فقط جهان بینی علمی که از نقطه نظر منافع خصوصی این و آن توسعه نمی یابد، می تواند بیانگر خدشه ناپذیر منافع عمومی و یا منافع بشریت باشد.
چنین جهان بینی ئی، به دلیل موضع طبقاتی در جامعه سرمایه داری، تنها و تنها جهان بینی طبقه کارگر می تواند باشد، که به سوسیالیسم علمی مشهور است.
چنین جهان بینی ئی، به دلیل موضع طبقاتی در جامعه سرمایه داری، تنها و تنها جهان بینی طبقه کارگر می تواند باشد، که به سوسیالیسم علمی مشهور است.
فصل اول
مبانی خودآگاهی کمونیست ها
مبانی خودآگاهی کمونیست ها
بخش اول
• پس از تلاشی جوامع سوسیالیستی در اروپای شرقی، کمونیست ها و برخی از احزاب کمونیست در باره دو مسئله زیر دچار تزلزل و تردید شدند:
• مسئله اول عبارت از این بود، که ماهیت حزب کمونیست از چه قرار است؟
• مسئله دوم عبارت از این بود، که شاخص های ضرور کمونیست بودن اعضای حزب کمونیست کدامند؟
• زیر پا گذاشتن هنجارهای لنینیستی تحزب، در گذشته، رخنه در ایمان کمونیست ها افکنده بود و به بی اعتباری تصورات اساسی مربوط به احزاب لنینیستی و یا احزاب طراز نوین در اذهان خیلی ها منجر شده بود.
• تزلزل در باور، استحکام ساختار سازمانی حزب را در هم می شکست و بر رفتار اعضای حزب تأثیر منفی می نهاد و در نوسازی احزاب کمونیست به بروز ابهاماتی در زمینه قواعد و قوانین اساسی حزبی منجر می شد.
• مسئله این است که ساختمان حزب و کارسازمانی آن برمبنای و حول کدام نقطه نظرهای اصلی باید صورت گیرد؟
•
• منظور ما از مفهوم «حزب کمونیست» و خواستن و یا نخواستن چنین حزبی، در همین کلمه «باید» نهفته است.
• مسئله اینجا اساسنامه حزب و مراعات آن در زندگی حزبی است.
• اساسنامه هر سازمان به قانون اساسی آن شباهت دارد.
• در اساسنامه علاوه بر اصول و قواعد زندگی سازمانی، به این مسئله پاسخ صریح و روشن داده می شود، که ماهیت این سازمان از چه قرار است و آماج های آن کدامند.
• (آماج عبارت است از یک وضع آتی و یا نقطه پایانی نسبی هر توسعه که بطور فکری، بوسیله انسانها، پیشاپیش، ازمیان انبوهی از امکانات عینی انتخاب می شود (تعیین کیفی آماج) و مقرر می گردد (تعیین کمی آماج).
• آماج تنها ببرکت عمل فعال انسانی می تواند تحقق یابد، یعنی از خطه امکان به عالم واقعیت بگذرد. مترجم)
• علت طرح مسئله خودآگاهی حزب کمونیست، شرایط تاریخی معاصر است.
• شرایط چارچوبی ـ سیاسی ـ جهانی کنونی، که حزبی در آن کمونیست بودن خود را اعلام می دارد، پس از تلاشی سیستم دول سوسیالیستی و اتحاد شوروی، بمثابه سردمدار آن سیستم، عوض شده است.
• این اما بدان معنی نیست، که درک تاریخ مبتنی بر مانیفست کمونیستی و آماجگذاری های کمونیسم بر طبق این درک تاریخ، اصولا عوض شده باشد.
• اگر چنین بود، دیگر نه کمونیسم، بلکه یکی از انواع سوسیالیسم (سوسیالیسم بورژوائی، تخیلی، خرده بورژوائی و غیره) در میان می آمد، سوسیالیسمی که مؤلفین مانیفست کمونیستی بر ضد آن مرزبندی کرده اند.
• میدان سیاسی، که کمونیست ها در آن عمل می کنند، اما عوض شده است و لذا این مسئله مطرح می شود، که عمل کمونیستی چه فرم سازمانی باید داشته باشد.
• مسئله اصلی هر حزب کمونیست در رابطه با خویش، عبارت است از وضع خاص (خاصیت، به معنی فلسفی آن، بمثابه ضد دیالک تیکی عامیت، مترجم) آن در قیاس با احزاب دیگری که در جوامع غیر سوسیالیستی فعالیت سیاسی می کنند و در سر و سامان دادن به حیات سیاسی جامعه خود نقش بازی می کنند.
• تفاوت فی مابین از چه قرار است؟
• مشخصه تعیین کننده اعضای حزب کمونیست کدام است؟
• در این زمینه باید همنظری حاکم شود، اگر قرار بر این است، که حزب مجمعی برای فعالیت انتخاباتی صرف نباشد.
• خود همین سؤال، بیانگر خودویژگی احزاب کمونیست است.
• در یک حزب مسیحی، ظاهرا کسانی می توانند عضو شوند، که خود را به نحوی از انحاء مسیحی می دانند (شاید هم حتی خود را مسیحی نمی دانند.)
• چند و چون ایمان مذهبی و اعمال آنان بمثابه مسیحی، نه برای اعضای حزب و نه برای رهبری آن امری از قبل تعیین شده نیست.
• تعلق خاطر به سنت جهان بینانه نامعین و متنوع کفایت می کند.
• آیا طیف پهناوری از این دست، می تواند در حزب کمونیست هم وجود داشته باشد؟
• اگر پاسخ به این پرسش، منفی است، چرا؟
• این مرزبندی با احزاب دیگر، خود را در امر سازمان حزبی، به شکل مجاز و یا ممنوع بودن فرقه گرائی و فراکسیون بازی در حزب کمونیست منعکس می کند.
• مسئله دیگر برای هر سازمان، عبارت از این است، که آماج ها و ساختارهای آن با آماج ها و ساختارهای سازمان های دیگر چه وجه مشابهی دارد و اعضای آن تا چه حدی می توانند به حمایت از سازمان های دیگر برخیزند.
• حزب سوسیال ـ دموکرات آلمان، برای مثال، عضویت اعضای خود را درانجمن ضد فاشیستی آلمان ممنوع کرد و بعد محدودیت هائی در رابطه با فعالین سازمان سوسیالیستی دانشجویان قائل شد.
• بنظر من، اساسنامه حزب کمونیست باید بیانگر الزامات حتمی در رابطه با موضعگیری های سیاسی ـ جهان بینانه اعضای حزب باشد.
• این معمولا فراتر از الزاماتی است که اساسنامه احزاب بورژوائی ـ دموکراتیک تعیین می کنند.
• این مفهوم «فراتر» به دلیل احتیاج دارد و این دلیل باید نشان دهد، که پافشاری حزب بر جهان بینی اعضای خود، چه تفاوت ماهوی با خصلت جهان بینانه جریانات فوندامنتالیستی دارد.
• چون ملزم کردن اعضای خود به پای بندی به مضامین (محتواهای) جهان بینانه، در نگاه سرسری خصلت «استبدادی» کسب می کند.
• حزب کمونیست آلمان، در هر حال باید توجه داشته باشد که آماج های حزبی و تکالیف مقرره برای اعضای حزب، به نقض ماده مربوطه در قانون اساسی و به نقض قانون احزاب سیاسی منجر نشود.
• مشخصه تعیین کننده کمونیست ها در عمل سیاسی شان، عبارت از این است، که آنها از شرایط توسعه تاریخی جامعه بشری، در گذشته، حال و آینده ـ در خطوط کلی اش ـ درک جامعی دارند.
• این تاریختصویر، بویژه برای درک چند و چون دوران کنونی، دورانی که در آن، جامعه بورژوائی تحت سلطه تعیین کننده مناسبات سرمایه داری قرار دارد، معارفی را عرضه می کند.
• شالوده این تاریختصویر را می توان در نکات زیر خلاصه کرد:
1
• انسان ها نیازمندی های خود را از طریق تولید مرتفع می سازند، در حالیکه حیوانات (عمدتا، مترجم) از طریق مصرف مواد غذائی موجود در طبیعت زندگی می کنند.
2
• نیازمندی های جدید، گسترش و نوسازی تولید را الزامی می سازند، که به توسعه بالنده نیروهای مولده منجرمی شود.
3
4
• از این رو ست، که انسان ها، در تولید، وارد مناسبات تولیدی می شوند، مناسبات تولیدی ئی که روز به روز بغرنجتر و پیچیده تر می شود.
• (چون نیروهای مولده در توسعه بی امان قرار دارند: چون انسان در روند تولید، وسایل تولید خود را و سطح دانش و تجارب خود را بلحاظ کمی و کیفی تکامل می بخشد، مترجم) پس مناسبات تولیدی نیز باید با تغییرات حاصله در سطح توسعه نیروهای مولده عوض شوند، یعنی باید متناسب و منطبق با نیروهای مولده گردند.
5
6
7
8
9
• این خطوط اصلی، که از حکم اول (انسان ها نیازمندی های خود را از طریق تولید مرتفع می سازند) منشق می شوند، داربست مدل توضیح تاریخ بشری را تشکیل می دهند.
• این داربست مدل توضیحی تاریخ بشری را «ماتریالیسم تاریخی» نام داده اند.
• حسن و نقطه قوت این مدل توضیحی ساده در این است، که کلیه روندهای تاریخی بغرنج در این چارچوب صورت می گیرند و بطور بلاواسطه و یا در گذر از مراحل میانی، می توانند بر این شالوده مبتنی باشند.
• (منظور از تز «درک ماتریالیستی تاریخ» همین است، مترجم.)
• آگاهی به بی عدالتی، ستم، استثمار و معضلات لاینحل جامعه و شیوه تولیدی حاکم، در وهله اول، نه بکمک دانش تئوریک، بلکه به مدد تجارب بلاواسطه زندگی روزمره حاصل می آید.
• مارکس و انگلس، قبل از تألیف «مانیفست کمونیستی»، به مطالعه و تقریر «وضع طبقه کارگر در انگلستان»، «قانون غلات»، «قانون چوبدزدی» و «وضع دهقانان موزل» پرداخته اند.
• تجارب شخصی افراد، همیشه فردی می مانند.
• آگاهی به این مسئله، که این معضلات از مناسبات تولیدی عام سرچشمه می گیرند و بر ساختارهای اجتماعی عام مبتنی اند (اگرچه آنها در موارد مختلف، بطور متفاوت عیان می شوند)، تنها از طریق برقرار ساختن پیوند میان تجارب فردی و قوانین عینی مربوطه حاصل می آید، یعنی ببرکت عمل منطقی انتزاع.
• به قول هگل، دانستن، هنوز به معنی شناختن نیست.
• (و به قول برتولد برشت، فرزند فرزانه هگل، نگاه کردن با دیدن یکی نیست. مترجم)
• اما برای محو نابسامانی ها باید به جای مبارزه بر ضد مظاهر فساد، به مبارزه بر ضد ریشه های آن پرداخت!
• اگر در جامعه ای، فقر، ذلت، بیداد و تخریب وجود دارد، باید پرسید، که در فرم سازمان این جامعه چه عیب و ایرادی هست، در قانون اساسی این جامعه چه نقص و عیبی هست و چگونه می توان علت این معلول ها را از بین برد.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر