۱۳۹۰ آبان ۱, یکشنبه

کمونیست ها امروز (3)

(حزب و جهان بینی آن)
پروفسور هانس هاینتس هولتس
برگردان یدالله سلطان پور

فقط جهان بینی علمی که از نقطه نظر منافع خصوصی این و آن توسعه نمی یابد، می تواند بیانگر خدشه ناپذیر منافع عمومی و یا منافع بشریت باشد.
چنین جهان بینی ئی، به دلیل موضع طبقاتی در جامعه سرمایه داری، تنها و تنها جهان بینی طبقه کارگر می تواند باشد، که به سوسیالیسم علمی مشهور است.

• برای تبدیل تجارب منفی خویش، به یک آلترناتیو و برابرنهاد سیاسی، به توضیح تئوریکی نیاز مبرم است.
• توضیح تئوریکی باید با توضیح علل و روندهای تجارب منفی، آنها را قابل تفهیم سازد.

• ساختمان جامعه، هرچه بغرنجتر باشد، یعنی تولید هرچه تخصصی شده تر باشد، مبادله هرچه متنوعتر باشد، احتیاجات هرچه تمایز یافته تر باشند، کشف قانونیت های اساسی مربوطه، به همان اندازه دشوارتر خواهد بود و مکانیسم روندهای اقتصادی و اجتماعی، به همان اندازه، نامرئی تر و مستورتر خواهد بود.

• کدام روزنامه خوان معمولی می تواند بر مبنای گزارشات مربوط به نوسانات روزانه ارز تصمیمی بگیرد؟

• چه کسی می تواند از بیلان یک کنسرن و یا از بودجه سالانه ایالتی و یا کشوری سر در بیاورد؟

• شاکی در مقابل فوت و فن دادگاه های مدنی چه از دستش برمی آید؟

• ناظران معترض چگونه می توانند در باره نابودی جنگل ها و یا خطرات رآکتورهای اتمی قضاوت کنند؟

• اگر تصمیمگیری سیاسی شهروندان بر مبنای شناخت آنها از اقتصاد، تکنیک، علم، حقوق و غیره باشد، آنگاه باید فاتحه دموکراسی را در عصر انقلاب علمی و فنی خواند.

• اما نمایندگان منافع خصوصی، برعکس شهروندان کشور، به آسانی می توانند اطلاعات متخصصین مختلف را در کلیه عرصه ها به خدمت گیرند.

• از این رو ست، که وقتی از تئوری، بمثابه شالوده عمل سیاسی سخن می رود، منظور اطلاعات تخصصی بی حد و حصر در کلیه عرصه های مربوط به نوع بشر و حیات همگانی نیست.

• در این میان، علوم هر کدام به دهها رشته تخصصی منشعب می شوند و عرصه مسئولیت متخصصین، رفته رفته تنگتر می گردد.

• تئوری عام باید برای هدایت و برنامه ریزی معقول توسعه های اجتماعی، عناصر ساختاری و فرم های روندی ساده را از انبوهه مغشوش حوادث بیرون کشد و از جنگل به ظاهر تیره و تار راه برونرفتی بیابد.

• صاحب نظر سیاسی کسی است که در سیلی از اطلاعات، نظم فکری (منطقی، مترجم) برقرار سازد.

• اما هرکس نمی تواند، به تنهائی در باره این و یا آن مسئله و یا در باره همه مسائل جهان، نظر شخصی داشته باشد.

• چون عمل سیاسی، یعنی عمل مشترک و جمعی بر طبق ایده واحدی.

• تئوری عام مقبول و معتبر، که بر طبق آن، عمل سیاسی هدفگرا صورت می گیرد، تئوری ئی است، که هدفش برقراری توافق و سازش صرف میان منافع افراد و یا گروه ها نیست.

• خودویژگی هر حزب کمونیست همین جا آشکار می گردد.

• حزب کمونیست نماینده منافع گروه خاصی نیست.
• حزب کمونیست پلاتفرمی نیست که در آن، منافع گروهی ناهمساز با یکدیگر آشتی و سازش داده شوند.

• حزب کمونیست، فقط در صورتی می تواند حزب کمونیست باشد، که آماجش سعادت همه مردم باشد.

• سعادت همه مردم را، اما نمی توان از نیازمندی ها و منافع افراد مجزا استخراج کرد.

• سعادت همه مردم را فقط می توان بکمک تئوری عام تعیین کرد.

• تئوری عام، منافع همه مردم را در پیوند با هم قرار می دهد و بمثابه یک کل در نظر می گیرد.

• شکی نیست که هرکس به دنبال منافع فردی خویش است.
• اما از آنجا که هرکس در جامعه، جایگاه خاص خود را دارد، در شرایط زیست مشخص متفاوتی بسر می برد و خواست های خاص خود را دارد.
• پس منافع فردی، روی هم رفته، با هم تفاوت دارند، در اغلب موارد، حتی با یکدیگر در تضاد قرار می گیرند.

• (تضاد ، عبارت است از تأثیر متقابل دو ضد، که در همزیستی با همند، که مشروط کننده یکدیگرند، که در عین حال مستثنی کننده یکدیگرند.
• به عبارت دیگر دو ضدی که با هم در رابطه، در رابطه مبتنی بر وحدت، در رابطه مبتنی بر ضدیت و در رابطه مبتنی بر «مبارزه» بر ضد یکدیگر قرار دارند.
• تضاد عبارت است از وحدت و «مبارزه» اضداد.
• تفاوت عبارت است از رابطه مبتنی بر عدم انطباق میان ابژکت های مادی و یا فکری از نظرمشخصات و خواص معین، مترجم.)

• انسان ها، اما منافع مشترک زیادی نیز دارند:
• به عنوان مثال:

1

• مناسبات کاری سزاوار انسان در کارخانه

2

• هوای تمیز و آب آشامیدنی پاکیزه در محل زیست

3

• برقراری صلح در جامعه و جهان.

• برای تحقق منافع همگانی، هر کس باید اینجا و آنجا از منافع فردی خود صرفنظر کند.

• اما کجا و از کدام منافع فردی؟

• همبود از افراد خود چه توقعی باید داشته باشد و افراد از همبود خود چه انتظاراتی باید داشته باشند؟

• پاسخ به این گونه پرسش ها را نمی توان بدلخواه خود و یا با توجه به حضار در جلسه پرسش و پاسخ سرهم بندی کرد.
• برای پاسخ به این پرسش ها باید خطوط اصلی روندها و تضادهای اجتماعی شناخته شوند.
• برای شناخت خطوط اصلی روندها و تضادهای اجتماعی به تئوری عام نیاز مبرم است.
• این تئوری عام ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی نام دارد.

• ما به چه دلیل ادعا می کنیم، که ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی تئوری عامی است، که نه تنها منافع خاص طبقه ای (و یا گروهی از طبقه ای) را منعکس می کند، بلکه بیانگر آن شناخت علمی ئی است، که کل جامعه را و مناسبات اجتماعی را نسبت به طبیعت در برمی گیرد و می تواند نشان دهد، که چگونه می توان منافع فردی هرکس را با منافع همه مردم، با منافع جامعه، با منافع نوع بشر دمساز کرد.

• در مناسبات سرمایه داری، کلیه فرم های تولید تابع و فرمانبردار سرمایه اند.

• مالکیت بر وسایل تولید بواسطه سرمایه، یعنی بواسطه سرمایه گذاری برقرار می شود.

• سابقا دهقان ها، صنعتگران و تجارهر کدام فرم مالکیت خاص خود را و فرم بازتولید دارائی خود را داشت.
• و لذا طبقات متفاوتی از مالکان وسایل تولید در مقابل طبقه فاقد وسیله تولید صف می کشیدند.

• از زمان صنعتی سازی جامعه بشری، توسعه تکنیک محتاج به سرمایه بزرگ گذاری سبب شده است، که تنها کسانی بتوانند مالک وسایل تولید شوند، که سرمایه بزرگ لازم را در اختیار داشته باشند.
• سرمایه ای که سرمایه گذاری می شود، باید دو باره پس گرفته شود و تکثیر یافته باشد، یعنی ربحی بر آن افزوده شده باشد.

• بدین طریق، از جامعه ای که در آن، طبقات متعددی منافع خود را در مقابل منافع یکدیگر نمایندگی می کردند و می بایستی با یکدیگر به نحوی از انحاء سازش کنند، جامعه دو طبقه تشکیل شد، که در آن، فقط مالکان وسایل تولید در مقابل فاقدان وسایل تولید (کارگران مزد بگیر) قرار گرفتند.

• طبقه فاقد وسایل تولید می بایستی ببرکت کارش، اضافه ارزش تولید کند و ربح یاد شده سرمایه را تضمین کند.
• طبقات مستقل سابق، مثلا صنعتگران کوچک و دهقان ها، که صاحب وسایل تولید خود بودند و هنوز هم چه بسا هستند، رفته رفته، هر چه بیشتر وابسته سرمایه می شوند.

• مثلا کارخانه های متعلق به طبقه متوسط، که فراورده های تولیدی خود را برای صنایع بزرگ تولید می کنند، هم از لحاظ وسایل تولید خود و هم از لحاظ سرمایه گذاری، وابسته اند به نیازمندی ها و تصمیمات مشتری های بزرگ خویش.

• و یا طبقه متوسط کشاورز، با تراکتورها و دستگاه های تولیدی خود، بدون قرض از بانک ها، نه قادر به خرید وسایل تولیدی مدرن خویش اند و نه از عهده نوسازی آنها برمی آیند و همانند طبقه متوسط صنعتی تحت فشار پرداخت ربح سرمایه ای قرار دارند که قرض گرفته اند.

• کلیه اقشار میانی، که در جامعه مبتنی بر تقسیم کار عالی ادامه حیات می دهند و یا تشکیل می یابند (مثلا بخش خدمات)، در تحلیل نهائی، تابع تضاد اصلی میان کار و سرمایه اند.

• بدین طریق فقط دو طبقه باقی می ماند، که در زمینه تعیین ساختار جامعه نقش تعیین کننده بازی می کنند:

1

• پرولتاریا

2

• بورژوازی.

• هر دو مفهوم یاد شده در قرن نوزدهم میلادی ساخته شده اند.

• اما هر دو ـ حداقل در کشورهای متروپول ـ از لحاظ فرم نمودین و سیما دچار تغییر گشته اند.
• سرمایه، بی نام و بی نشان گشته است و معنی خود را دیگر در هیئت کارخانه داران و بانکداران به خاطر خطور نمی دهد.
• پرولتاریا دیگر فقط از زحمتکشان معدن و یا دم کوره های ذوب آهن تشکیل نمی یابد، بلکه عمدتا از کارگران فنی متخصص کارخانه ها بر سر دستگاه های بسیار بغرنج و یا از کارکنان بخش ثالث رو به رشد تشکیل می یابد که کوچکترین تماسی با تولید ندارند.

• این امر به پیدایش مسائلی در خودآگاهی منجر می شود:

1

• استثمار، دیگر به اندازه قبل ملموس و محسوس نیست.

2

• استثمار شونده برای درک تحت بهره کشی بودن خویش، باید به مکانیسم های گردش سرمایه و انباشت سرمایه واقف باشد.

• ساختار دو طبقه ای جامعه، اما کماکان بر سر جای خود باقی است:

1

• منافع طبقاتی هر دو طبقه در جامعه سرمایه داری ضد یکدیگر اند.

2

• این قانون ذاتی سرمایه است، که باید خود را تکثیر کند، باید استثمار کند، تا بتواند سرمایه گذاری های جدید را ـ بی اعتناء به چگونگی و کجائی سرمایه گذاری ـ جامه عمل بپوشاند.

3

• مقصد و مقصود انباشت سرمایه در نظام سرمایه داری، خود انباشت سرمایه است.

4

• کسب سود در به کار بستن وسایل اجتماعی نقش مسلط دارد.
• منافع نمایندگان سرمایه بوسیله این ضرورت تعیین می شود.

5

• این منافع، منافع خصوصی گروه کوچکی از انسان ها را تشکیل می دهند، که از اقشار زیر تشکیل می یابند:
• یا صاحبان سرمایه اند
• و یا مدیران شرکت ها و کارخانه ها هستند، که روند بهره وری از سرمایه را سر و سامان می دهند.

6

• آنها طبقه حاکمه جامعه سرمایه داری را تشکیل می دهند، که باید با استفاده از کلیه وسایل جهان بینانه، توده های تحت سلطه را به پذیرش مناسبات حاکمیت و استثمار وادارند.


• استراتژی های تئوریکی آنها به شرح زیر است:

1

• اثبات حقانیت استثمار

2

• توجیه منافع خصوصی خویش.

• ایمان بی خلل مدافعان و مخترعان این تئوری ها به حقانیت مطلق آنها تغییری در ماهیت امر نمی دهد.

اثری از الفارو سیکوه ئیروز

• طبقه کارگر، بر خلاف آنها، فقط می تواند منافع طبقاتی واحدی داشته باشد و آن عبارت است از پایان دادن به سلطه منافع خصوصی، تا همه مردم بتوانند به معنی حقیقی کلمه، به نحو یکسانی آزاد باشند و بتوانند منافع خود را با منافع جامعه تطبیق دهند و تضاد میان منافع خود و دیگران را از بین ببرند.

• منافع طبقه کارگر با منافع بشریت انطباق دارد، که به شرح زیر اند:

1

• صلح

2

• آزادی از فقر و درماندگی

3

• آموزش

4

• تأمین زندگی فردی و ارضای نیازهای فردی

5

• شرکت همه مردم در برنامه ریزی و رهبری سیاسی حیات اجتماعی

6

• پایان دادن به سیطره صاحبان انگشت شمار سرمایه بر جامعه و جهان.

• استراتژی تئوریکی طبقه کارگر مبتنی است بر تدوین همه جانبه این منافع عمومی و جامه عمل پوشاندن به آنها، نه به دلیل انساندوستی جانبازانه، بلکه به دلیل اینکه آن در عین حال منافع طبقاتی خود او ست.

• فقط جهان بینی علمی که از نقطه نظر منافع خصوصی این و آن توسعه نمی یابد، می تواند بیانگر خدشه ناپذیر منافع عمومی و یا منافع بشریت باشد.

چنین جهان بینی ئی، به دلیل موضع طبقاتی در جامعه سرمایه داری، تنها و تنها جهان بینی طبقه کارگر می تواند باشد، که به سوسیالیسم علمی مشهور است.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر