هانی شافت
(۱۹۲۰ ـ ۱۹۴۵)
و
یاران
رزمندگان آنتی فاشیست کمونیست شهید از هلند
میم حجری
۱۳۰۹
رجز خوانی
(بیچاره عوام)
چوپانی تعریف می کرد:
سالها پیش من و چوپان دیگری به نام فتح اله که همسن پدر من بود، گله روستا را به چرا می بردیم. مرز ده ما با ده مجاور که یک رودخانه پر آبی بود.
بین دو ده از سالیان دور بر سر ورود گوسفندان به مراتع یکدیگر اختلاف زیادی بود که گاها به زد و خورد هم می کشید.
یک روز از سر غفلت گله ما از رودخانه گذشت و به مراتع دشمن رسیده بود. ناگهان هیکل درشت و غضبناک غضنفر چوپان آن ده نمایان شد. گله ما را مصادره کرد. و گفت یکی از شما بیاید این ور آب تا گله را آزاد کنم. ما از نیت اصلی اش آگاه بودیم.
فتح اله به من گفت تو برو. من گفتم می ترسم مرا کتک بزند. فتح اله گفت: خودش و هفت جدش غلط می کند حتی اگر نگاه چپی به تو کند.
القصه من لرزان لرزان از رود گذشتم و به نزد غضنفر رسیدم ناگهان مرا گرفت و چوبش را به علامت زدن بالا برد. فتح اله از آن سوی رود داد زد و گفت اگر مردی و تخم پدرتی بزنش تا ببینی چه سرت بیاورم.
غضنفر ترکه گز را چنان به پای من زد که جیغ من به هفت آسمان رسید.
غضنفر رو به فتح اله کرد و گفت دیدی زدمش و تو هیچ غلطی نکردی.
فتح اله گفت فلان فلان .... اگر یکبار دیگر بزنیش دودمانت را ریشه کن می کنم
اینار غضنفز چنان با ترکه به پشت من کوبید که خون از پوستم بیرون زد. و گفت بفرما بازم زدمش
فتح اله این بار گفت فلان فلان شده قرمسا....
نه خیر من دیدم اگر رجز خوانی فتح اله ادامه پیدا کند غضنفر مرا نابود خواهد کرد. شروع کردم به التماس که ببخش. غلط کردم و تعهد می دهم دیگر گله وارد مراتع شما نشود.
غضنفر آخرین ترکه را البته کمی آرام تر بر کفل ما کوبید و رفت.
من، دست و پا و پشت شکسته گله را راندم و به نزد فتح اله آمدم.
داشتم بی هوش می شدم که شنیدم فتح اله می گفت: به روح پدرم قسم اگر یک بار دیگر تو را کتک زده بود، مادرش را به عزایش می نشاندم.
من از هوش رفتم
۱۳۱۰
سن ایدئال ازدواج
۱۳۱۱
چون درختی در زمستانم.
بی که پندارد بهاری بود و خواهد بود.
دیگر اکنون هیچ مرغِ پیر یا کوری
در چنین عریانی ِانبوهم ، آیا لانه خواهد بست؟
دیگر آیا زخمههای هیچ پیرایش،
با امید روزهای سبز آینده،
خواهدم این سوی و آن سو خَست ..!؟
مهدی اخوان ثالث
۱۳۱۲
پوتین و تن پروری برای خر پروری
۱۳۱۳
هرچه زخمها بیشتر شد من وحشی تر شدم!
ال بطروس
زخم ها
اگر زخم بودند
وحشی تر نمی شدی
اهلی تر می شدی.
از ادعای جراحت
تا
تجربه جراحت
راه درازی است
۱۳۱۴
این ادعای حریف علیل
ادعایی مبتنی بر ناپیگیری سرشته به اوپورتونیسم است.
حریف
چنان وانمود می کند که انگار طبقه حاکمه
عمدتا مصلح اند و استثانائا مفسد
معیاری عینی و علمی هم که ندارد.
۱۳۱۵
ترور و اعدام همنوع
ربطی به دانایی و نادانی تروریست و جلاد
ندارد.
کسب و کار جانوران و حتی نباتات
دریدن و خوردن همدیگر است.
طبیعت
رستوران پهناوری است.
جامعه طبقاتی
هم به همین سان.
ارباب
از ثمره دسترنج رعیت
زنده است. ب
ورژوا
از ثمره دسترنج کارگر.
ثرورت انباشته شده = کاری که دستمزدی بابت ان پرداخت نشده است
خوشبختی
شاید
تشکیل جامعه کموینستی باشد که همه برابر و خواهر و برادرند
۱۳۱۶
من مغرورم
ولی از عذرخواهی نترسیدم
به اشتباهم اعتراف کردم
در برابر هیچ لبخندی اخم نکردم
مغرور بودن با عقده ای بودن خیلی فرق داره.
سپیده
عذرخواهی و اعتراف به اشتباه
به معنی انتقاد از خود است
و
انتقاد از خود در دیالک تیک انتقاد اجتماعی و انتقاد از خود
وجود دارد.
یعنی
پیش شرط انتقاد از خود
انتقاد از جامعه و جهان و همنوع است
وگرنه
انتقاد از خود میتواند بی محتوا باشد
انتقاد اجتماعی
بدون انتقاد از خود نیز بی محتوا ست
یعنی تعارف است و فاقد اصالت است
۱۳۱۷
خسرو گلسرخی
مخالف انقلاب سفید بود
و طرفدار مولا حسین برده دار.
در حالیکه توده های دهقان و کارگر
طرفدار انقلاب ضد فئودالی و ضد روحانی سفید بوده اند.
شاه و هویدا
مترقی تر از روحانیت مرتجع بوده اند.
امثال خسرو مرتجع سرخ بوده اند.
تربچه پوک با ظاهری سرخ و باطنی سیاه
۱۳۱۸
تاج از فرق فلک برداشتن
جاودان آن تاج بر سرداشتن
در بهشت آرزو ره یافتن
هر نفس شهدی به ساغر داشتن
روز در انواع نعمت ها و ناز
شب بتی چون ماه در بر داشتن
صبح از بام جهان چون آفتاب
روی گیتی را منور داشتن
شامگه چون ماه رویا آفرین
ناز بر افلاک اختر داشتن
چون صبا در مزرع سبز فلک
بال در بال کبوتر داشتن
حشمت و جاه سلیمان یافتن
شوکت و فر سکندر داشتن
تا ابد در اوج قدرت زیستن
ملک هستی را مسخر داشتن
برتو ارزانی، که ما را خوش تر است
لذت یک لحظه "مادر" داشتن !
فريدون مشيرى
۱۳۱۹
بدترین ومنفورترین اختراع بشرپول است.
حریف
نه.
پول چیست؟
پول نتیجه توسعه صدها ساله بشری است.
پول قله فخرانگیز یک توسعه است.
۱۳۲۰
انتقاد تند فاضل میبدی از ائمه جمعه: روسیه و چین را به نام دین تطهیر نکنید
ایلنا
۱۳۲۱
خوشبختی انسان درنابودی اخلاق حیوانیست
وپول سلاحی مرگباراست که درقله برای نابودی ایستاده
حریف
نه.
پول واسطه ای برای مبادله کالاها ست.
نیاکان ما در غیاب پول
برای خرید یک کیلو سیب
می بایستی
مثلا
نیم کیلو سیب زمینی بدهند.
پول
این معضل مبادله را حل کرده است.
اخلاق حیوانی وجود ندارد
چون حیوانات اصلا اخلاق ندارند.
اخلاق یکی از عناصر روبنای ایده ئولوژیکی در جامعه بشری است
و
چیزی طبقاتی است
۱۳۲۲
همه مفاهیمی که کوراوغلی در همین کامنت به کار برده، نشانه بی خبری اش از مارکسیسم ـ لنینیسم اند
منظورتان از جهان بینی چیست؟
مارکسیسم چیست؟
منظور از مارکسیسم علمی کذایی چیست؟
۱۳۲۳
امروز به پایان می رسد
از فردا برایم چیزی نگو
من
نمی گویم فردا روز دیگری است
تو
روز ِ دیگری هستی
"تو" فردایی
همان که باید به خاطرش زنده بمانم
جبران خلیل جبران
۱۳۲۴
همه چیز خلیل جبران بند تنبانی است.
این بدبخت
بنده بند تنبان
است و بس.
۱۳۲۵
شهریار
گفت با طعنه منبری به چنار:
سرفرازی چه میکنی؟ بی بار
نه مگر ننگ هر درختی تو؟
کز شما ساختند چوبه دار!
پس بر آشفت آن درخت دلیر،
رو به منبر چنین نمود اخطار
گفت: گر منبر تو فایده داشت،
کـار مردم نمی کشید به دار
شهریارجان
اگر موعظه و منبر مؤثر می افتاد
شیره ای ها شیر می شدند
۱۳۲۶
ترا چون نسیم صبا دوست دارم
ترا چون حدیث وفا دوست دارم
چو حل گشته ام در وجود تو با خون
ترا از من و ما ، جدا دوست دارم
دلم را كسی جز تو كی می شناسد
ترا ای بدرد آشنا ، دوست دارم
چو بیمار جان بر لبم از جدایی
گل بوسه را چون دوا ، دوست دارم
بلای وجودی ، مرا مبتلا كن
ز هستی گذشتم ، بلا دوست دارم
مگیر از سرم سایه شهپرت را
تورا همچو فر هما دوست دارم
بشبهای تاریك و تلخ جدایی
خیال ترا چون دعا دوست دارم
قسم بر دوچشمان غم ریز مستت
ترا من بقدر خدا دوست دارم
هما میر افشار
۱۳۲۷
شما میخای بهتر مفهوم طویله رو بفهمی بیا دانشگاه ما به همکلاسی سلام کن تا زل بزنه تو چشمت و هیچی نگه رد شه پسر دختر کوچیک بزرگ سیستمشون همینه
خرمالو
چه بهتر از این؟
ابراز انزجار
صدهزاربار بهتر از تزویرو تظاهر و تقیه وتئآتر و ریا ست
بدین طریق
فرد میفهمد که با چه کسی سر و کار دارد
و لذا
خنجر از پشت نمیخورد
بدبختی مهاجران
این است که رفتار خنثای ثابت از طرف فرنگیان
را
تجربه میکند
بی خبر از اینکه آنهامهاجران را زباله حتی نمیدانند
۱۳۲۸
همه چیز و همه کس
در
دیالک تیک ماضی و مضارع و مستقبل
(گذشته و حال و اینده)
وجود دارد.
مضارع
پلی بین ماضی و مستقبل است.
ماضی باید تحلیل شود تا آینده ای تشکیل یابد.
بدون تحلیل ماضی
آدمی محکوم به درجا زدن در مضارع مدام می گردد.
۱۳۲۹
خوشبختی با بر آورده شدن نیاز های اولیه زندگی شروع میشود و بعد پرواز بسوی
خواستن ها و توانستن ها است .
مینا
مگر حوایج حیاتی هر موجودی
جزو خواستن ها و توانستن های او نیست؟
خوشبختی زادهٔ توانایی تفکر خردمندی اعمال و بینش ما است و مرگ سُپُور محل است .
توانایی فکری و عملی هرکس در هر زمینه ای
نتیجه دانایی او در زمینه مربوطه
و
مهیا بودن شرایط عینی برای برآمدن از عهده کار مربوطه است
توانا بود
هر که دانا بود.
دیالک تیک دانش و توانش
بدون تئوری انقلابی
جنبش انقلابی و پیروزی انقلابات اجتماعی
و
بدون توده و جامعه مناسب برای تحول انقلابی
محال است.
۱۳۳۱
در ضمن انسان با محبت و دوستی و انسانیت به حس خوشبختی خود جلا می بخشد.
وای از زمانهٔ بی محبت بی دوست کاه را پر کردند در پوست
دوستی دو نفر مبتنی بر منافع متقابل آندو ست.
همان منافعی که پلی به سوی دشمنی هم می توانند باشند
۱۳۳۱
این چیزها ربطی به خوشبختی و بدبختی ندارند.
خوشبختی در کار مادی و فکری مفید است.
علاف و انگل
اگر میلیاردر هم باشد
بدبخت است
۱۳۳۲
گاهی
میخواهم چنان فریاد بزنم از بيداد
که ناشنوا ترین آدمها بشنوند
و بلرزند
اما می بینم که فریاد هایم را
دختران معترض
به استبداد
بلندتر از من صدا میزند
ممنون تان
مروارید های صدف زمان
"راوش"
فریاد
نتیجه چیست
مش راوش؟
منظور از استبداد چیست؟
۱۳۳۳
دکتر حیدر بن لواتی استاد دانشگاه و نگارنده سیاسی عمانی در توئیتر نوشت: اگر بمباران شهرها، نابودی زیرساختها، کشتن کودکان و زنها و منهدم کردن خانهها بر سر مردم غیرنظامی و همچنین سیاست محاصره و گرسنگی و جعل حقیقت و جعل اخبار در شکستن اراده ملتهای آزاده کارساز بود، قطعا آمریکا در ویتنام و افغانستان پیروز میشد!
از فراست دوختور حیدر
همین بس
که
افغانستان را با ویتنام
مقایسه می کند.
و
پیروزی حزب کمونیست ویتنام را
با پیروزی اراذل طالبان.
به کجای این طویله میتوان آویخت پالان را؟
۱۳۳۴
کمون یعنی چه؟
اخگر
ما با فرم های همزیستی زیر افراد بشری سر و کار داریم:
خانواده
اجتماع (همبود ویا کمون)
جامعه
حانواده
سلول اساسی هر همبود و هر جامعه ای است.
فرم آغازین همبود و جامعه
خانواده بوده است.
با توسعه کمی و کیفی خانواده،
همبود و با توسعه همبود، جامعه
تشکیل یافته است.
مثال: ا
نجمن های مذهبی
فرمی از همبود و یا کمون بوده اند.
مثلا
کمون مسیحیان در اورشلیم قدیم
در المان هر استانی
به کمون هایی تقسیم بندی می شود
«جامعه» کمونیستی آغازین
کمون اولیه
نامیده می شود
که
بیشتر شبیه خانواده بزرگی بوده است.
جامعه کمونیستی بعدی
که
با انقلاب پرولتاریای فرانسه تشکیل می یابد
کمون پاریس نامیده می شود.
جامعه کمونیستی خلق اذربایجان
نیز
کمون باکو
نامیده شده است
که
هر دو با حمله اشراف فئودالی
به طرز خونینی سرکوب شده اند
و کمونارها
تیرباران شده اند و یا به اردوگاه های بیگاری منتقل شده اند.
۱۳۳۵
جمیله علم الهدی، همسر رئیس جمهوری: آیا برای ما امکان دارد که از لذتهای معنوی همسران شهدا، استفاده کنیم و با آنها آشنا شویم. امروز برخی از زنان در کشور ما و کشورهای همسایه حضور دارند که یک لذت معنوی را تجربه کردند و یک تجربههای متافیزیکی شیرینی دارند که در حوزهی حریم خصوصی خود حفظ کردهاند. آیا خبرنگاران ما به سراغ اینها رفتهاند که این زنان این لذتهای معنوی را با دیگران به اشتراک بگذارند و تجربیات خود را در این زمینه بیان کنند. ما احادیثی داریم که میگویند زنان معنویتر هستند و آمادگی برای معنویت بیشتری دارند. اینها را باید جدی بگیریم و در این مسیر حرکت کنیم. ما در یک پیچ بزرگ تاریخی قرار گرفتهایم و این سوال وجود دارد که در این پیچ بزرگ تاریخی ما به عنوان یک کشور اسلامی همراه دیگر کشورهای اسلامی آیا میتوانیم این اقدام بینالمللی علیه فحشا و پستی که در مورد زنان ایجاد شده را انجام دهیم.
ایسنا
آیا ذگر اسم زنان فقها
به تحریک علما
منجر نمی شود؟
آیا شنیدن همین جمیله
جماعت حشری جمکران را به جنون نمی کشد؟
۱۳۳۶
جنگ ویتنام هم از تریلیون ها روی دست سکنه امریکا گذاشته.
یعنی به کیسه گشاد خلیفه ریخته.
سکنه افغانستان از فرط فقر و ذلت
دل و جگر و کلیه و بچه خود را می فروشند
تا نان خالی به کف آرند و به ذلت بخورند
۱۳۳۷
شب های هجر را گذراندیم و زندهایم
ما را به سختجانی خود این گمان نبود
شكيبى اصفهانى
هنر نزد صفاهانیان است و بس
۱۳۳۸
سربازی مثل رفتن به کودکستان، تحصیل مدرسی و دانشگاهی و زندان و شکنجه گاه و غیره است.
هدف طبقه حاکمه
تربیت اعضای جامعه بنا بر علایق و سلایق و منافع خویش است.
اهرم های آموزش درسی و علمی و هنری و نظامی در جوامع طبقاتی عمدتا در انحصار اعضای طبقات حاکمه است.
جزو امتیازات آن است
۱۳۳۹
سیاهه
**
نان به یک نرخ نمی ماند در این بازار
آدمی نیز به یک ارج و بها
در جوانی پدرم
سنگک یک من یک شاهی بر خوانش بود
و چه شب ها که به شوق
پاسداری می داد
بر در مجلس شورا تا صبح
تا که مشروطه نیفتد به کف استبداد
و سرانجام ز خونی که روان شد بر خاک
ساقه خشک پر رنگین داد
پدرم یک تن از جوخه آزادی بود
آفرین بود بسی بر پدرم
پس یک چند از آن دوره پر شور و خروش
مزد پیروزی ها را پدرم
پهن می کرد به حوض خانه بساطی رنگین
گوش می داد به آواز قمر
و به تار درویش
و به نقل و سخن یک دو سه تن از احباب
و گوارای وجود
گلویی تر می کرد
و چنین شد که گل تنهای آزادی
گل نو ریشه بی حرمت و پاس
توی گلدان بلورین به سر رف خشکید
کم کمک دور شد از ره پدرم
پدرم یک تن از جمله بی راهان شد
شرم بادا نفرین
پیر مرد اینک با پایی سست
و به دستی لرزان
می خرد سنگک را شخصا هر یک دانه چار ریال
نان به یک نرخ نمی ماند در این بازار
آدمی نیز به یک ارج و بها
و نمی گردد تنها
این بسیار فنون چرخ و فلک می گردد
دوست می گردد دشمن با تو
وز نیازی
دشمن
کینه بگذاشته
می گردد دوست
کیست کدبانوی این خانه
که هر روز از نو
به حساب عمل ما برسد
گل سرما بزند
یا سر ما بزند بر گل دار ؟
سیاوش کسرایی
۱۳۴۰
اخه اموزش اجباری که قشنگ نیست
آیدا
آره.
ولی اهلی کردن نباتات و جانوران و آدم ها
به توسعه و تکامل جامعه منجر میشود
همین گندم
نبات اهلی شده است
حالا شاید صدها نوع گندم وجود دارد
یعنی نوع گندم حفظ و تکثیر شده
همین سگ
گرگ اهلی شده است
صدها نوع سگ اکنون وجود دارد
اهلی کردن هم به نفع گندم و گرگ بوده و هم به نفع بشریت
۱۳۴۱
گابریل گارسیا مارکز
اگر میدانستم این آخرین دقایقی است که تو را میبینم، به تو میگفتم «دوستت دارم» و نمیپنداشتم تو خود این را میدانی
خوب.
دوستت دارم
فرق ماهوی با سکوت ندارد.
به عمل کار برآید
به سخن رانی نیست
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر