۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

کمونیست ها امروز (4)

طرحی از طراح محترم مجله هفته
(حزب و جهان بینی آن)
پروفسور هانس هاینتس هولتس
برگردان یدالله سلطان پور

حزب باید «حزبی فلسفی» باشد، که «شرایط زمان را در قالب اندیشه می ریزد» و اندیشه را جامه عمل سیاسی می پوشاند.

فصل اول
مبانی خودآگاهی کمونیست ها
ادامه

• جهان بینی طبقه کارگر، بیشک نه یک تئوری بسته است و نه یک تئوری به یکباره برای ابد الآباد حاضر و آماده گشته.
• جهان بینی طبقه کارگر سیستمی است، که در توسعه مدام است و معارف (شناخت های) روندهای اجتماعی را منعکس می کند.
• جهان بینی طبقه کارگر به عنوان یک «سیستم باز»، تجارب تاریخ را در خود جذب می کند و مورد حلاجی قرار می دهد.

• جایگاه تاریخی پیدایش سوسیالیسم علمی و طبقه کارگر بمثابه حامل منافع بشریت به ما حق می دهند، که برای این تئوری در عصر حاضر، خصلت یک حقیقت تاریخی و علیرغم آن، خصلت یک حقیقت عام الاعتبار قائل شویم.

• هر تئوری که بیانگر موضع تاریخی ئی باشد، که بشریت در آن، گامی در راه انسانیت به پیش برمی دارد، یعنی گامی تعقلی در راه از بین بردن فقر، ذلت، ظلم و ستم، گامی به سوی آزادی به پیش برمی دارد، هر تئوری که سمت و سوی این گام را نشان می دهد، آن تئوری بلحاظ تاریخی یک تئوری حقیقی است.

• حقیقت فراتر از صحت صرف شناخت منفردی است.
• حقیقت فراتر از انطباق دانش معینی بر اوبژکت (موضوع) شناخت معینی است.
• حقیقت، یعنی واقعیت عینی را در عرصه تفکر، چنان در نظر بگیریم، که انسان در آن تفکر قادر شود، رابطه خود را نسبت به جهان و نسبت به خویشتن خویش ـ بطور تعقلی ـ خود تعیین کند.

• تاریخ تفکر، از این رو، عبارت است از تاریخ «پیشرفت در درک آزادی» (به قول هگل) و لذا تاریخ تفکر عبارت است از:

1

• تاریخ مبارزه در راه ایمانسیپاسیون و رهائی بشریت از قید و بندهای طبیعی

2

• تاریخ مبارزه در راه ایمانسیپاسیون و رهائی بشریت از ستم انسان های دیگر

3

• تاریخ مبارزه در راه ایمانسیپاسیون و رهائی بشریت از پیشداوری های مبتنی بر خرافه و جهل.

• بشریت در هر مرحله جدید توسعه تاریخی، امکانات بیشتری کسب می کند و میدان عملش فراختر می گردد.

• از این رو ست که حقیقت تاریخی، حقیقتی بی طرف و خنثی نیست.
• حقیقت تاریخی با جانبداری از پیشرفت پیوند تنگاتنگ دارد و این به معنی جانبداری از حزب پیشرفتگرا ست.

• چیستائی پیشرفت را این و یا آن نظر تصادفی و دلبخواهی افراد تعیین نمی کند.
• چیستائی پیشرفت، قبل از همه، در تقدم منافع عام بشری بر منافع خاص طبقه ای، گروهی و یا فردی تعیین می شود.

• حقیقت باید جانبدار باشد.
• حقیقت، درست به دلیل اینکه عینی است، به دلیل این که عام است، به دلیل اینکه بطور علمی تعیین پذیر است، باید جانبدار باشد.

• تصادفی نیست که امروزه نمایندگان برجسته ایدئولوژی بورژوائی، از بر زبان راندن مفهوم «حقیقت» طفره می روند و آن را در سیلی از حقایق من در آوردی گم و گور می کنند، تا بدین طریق، تاریخ بی سمت و سو جلوه داده شود و سیاست بمثابه میدان تصمیمگیری های دلبخواهی و تصادفی این و آن قلمداد شود.

I
مشخصات تحزب

• جانبداریت (تحزب) اما هرگز به معنی جانبداری کورکورانه خالی از انتقاد از مواضع متخذه نیست.

1

• حقیقت مواضع متخذه (حقیقت مواضع حزبی) باید با توجه به پیشرفت تاریخی زمان، بلحاظ تئوریکی (نظری) اثبات شود.

2

• حزب باید «حزبی فلسفی» باشد، که «شرایط زمان را در قالب اندیشه می ریزد» و اندیشه را جامه عمل سیاسی می پوشاند.

3

• حزب نباید حزبی باشد که فقط آماج های کوتاهمدت را در نظر دارد و با نوسانات افکار عمومی فرصت طلبانه موضعگیری های خود را عوض می کند.

• مراجعه کنید به اوپورتونیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

4

• حزب باید برای مسائل، تضادها و بحران ها راه حل های (آلترناتیو های) همه جانبه، قطعی و پیگیر عرضه کند.

5

• حزب نباید طرح برنامه خود را بمثابه چیزی حاضر و آماده تقبل کند.

6

• حزب حتی نباید اجازه دهد، که طرح برنامه حزب از سوی رهبری حزب تحمیل شود.

7

• طرح برنامه حزب باید بر مبنای تجزیه و تحلیل تئوریکی بی عیب در صفوف حزبی تنظیم شود و بطور لاینقطع کنترل، تصحیح و تکمیل شود.

8

• حزب باید جائی باشد، که در آن، تأملات تئوریکی از عمل سیاسی زاده می شوند و دو باره جامه عمل سیاسی می پوشند:
• تئوری عمل از عمل سیاسی برمی خیزد و به عمل سیاسی برمی گردد.
• حزب، در غیر این صورت، نمی تواند برای انجام نقش تاریخی خاص طبقه مناسب باشد.
• حزب، در غیر این صورت، نمی تواند برای سازماندهی «رسالت تاریخی طبقه کارگر» مناسب باشد.

9

• اگر مبارزه سیاسی بر سر تداوم استثمار و یا محو استثمار است، اگر مبارزه سیاسی بر سر تداوم حاکمیت بورژوازی و یا پایان دادن بدان است، اگر مبارزه سیاسی بر سر تشدید انباشت سرمایه و یا مطالبات رهائی انسان ها (ایمانسیپاسیون) است، آنگاه دیگر مسئله بر سر این و یا آن «اصلاح و رفرم» کوچک در جامعه موجود نیست، بلکه بر سر کل جامعه است.

10

• تفاوت میان اعضای حزب کمونیست با اعضای احزاب دیگر، مثلا اعضای احزاب سوسیال ـ دموکرات و دیگر احزاب سوسیال ـ رفرمیست در اینجا ست.

• رفرم ها و اصلاحات که اینجا و آنجا و امروز و فردا، برای بهسازی وضع زندگی انسان ها همیشه معنامند تلقی می شوند، زیرا سیاست به نفع انسان های معاصر انجام می یابد، نه آماج اصلی احزاب کمونیست، بلکه فقط جنبه ای از مبارزه مداوم آنها را تشکیل می دهند.

• چون مسئله بر سر زندگی تا حدودی بهتر، در جامعه سرمایه داری نیست.
• این خیال باطل که تضادهای درونی سرمایه داری را بتوان از طریق رفرم ها حل کرد، توهمی بیش نیست.
• چون این تضادها، تضادهای ساختاری سیستم مناسبات تولیدی اند.
• مسئله اصلی عبارت از این است، که در گذر از رفرم ها، جامعه بطور کلی دگرگون شود.

• با توجه به تضاد میان دو طبقه اصلی جامعه سرمایه داری (تضاد میان بورژوازی و پرولتاریا) این نتیجه حاصل می شود که سرنگونی طبقه حاکمه باید به محو خصلت طبقاتی جامعه منجر شود.
• زیرا با حذف بورژوازی فقط یک طبقه باقی می ماند، یعنی طبقه ای باقی نمی ماند.

• (در جامعه ای که همه اعضای آن را توده مولد و زحمتکش تشکیل می دهند، از کدام طبقه اجتماعی می توان سخن گفت. مترجم)

• آماج سیاست کمونیستی بدین طریق تعیین می شود.
• سیاست حزب کمونیست، سیاستی انقلابی است، چون هدفش برچیدن بساط حاکمیت طبقاتی است.

• بدین طریق، در باره نحوه و نوع گذار انقلابی به جامعه بی طبقه، هنوز حرفی زده نمی شود و تا زمانی که مناسبات حاکمیتی سرمایه داری هنوز مستحکم اند و فرم های مشخص تجزیه و تلاشی آنها هنوز آشکار نشده اند، نمی تواند حرفی به میان آید.

• اما، بی شک و تردید می توان گفت، که پیش شرط گذار به سوسیالیسم توافق اکثریت مردم (در بدترین صورت، حداقل، توافق منفعل آنها) است.

• زیرا سوسیالیسم قصد برقراری حاکمیت طبقاتی جدیدی را بر سر ندارد.
• زیرا هدف سوسیالیسم، امکان پذیر ساختن توسعه و تکامل انسان ها در همبودی از شهروندان آزاد و خودفرما ست.

• (شهروندان خودفرما، سرنوشت خود را خود تعیین می کنند و به عهده بیگانه نمی گذارند، مترجم)

• این امر، بی تردید، روند تربیتی ـ اجتماعی درازمدتی خواهد بود و آن را نمی توان بطور ضربتی، با یک عمل (اکت) انقلابی برقرار ساخت.
• اما در آغاز، توده ها باید حاضر به قبول این راه رشد باشند.

• اشتباه خواهد بود، اگر بپنداریم، که جایگزینی یک فرماسیون اجتماعی بوسیله فرماسیون اجتماعی جدید می تواند بوسیله اقلیتی در دولت تحقق یابد.

• شکی نیست، که اقلیتی می تواند در رأس روندی که هنوز سازمان نیافته قرار گیرد و لگام رهبری آن را به دست گیرد، همانطور که بلشویک ها در انقلاب اکتبر به دست گرفتند.

• اما توده های پهناوری از مردم باید آمادگی شرکت و همکاری در این روند را داشته باشند، اگر هم هنوز تصور روشنی از آماج انقلاب نداشته باشند.

• انقلاب همواره، تنها بمثابه یک انقلاب دموکراتیک امکان پذیر خواهد بود و گرنه معنائی جز کودتا نخواهد داشت.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر