آموزش رسمی کاتولیکی قرار داشت، سارتر در مقاومت علیه فاشیسم آلمان شرکت کرد و بعدها در جنبش جهانی صلح فعال بوده است.

8

• آنچه اگزیستانسیالیسم بمثابه «هستی»، «حیات» و «ماهیت انسانی» مطرح می کند، در واقع موقعیت نومیدانه بورژوائی در عصر گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم است.

9

• در فلسفه معاصر بورژوائی، بندرت جریان دیگری یافت می شود که با طرح مسائل خود بتواند همانند اگزیستانسیالیسم با هستی انسان بورژوائی در شرایط معین تاریخی ـ اجتماعی دمخور باشد.

«مسائل ابدی» مطروحه ازسوی اگزیستانسیالیسم چیزی جز انعکاس بحران سیستم اجتماعی امپریالیستی نیستند.

پایان

۴ نظر:

  1. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف
  2. اگزیستانسیالیسم در فرانسه
    در المان فلسفه حیات بوده است که آبشخور فاشیسم بوده است

    پاسخحذف

  3. مارتین هایدگر با هیتلر سوگند وفاداری یاد کرد و در 21 آوریل 1933 رئیس دانشگاه فرایبورگ آلمان شد..
    و در اول ماه مه همان سال به حزب ناسیونال سوسیال آلمان نازی پیوست که تا پایان جنگ یکی از اعضای آن باقی ماند.
    (هایدگر یکی از ایدئولوگ های رایش سوم نازی محسوب میشد.! )

    پاسخحذف