۱۴۰۴ فروردین ۴, دوشنبه

درنگی در سخنی از گئورگ لوکاچ (۵)

 
 

  گئورگ لوکاچ

( ۱۸۸۵ – ۱۹۷۱)

(به مجاری: Lukács György

(به آلمانی: Georg Lukács)  

فیلسوف، نویسنده، منتقد ادبی، نظریه‌پرداز، مبارز کمونیست مجار، کمیسر فرهنگ و آموزش در جمهوری شورایی مجارستان در ۱۹۱۹ و از رهبران انقلاب ۱۹۵۶ مجارستان  

درنگی 

از 

شین میم شین

 

  گئورگ لوکاچ  

مرگ او که به دست قوی‌ترین و سرسخت‌ترین دشمنانش – شیدمان و نوسکه – صورت گرفت

 به‌لحاظ منطقی نقطه‌ اوج اندیشه و زندگی او بود.

معنی تحت اللفظی:

ترور روزا توسط دشمنانش (فاشیست ها) 

به لحاظ منطقی

نقطه اوج اندیشه و زندگی روزا بوده است.

این ادعا

یا غلط درک و ترجمه شده است و یا غلط بوده است و در هر صورت غلط است.

لوکاچ

از پیروان هگل بوده است.

یعنی 

طرز تفکرش در هر صورت دیالک تیکی بوده است.

لوکاچ در این ادعا،

 دیالک تیک تئوری و پراتیک (دیالک تیک اندیشه و عمل) 

را

 به شکل دیالک تیک ترور و منطق بسط و تعمیم می دهد.

ضد دیالک تیکی پراتیک (عمل)، تئوری (نظر) است و نه منطق.

ترور موفقیت آمیز کسی توسط دشمنانش، 

می تواند دال بر صحت نظر او راجع به دشمنانش باشد.

یعنی

می تواند به لحاظ نظری درست باشد و نه به لحاظ منطقی.

چون پراتیک (عمل، تجربه)، معیار و ملاک مطمئنی برای تعیین صحت و سقم هر نظری است 

و

 نه نقطه اوج اندیشه و زندگی او.

ضمنا
ترور موفقیت آمیز کسی توسط دشمنانش،

 دال بر عدم اطمینان و یقین او به دشمن شناسی خویش است.

در غیر اینصورت

 روزا و حزب کمونیست آلمان می بایستی 

تدارکات حفاظتی و امنیتی لازم را برای حفظ جان دو سرکرده و سردار خود ببیند.

حزب کمونیست آلمان باید در این زمینه شرم کند و به انتقاد انقلابی از خود مبادرت ورزد.

مثال های مشابه:

 

۱

Magiran | روزنامه جام جم (1390/04/30): خودکشی آلنده با هدیه کاسترو

 کودتای موفقیت آمیز پینوچه و فاشیست های شیلی 

و
ترور موفقیت آمیز سالوادور آلنده و یاران

نه دال بر صحت ارزیابی آلنده و حزبش از دشمنانش

 و

 نه «نقطه اوج اندیشه و زندگی» آلنده و حزبش،

بلکه دال بر بطلان دشمن شناسی او و حزبش بوده است.

شرم انگیز بوده است و نه فخر انگیز.

دشمن شناسی و رهنمایی فیدل کاسترو به آلنده 

درست بوده است و لنینیستی بوده است.

 

۲

روزنامه شرق: ‌ طبری و کیانوری در ظاهر دوست ‌ و ‌در باطن دشمن 

سرکوب حزب توده و  تخریب و ترور موفقیت آمیز حزب توده و سران آن

 توسط ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ اسلامی

نه دال بر صحت خط مشی خرکی کیانوری و طبری و یاران

 و
نه «نقطه اوج اندیشه و زندگی» توده ای ها،

بلکه برعکس دال بر بطلان خط مشی شان و نشانه فقر فلسفی و مفهومی و نظری حزب توده بوده است.


شرم انگیز بوده است و نه فخر انگیز.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر