۱۴۰۳ اسفند ۲۶, یکشنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۱۷۷)

 

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت نهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص  ۸۹)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم
 

به مجنون کسی گفت، کای نیک پی

چه بود ات که دیگر نیایی به حی؟

 

مگر در سرت شور لیلی نماند

خیالت دگر گشت و میلی نماند؟

معنی تحت اللفظی:

حریفی از مجنون پرسید:

چرا به قبیله حی سر نمی زنی؟

مگر سودای لیلی را دیگر در سر نداری؟

 

سعدی

 در این دو بیت شعر،

از نیامدن مجنون به حی صحبت می کند.

او یادش رفته که در یکی از حکایات همین باب،

عاشق را سر کوی معشوق میخکوب کرده بود و غلامان و رقیبان و مراقبان معشوق

 قادر به کندنش نبودند و معشوق به ضرب تیغ، تهدید به ریختن خونش می کرد و او دل نمی کند و حاضر به غلتیدن لاشه اش در خون و خاک بود:

 

که بگذار تا زخم تیغ هلاک

بغلتاندم لاشه در خون و خاک

معنی تحت اللفظی:

ترجیح می دهم که شاهد به ضرب شمشیر سر از تنم جدا کند.

 

اما اکنون عاشق اصلا سری به معشوق نمی زند.

دلیل این تناقض در رفتار عشاق چیست؟

چرا گاهی چنان و گاهی چنین؟

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر