۱۴۰۳ اسفند ۲۳, پنجشنبه

درنگی در کالبد شکافی "پرویز ثابتی" به قلم رضا علوی (۱۰)

   

درنگی 

از

میم حجری
 
برای تجزیه و تحلیل  ساواک و ارزیابی فونکسیون (عملکرد) ثابتی ها 
باید به تجریه و تحلیل سیستم جامعتی مربوطه پرداخت که ساواک در خدمت آن بوده است و ثابتی ها مأموران آن بوده اند.

ساواک 
همزاد انقلاب ضد فئودالی سفید و یا حتی پیشزاد  انقلاب ضد فئودالی سفید برای سرکوب مقاومت فئودالی ـ روحانی ـ بازاری ارتجاعی به قصد رساندن انقلاب به پیروزی  
بوده است.

ساواک
سازمان انقلابی بورژوازی ضد فئودالی ـ ضد روحانی مدرن لائیک بوده است.

از این رو
گذاشتن علامت تساوی میان ساواک شاه و ساواک شیخ
نشانه نادانی و ناشی از نادانی است.
نشانه فقر فلسفی است.
 
ساواک شیخ
سازمان اشرافیت فئودالی ـ روحانی و بورژوازی سنتی ـ بازاری ارتجاعی است.

 خریت و خردستیزی و بربریت و قساوت خارق العاده ساواک شیخ  
دلیل طبقاتی دارد.
 
ساواک شاه
حتی به قول کسانی که از شگنجه گاه های شاه و شیخ گذشته اند،
صدها بار سوسیال تر و راسیونال تر و هومان تر (اجتماعی تر، خردگراتر و انسانی تر) از ساواک شیخ بوده است.
 
کسانی که اکنون برای خودنمایی، پرویز ثابتی را بهانه کرده اند و نشانه گرفته اند،
توان تفکر و یا تمایل به تفکر بخور و نمیر ندارند.
 
انقلاب ضد فئودالی سفید، انقلابی از بالا بوده است:
حاکمیت طبقاتی بورژوایی ـ فئودالی 
در اثر انقلاب سفید ، منفجر شده است و به دو دسته انقلابی ـ بورژوایی و ارتجاعی ـ فئودالی ـ روحانی ـ بازاری ـ خرده بورژوایی ـ بورژوایی سنتی
تقسیم بندی شده است.
یعنی
بخش سنتی و ارتجاعی طبقه حاکمه از حاکمیت و حکومت طرد شده است.

بورژوازی مدرن لائیک تحت سرکردگی دربار
فاقد پایگاه انقلابی ـ توده ای بوده است.
 
حمایت کم و یا بیش توده های دهقانی و پیشه وری و کارگری و بورژوایی از انقلاب سفید
در غیاب حزب توده صورت گرفته است.
یعنی
حمایتی خودپو، غریزی، سازمان نیافته و دیمی بوده است و نه حمایتی آگاهانه، سازمان یافته و هدایت شده.

حامیان مهم انقلاب ضد فئودالی سفید، 
بخشی از اعضا و هواداران سابق و مرتد حزب توده خفته در خون بوده اند.
 
مراجعه کنید 
به 
اشعار سیاوش کسرایی
و
شعر شاملو که در چالش با همکار توده ای اش که از انقلاب سفید طرفداری کرده، سروده شده است:

با چشم‌ها
ز حیرتِ این صبحِ نابجای
خشکیده بر دریچه‌ی خورشیدِ چارتاق
بر تارکِ سپیده‌ی این روزِ پابه‌زای،

دستانِ بسته‌ام را
آزاد کردم از
زنجیرهای خواب.

فریاد برکشیدم:
« اینک
چراغ معجزه
مَردُم!
تشخیصِ نیم‌شب را از فجر
در چشم‌های کوردلی‌تان
سویی به جای اگر
مانده‌ست آن‌قدر،
تا
از
کیسه‌تان نرفته تماشا کنید خوب
در آسمانِ شب
پروازِ آفتاب را !

با گوش‌های ناشنوایی‌تان
این طُرفه بشنوید:
در نیم‌پرده‌ی شب
آوازِ آفتاب را!»

« دیدیم
(گفتند خلق، نیمی)
پروازِ روشنش را. آری!»

نیمی به شادی از دل
فریاد برکشیدند:

«ــ با گوشِ جان شنیدیم
آوازِ روشنش را!»

باری
من با دهانِ حیرت گفتم:

« ای یاوه
یاوه
یاوه،
خلایق!
مستید و منگ؟
یا به تظاهر
تزویر می‌کنید؟
از شب هنوز مانده دو دانگی.
ور تایبید و پاک و مسلمان
نماز را
از چاوشان نیامده بانگی!»

هر گاوگَندچاله دهانی
آتشفشانِ روشنِ خشمی شد:

« این گول بین که روشنیِ آفتاب را
از ما دلیل می‌طلبد.»

توفانِ خنده‌ها…

«ــ خورشید را گذاشته،
می‌خواهد
با اتکا به ساعتِ شماطه‌دارِ خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند
که شب
از نیمه نیز برنگذشته‌ست.»

توفانِ خنده‌ها…

من
درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیرِ آتش در جانم
پیچید.

سرتاسرِ وجودِ مرا
گویی
چیزی به هم فشرد
تا قطره‌یی به تفتگیِ خورشید
جوشید از دو چشمم.
از تلخیِ تمامیِ دریاها
در اشکِ ناتوانیِ خود ساغری زدم.

آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب
تنهاترین حقیقتِشان بود
احساسِ واقعیتِشان بود.
با نور و گرمی‌اش
مفهومِ بی‌ریای رفاقت بود
با تابناکی‌اش
مفهومِ بی‌فریبِ صداقت بود.

(ای کاش می‌توانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بی‌دریغ باشند
در دردها و شادی‌هاشان
حتا
با نانِ خشکِشان.
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند.)

افسوس!
آفتاب
مفهومِ بی‌دریغِ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند و
اکنون
با آفتاب‌گونه‌یی
آنان را
اینگونه
دل
فریفته بودند!

ای کاش می‌توانستم
خونِ رگانِ خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم
تا باورم کنند.

ای کاش می‌توانستم
یک لحظه می‌توانستم ای کاش ــ
بر شانه‌های خود بنشانم
این خلقِ بی‌شمار را،
گردِ حبابِ خاک بگردانم
تا با دو چشمِ خویش ببینند که خورشیدِشان کجاست
و باورم کنند.

ای کاش
می‌توانستم!

پایان

 
این بدان معنی است که بخشی از توده ای های با سواد در انقلاب سفید، 
بخش ضد فئودالی ـ دموکراتیک برنامه حزب توده را دیده اند و به پشتیبانی از آن پرداخته اند و چه بسا به پست و مقام و ثروت و عزت رسیده اند.
 
در حالیکه حزب توده آماج حملات مستمر ساواک بوده است و چه بسا بدتر، به تشکیل جبهه ارتجاعی متحد با ارتجاع سیاه از همه رنگ پرداخته است و فاجعه آفریده است.


 
مفهوم ارتجاع سرخ و سیاه
 در کتاب انقلاب سفید، 
مفهومی علمی، رئالیستی و راسیونالیستی بوده است.

 ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر