هانی شافت
(۱۹۲۰ ـ ۱۹۴۵)
و
یاران
رزمندگان آنتی فاشیست کمونیست شهید از هلند
میم حجری
۱۲۵۷
مهرداد عربستانی، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران:
اعتراض ناشی از ناکامی، سرخوردگی و خشم است
بیچاره علم
بیچاره تر هیئت علمی
حریف
حتی حرف زدن بلد نیست.
اعتراض
واکنش به ناکامی است
و
نه
علت و دلیل خشم و سرخوردگی
۱۲۵۸
روزنامه جمهوری اسلامی::
در اینکه برقراری روابطی معقول و متوازن با همسایه شمالی به سود منافع ایران است، جای هیچگونه تردیدی نیست ولی اینکه عدهای تلاش کنند سیاست اصولی «نه شرقی – نه غربی» را خدشهدار کرده و با توجیهاتی از قبیل اینکه شعار «نه شرقی» معطوف به دوران سلطه کمونیستها در شوروی بوده و اکنون مصداقی برای آن وجود ندارد،
یک مغلطه بزرگ و خبط نابخشودنی است.
آری و نه.
نه شرقی ـ نه غربی
از
قول خمینی
به معنی نه سوسیالیسم و نه سرمایه داری
بوده است.
به معنی زنده باد فئودالیسم بوده است.
غرب
البته در خرافه غربزدگی جلال ال عبا
به همه کشورهای صنعتی
بی اعتنا به طبقه حاکمه شان
اطلاق می شود.
در قاموس جلال آل عبا
افریقای جنوبی و اتحاد شوروی هم غرب محسوب می شوند.
کشتار سران و جوانان حزب توده
به معنی جامه عمل پوشاندن به نه شرقی بود.
کشتار هویدا و یاران
به معنی جامه عمل پوشاندن به نه غربی.
۱۲۵۹
تلخی کار این است که ما به نقش قربانی ایفا کردن و پذیرفتن ظلم عادت کردیم ۰
بنیاد فرخزاد
کسانی که به فکر دریا هستند
در بهترین حالت نادانند
اگر عوامفریب نباشند.
منظور از دریا
توده است
همین توده ای
که
توسط نخبگان فاشیستی و فوندامنتالیستی
تحقیر می شود.
همین توده ای
که
بدون آن
آب از آب
حتی تکان نمی خورد.
لاطائلات صمد و جلال آل عبا و خمینی و احمد شاملو و غیره
باید
نقد شوند
و
نه نقل
۱۲۶۰
یک شهروند زن به نام "#گلاله_مرادی" اهل شهرستان پیرانشهر با گذشت ٩ ماه از زمان بازداشت کماکان به صورت بلاتکلیف در زندان مرکزی ارومیه نگهداری میشود.
مگر بقیه در خارج از زندان
بلا تکلیف نیستند؟
بلا تکلیفی
تنها تکلیف سکنه جمکران است.
۱۲۶۱
بر اساس تحقیقات میدانی قیمت این نان که ۳۵۰ تومان بوده همین نان با سهمیه دولتی به قیمت ۵۰۰ تومان رسید
در حالی که مخبر اعلام کرد : هیچ افزایش قیمتی تا پایان سال نداریم
گرانی مواد غذایی
به ویژه مواد سوخت
در کشورهای اروپایی هم چشمگیر است.
بهانه ها متنوعند.
ولی سفره زحمتکشان
با بهانه و بی بهانه و بی اعتنا به بهانه
غارت می شود
مبارزه طبقاتی از بالا همین است.
۱۲۶۲
ای برده! کیست که آزادت کند؟
آنان که در قعر ژرفترین مغاکند
-ای رفیق!-
تو را میبینند و
فریادت میشنوند.
بردگان، رهایت سازند.
همه یا هیچکس. هیچ یا همه.
کس به تنهایی نجات خویش نتواند.
تفنگ یا زنجیر؛
همه یا هیچکس. هیچ یا همه.
ای گرسنه! کیست که غذایت دهد؟
گر خواهی تکه کنی نانی
نزد ما بیا، که گرسنگانیم.
بگذار تو را راه بنماییم
گرسنگان، غذایت دهند.
همه یا هیچکس. هیچ یا همه.
کس بهتنهایی نجات خویش نتواند.
تفنگ یا زنجیر.
همه یا هیچکس. هیچ یا همه.
ای زخمخورده! کیست که داد تو ستاند؟
تو که آماج جورها بودی
با ستمدیدگان همراه شو.
رفیق! ما با تمام ناتوانی خویش
به کینخواهی تو برمیخیزیم.
همه یا هیچکس. هیچ یا همه.
کس به تنهایی نجات خویش نتواند.
تفنگ یا زنجیر.
همه یا هیچکس. هیچ یا همه.
ای درماندگان! که را زَهره این همه؟
آن را که تاب تیرهروزیش نه،
راهی شود با آنان
که هماینک بهضرورت پیکار میکنند؛
زان رو که کار امروز، فردا را نشاید.
همه یا هیچکس. هیچ یا همه.
کس بهتنهایی نجات خویش نتواند.
تفنگ یا زنجیر.
همه یا هیچکس. هیچ یا همه.
برتولت برشت
ترجمه:
ماریا عباسیان
۱۲۶۳
آدم
به شرطی آدم می شود
که
«من» را رها کند و به جامعه بیندیشد.
منگرایی به فرورفتن منجر می شود و نه به پیش رفتن
۱۲۶۴
پيشانىً ار ز داغ گناهی سيه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ريا
نام خدا نبردن از آن به كه زير لب
بهر فريب خلق بگوئی خدا خدا
فروغ فرخزاد
حرف فروغ چیز دیگری است.
رئیسی به خدا ایمان دارد.
ایمان او به خدا برای عوامفریبی نیست.
نماز رئیسی صادقانه است.
۱۲۶۵
اینها که بسیج نیستند.
اینها طلاب حوزه های عمامیه و عرعریه اند
۱۲۶۶
مثل کبریت کشیدن در باد
زندگی دشوار است
من خلاف جهت آب شنا کردن را
مثل یک معجزه باور دارم
آخرین دانه کبریتم را
میکشم در این باد
هرچا بادا باد...
سهراب سپهری
فقط تو چنین نیستی
مش سهراب
همه خردستیزان چون تو اند.
۱۲۶۷
آزادی؟
کدامین آزادی؟
آزادی، اسبیست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش میزنند.
سرزمین؟
کدامین سرزمین؟
آن سرزمینی
که
روز به غارتش میبرند؟
آن دشتی که برهوتش کردهاند
یا آن کوهستانی که صخرهاش
سنگ مُرده شورخانه شده است؟
شیرکو بیکس
۱۲۶۸
کتابی نیست که فاقد ارزش مطالعه باشد
حتی اگر زباله باشد.
چون زباله را هم می توان نقد کرد و رشد کرد.
۱۲۶۹
"زخمهایی که تفنگها به وجود میآورند، کتابها التیام میبخشند."
نجوای زنان
زخمها
و
زخم زدن ها
و
حتی تفنگ ها و التیام زخم ها
را
کتاب ها به وجود آورده اند.
همه چیز جامعه بشری
از ذهن آدمیان می گذرد.
مثل
تفنگ
قبل از ساخته شدن
در ذهن ادمی ساخته می شود
بعد
اندیشه مربوطه با مواد طبیعی
مثلا چوب و آهن و باروت و غیره
به صورت فشنگ و تفنگ در می آید.
تیرباران همنوع
هم
قبل از عملی شدن
اندیشیده می شود
و
اندیشه
به صورت فرمان
صادر می شود
و
توسط سربازی و یا جلادی
جامه عمل می پوشد.
زنان باید این الفبای مارکسیسم را بیاموزند
تا زن شوند
و
نجوا کنند
۱۲۷۰
کار گل زار شود گر تو به گلزار آئی
نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آئی
ماه در ابر رود چون تو برآئی لب بام
گل کم از خار شود چون تو به گلزار آئی
شانه زد زلف جوانان چمن باد بهار
تا تو پیرانه سر ای دل به سر کار آئی
ای بت لشگری ای شاه من و ماه سپاه
سپر انداخته ام هرچه به پیکار آئی
روز روشن به خود از عشق تو کردم شب تار
به امیدی که توام شمع شب تار آئی
چشم دارم که تو با نرگس خواب آلوده
در دل شب به سراغ من بیدار آئی
مرده ها زنده کنی گر به صلیب سر زلف
عیسی من به دم مسجد سردار آئی
عمری از جان بپرستم شب بیماری را
گر تو یک شب به پرستاری بیمار آئی
ای که اندیشه ات از حال گرفتاران نیست
باری اندیشه از آن کن که گرفتار آئی
با چنین دلکشی ای خاطره یار قدیم
حیفم آید که تو در خاطر اغیار آئی
لاله از خاک جوانان بدرآمد که تو هم
شهریارا به سر تربت شهیار آیی
محمد حسين شهريار
۱۲۷۱
فویرباخ خاتم الفلاسفه بورزوازی مترقی اغازین است
و
نیچه خاتم الفلاسفه بورژوازی ارتجاعی واپسین.
نیچه
نماینده آنتی هومانیسم، ایراسیونالیسم، نیهلیسم اخلاقی، نیهلیسم نظری و عملی، پست مدرنیسم و هر مکتب خرافی دیگر
است.
نیچه
بدترین دشمن پرولتاریا و انقلاب پرولتری است
نیچه
مظهر ارتجاع محض است.
به
قول کاکاچ
بدون نفوذ خرافات راسیستی و ایراسیونالیستی نیچه
فاشیسم
نمی توانست
در سکنه المان به این آسانی نفوذ کند و مقبولیت کسب کند
۱۲۷۲
ما گیر آدم های بد نمی افتیم.
گیر حماقت مان می افتیم.
دریا
نه.
هر دو.
هم ما گیر آدم های معینی می افتیم و هم گیر حمافت خود.
این ادعای دریا
بسان دریا
عمق ناپیدا ست.
وقتی کسی پس از تجربه منفی معینی خود را مزمت میکند و دلیل تجربه کردن را حماقت خود می داند،
به ستایش از شم خود می پردازد.
این بدان معنی است که او در اقدام به تجربه کردن فردی
دو دل و مردد بوده است
در چنگ دو نیروی متضاد بوده است:
نیروی بازدارنده و نهی کننده
و
نیروی پیش برنده و امر کننده
ایراد این ادعا
غفلت از
این حقیقت امر است
که
زادگاه دانش
تجربه است
تا
تجربه نکنی
صحت و سقم شم را نمی فهمی
مثال:
تا دست بر آتش نزنی
به خاصیت سوزاننده آتش پی نمی بری.
دانش که مادر زادی نیست.
دانش
تجربه زادی است.
شم
چیست؟
شم هم نتیجه جمعبندی تجارب مثبت و منفی در طول زندگی است.
۱۲۷۳
سعی کردند ما را دفن کنند
دریغ از اینکه ما بذر بودیم
چگوارا
در دعاوی چه گوارا
جای شعور مارکسیستی ـ لنینیستی
را
شور و شوق جوانان خرده بورژوایی
و
چه بسا
نیمه فئودالی ـ نیمه بورژوایی
گرفته است.
دعاوی چه گوارا و امثالهم
حتی
گاهی
به
یاوه های اگزیستانسیالیستی
سرشته
اند.
شعور مارکسیستی ـ لنینیستی
اولا شعوری طبقاتی است
ثانیا
اکتسابی است و نه مادرزادی
مارکسیسم ـ لنینیسم
را
باید به مشقتی از آن خود کرد.
هارت و پورت و شعر و شعار
کسب و کار پرولتاریا نیست.
۱۲۷۴
طالبان
۳ هزار نفر از اعضایش را به اتهام «اقدامات غیرقانونی» اخراج کرد.
وقتی گفته می شود
که
اراذل طالبان
مترقی تر از اجامر جمکران اند
بی دلیل نیست.
طالبان
بر خلاف جمکران
رشد می کند
و
طویله اش را زباله زدایی می کند.
۱۲۷۵
همه همین جوری اند.
عالم خواب
عالم دیگری است
و
گذار از عالم خواب
به عالم بیداری
آسان نیست.
گاهی خوابی
به اختلال کردوکار صبحگاهی آدمی منجر می شود
همیشگی نیست.
هر از گاهی است.
مهم نیست.
گذار از عالم بیداری به عالم خواب
هم
آسان نیست.
گاهی
ادم تا سحر بیدار می ماند و در خانه خواب به رویش بسته می ماند
۱۲۷۶
گروچو مارکس:
«من از هیچ شروع کردم، و با تلاش و کوششِ فراوان بهنهایتِ فقر و فلاکت رسیدم.»
کسی نمی تواند از صفر شروع کند
چه رسد به اینکه از هیچ شروع کند.
یکی از الفبای مارکسیسم همین است:
هر کس به محض تولد
میراث مادی و تجربی و حتی عقلی پیشینیان
را
مثلا
وسایل تولید انان
را
و
شیوه های کار و تفکر آنان
را
در اختیار می گیرد.
ضمنا آنها را توسعه می دهد.
به همین دلیل
جامعه
پیشرفت کسب میکند
همین تراکتور
نتیجه توسعه خیش و گاو و گاوآهن است
همین کمباین
نتیجه توسعه داس و دروگر و خرمنکوب است.
همین کامیون و قطار و غیره
نتیجه توسعه ارابه و درشکه و گاو و خر و کاروان است
۱۲۷۷
رئیسی خاطرهای از مرداد ۶۷ با خندهای مضحک تعریف میکند:
او میگوید دختر جوانی را برای اعدام بردیم چون فکر میکرد کاری نکرده و باور نمیشد اعدام واقعی باشد، وقتی طناب را به گردنش انداختیم شروع به شعار دادن کرد ما هم طناب را کشیدیم و همگی الله اکبر سر دادیم.
بستگی دارد که شعارش چه باشد.
راستی شعار حریفه چه بود؟
جلاد خلخال
جوانانی را به دلیل سوء نگاه شان اعدام کرده است
چه رسد به سوء نیت شان
جلاد خمین و خامنه
سران و زنان و جوانان حزب توده
را
نه
به دلیل شعارشان
بلکه
به
دلیل سوء نیت شان
«انتحار» و اعدام و شقه شقه و آش و لاش و لاشه کرد.
۱۲۷۸
بیش از ۱۷۰ نفر در حمله هوایی عربستان به یک زندان در یمن کشته و زخمی شدند
حالا چه فرقی میکند
که
در
یمن
طوطی روی کار باشد و یا قوطی.
مگر
در جمکران ما که سوتی و هارتی و پوتی روی کار است، چه شده است؟
۱۲۷۹
امام خمین گفت:
من رهبر نیستم.
رهبر کودکی است که مین بغل می کند و زیر تانک می رود.
فاشیسم
و
فوندامنتالیسم
زن ستیز و کودک ستیز و خردستیز است.
ایة الله عادولف هیتلر
اخر کار کودکان شیرخواره مردم را شیر کرد و
به جنگ شیران شوروی فرستاد
۱۲۸۰
طرز «تفکر» نران جمکران راجع به زنان
عین طرز «تفخر» ملا حسنی است
۱۲۸۱
نه.
باید بخوابیم.
خواب
مثل نان و آب
از واجبات است.
خواب را نباید دستکم گرفت.
وگرنه امراضی به سراغ آدم می آیند که لاعلاج اند.
مثلا امراض قلبی
۱۲۸۲
سکنه جمکران
تنها لیاقتی که ندارند
تفکر بخور و نمیر است.
روشنفکر جمکران کودنی به نام احمدی نجات است
۱۲۸۳
می توان موقع خواب
اندکی کتاب خواند
می توان قبل از خواب کار فیزیکی کرد
هرچه خسته تر باشی
بهتر و شیرینتر می خوابی
می توان از پزشک قرص خواب گرفت
میتوان در تختخواب اندکی کاست قصه و رمان و شعر و غیره گوش داد
تمیزی هوای اتاق خواب هم در کیفیت خواب مهم است:
حجم اکسیژن
۱۲۸۴
دست خود افراد که نیست.
غریزه
حکمفرما ست.
زن و نر هم سرش نمی شود.
همه جا همین است.
حیوانات بهتر از میمون ها و آدم ها هستند.
عشق و هومانیسم
ناشناخته است و با غریزه عوضی گرفته می شود.
حریفی در دانشگاه حامی همکلاسی اش بود
طرف خیال می کرد که قصد ازدواج با او دارد.
۱۲۸۵
درمان دردهای بی درمان جهنم ـ جامعه طبقاتی
در محو طبقات اجتماعی است.
در
برقراری دموکراسی حقیقی
یعنی
توده فرمایی
یعنی
کمونیسم است.
کمیت ساعات کار
و
اقدامات و طرح های عوام فریبانه و عامیانه
چاره ساز نیستند.
حاکمیت طبقه کارگر
فقط
حلال مسئله کار نیست.
حلال کلیه معضلات جامعتی است.
بدون از آن خود کردن مارکسیسم ـ لنینیسم
اعضای جامعه بشری
هنوز
آدم نیستند.
خیلی ها اصلا نمی دانند که مارکسیسم ـ لنینیسم چیست
۱۲۸۶
بده ... بدبد ...
چه امیدی ؟ چه ایمانی ؟
کرک جان ! خوب می خوانی
من این آواز پاکت را درین غمگین خراب آباد
چو بوی بالهای سوخته ت پرواز خواهم داد
گرت دستی دهد با خویش در دنجی فراهم باش
بخوان آواز تلخت را ،
ولکن دل به غم مسپار
کرک جان ! بنده ی دم باش
بده ... بد بد
راه هر پیک و پیغام خبر بسته ست
ته تنها بال و پر ، بال نظر بسته ست
قفس تنگ است و در بسته ست
کرک جان ! راست گفتی ، خوب خواندی ، ناز آوازت
من این آواز تلخت را
بده ... بد بد ...
دروغین بود هم لبخند و هم سوگند
دروغین است هر سوگند و هر لبخند
و حتی دلنشین آواز جفت تشنه ی پیوند
من این غمگین سرودت را
هم آواز پرستوهای آه خویشتن پرواز خواهم داد
به شهر آواز خواهم داد
بده ... بدبد ...
چه پیوندی ؟ چه پیمانی ؟
کرک جان !
خوب می خوانی
خوشا با خود نشستن ، نرم نرمک اشکی افشاندن
زدن پیمانه ای - دور از گرانان - هر شبی کنج شبستانی
مهدی اخوان ثالث
۱۲۸۷
مُردن درد داره ؟
مرگ
هم
می تواند توأم با درد باشد
و
هم
می تواند بی درد باشد.
مرگ
اما
در هر صورت
لذت بخش
است.
خیلی از اعضای اشراف فئودالی و فاشیستی و فوندامنتالیستی و غیره
مثلا در فیلم های اسپانیایی
برای کسب لذت خارق العاده
خنجر بر ستون فقرات همدیگر فرود می آورند.
لذت مرگ
فراتر از لذت ارگاسم است.
حریفی گفته:
عشق (ارگاسم)
همشیره مرگ است.
یکی از دلایل غریزی و طبیعی علاقه فاشیست ها و فوندامنتالیست ها و آنارشیست ها و نیهلیست ها
به
مرگ و شهادت
همین لذت خارق العاده حاصل از مرگ
است.
دلیل علمی این لذت
در
اصل آنتروپی در علم مکانیک و فیزیک کلاسیک
است.
۱۲۸۸
ماست با سیر هم میتواند فشار اندام را پایین آورد و خواب را تسهیل کند.
امتحانش ضرر ندارد.
تشکر لازم نیست.
ما سپاسگزار همنوعانی هستیم که ما را به تفکر وادارند
۱۲۸۹
چرا فردا رو تعطیل نمی کننن مدیونید فکر کنید درس نخوندم من فقط واسه سردی هوا میگم
پیشیکا
برای مقابله با سرما
باید
لباس درخور
پوشید.
به همین راحتی.
فرق خرس و گرگ و گربه با آدم
این است که خرس و گرگ و گربه پوستین خز مادر زادی دارند
و
آدم ندارد.
برای رفع این نقص بشری
و ارتقا به مقام خرس و گرگ و گربه طبیعی
بشر به تولید البسه زمستانی و تابستانی خطر کرده است
۱۲۹۰
هیچ انسان خوشبختی
سرزمین اش را ترک نمیکند.
میلان کوندرا
سرزمینش
گوندورا.
سرزمین اش
معنی دیگری دارد.
خوشبخت کیست و معیار خوشبختی چیست؟
۱۲۹۱
جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال
شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال
بدار یک نفس ای قائد این زمام جمال
که دیده سیر نمیگردد از نظر به جمال
دگر به گوش فراموش عهد سنگین دل
پیام ما که رساند مگر نسیم شمال
به تیغ هندی دشمن قتال مینکند
چنان که دوست به شمشیر غمزه قتال
جماعتی که نظر را حرام میگویند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال
غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود
عجب فتادن مرد است در کمند غزال
تو بر کنار فراتی ندانی این معنی
به راه بادیه دانند قدر آب زلال
اگر مراد نصیحت کنان ما این است
که ترک دوست بگویم تصوریست محال
به خاک پای تو داند که تا سرم نرود
ز سر به در نرود همچنان امید وصال
حدیث عشق چه حاجت که بر زبان آری
به آب دیده خونین نبشته صورت حال
سخن دراز کشیدیم و همچنان باقیست
که ذکر دوست نیارد به هیچ گونه ملال
به ناله کار میسر نمیشود سعدی
ولیک ناله بیچارگان خوش است، بنال
۱۲۹۲
خوشبختی فقط به شرطی وجود دارد که در زمین باشد.
بحث بر سر این است که خوشبختی چیست؟
۱۲۹۳
اگه توان و عرضه موندن ندارید،
تروخدا نرید تو زندگیِ کَسی.
که ساعت خوابش بهم بریزه،غذا نخوره،و از فکروخیال زیاد معزش درد بگیره.
آیدا
چنان از رفتن تو زندگی کسی حرف می زنند
که
انگار
کس مورد نظر
از جنس اشیاء و اشجار است
و
نه از جنس آدم
سعدی در این جور موارد
می گوید: ا
«سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو»
ای بیبصر
من میروم؟
او میکشد قلاب را
۱۲۹۴
هیچ کار هیچ موجودی
مطلقا اختیاری و ارادی صورت نمی گیرد.
جامعه و جهان
طویله نیست.
حتی
طویله
طویله نیست.
همه چیز هستی
قانونمند است
یعنی
حساب و کتاب دارد.
حتی
تصادف
قانومند است.
تفاوت ضرورت با تصادف
معلوم بودن قانونمندی های ضرورت
و
نامعلوم بودن قانونمندی های تصادف است.
دیالک تیک ضرورت و تصادف
همه جا جاری است
۱۲۹۵
نمیدونستم توی توییتر هم پول میگیرن و تبلیغ میکنن
سمیه
هی سمیه
هدف
همه جا
دلاره
حتی در مسجد و مکه و مدینه
چه رسد به فیسبوق و تویته و طویله
۱۲۹۶
حس میکنم تا الانم امید الکی داشتم که ایران جای خوبیه برای زندگی
صوفی
امید تعریف دیگری دارد.
خلایق
انتظار الکی و دلخوش کنکی و توهم واهی را با امید عوضی می گیرند.
جای خوبی برای زندگی
وجود درخود ندارد.
بلکه باید فراهم آورده شود
البته
قبل از تعیین جای خوب برای زندگی
باید
زندگی تعریف شود
۱۲۹۷
استفاده از نیمی از سهم امام زمان(عج) برای کمک به سیلزدگان اخیر کشور جایز است.
صافی گلپایگان
این امام زمان
در این هزار و اندی سال
مثل آخوندهای انگل
از سهم امام امرار معاش کرده است؟
ما فکر می کردیم که از تلاش برای معاش
تغذیه می کند.
۱۲۹۸
آره.
گاهی
صید هستی و به قلاب صیادی می افتی
و
گه
صیادی
و
صیدی را به قلاب می اندازی و می کشی و می بری
دیالک تیک صیاد و صید
بدان معنی است که هر صیادی به نوبه خود صیدی است و هر صیدی به نوبه خود صیادی
۱۲۹۹
خورشید شب شکن
نسیم خوش خبر! از نور چشم من چه خبر؟
همیشه در سفر! از بوی پیرهن چه خبر؟
تو پیکی و همه پیغام عاشقان داری
از آن پری، گل قاصد! برای من چه خبر؟
به رغم خسرو از آن شهسوار شیرین کار
برای تیشه زن خسته - کوهکن- چه خبر؟
پرندگان پر و بالتان نبسته هنوز!
از آن سوی قفس، از باغ ، از چمن چه خبر؟
به گوشه ی افق آویخت چشم منتظرم
که از سهیل چه پیغام و از یمن چه خبر؟
نشسته در رهت ای صبح چشم شب زده ام
طلایه دار ! زخورشید شب شکن چه خبر؟
بشارتی به من از از کاروان بیار ای عشق
همیشه رفتن و رفتن ز آمدن چه خبر؟
به بوی عطر سر زلف او دلم خون شد
صبا کجاست؟ از آن نافه ی ختن چه خبر؟
جدا از آن بر و آن دوش، سردی ای آعوش
از آن بلور گدازان به نام تن چه خبر؟
برای من پس از او هیچ زن کمال نداشت
نسیم وسوسه از آن تمام زن چه خبر؟
حسین منزوی
۱۳۰۰
آزاد ارمکی جامعه شناس:
* جامعه شناسان دچار افسردگی شدهاند به ما اجازه نمیدهند مشکلات جامعه را طرح کنیم، فکر میکنند ما نماینده بیگانگان هستیم!
* نظام سیاسی ارادهای برای حل آسیبهای اجتماعی ندارد
* جامعهشناسان میترسند حرف بزنند و مجازات شوند
* آخرین پژوهشی که در مورد افسردگیها و انزوای اجتماعی صورت گرفته نشان میدهد که مردم تهران در مقایسه با شش ماه پیش افسردهتر، منزویتر و دچار آسیبهای روحی و روانی بیشتر شدهاند.
نظام سیاسی ارادهای برای حل آسیبهای اجتماعی ندارد؟
عرمگی جان
نظام که آدم نیست تا اراده داشته باشد
نظام چیست؟
جامعه دچار افسردگی شده و یا جامعه نشناسان بی سواد؟
۱۳۰۱
خوشبختی
در شادمانی است.
شادمانی هم همدم با غم است.
حریف
شادمانی و غم
چیزهای پسیکولوژیکی اند.
ضمنا سوبزکتیوند:
یکی از قتل عام مردم شادمان می شود
مثل تیمورلنگ و خلخال منگ و روح الله جفنگ
دیگری از سیری گرسنه ای
خواب راحت بی سرپناهی.
خوشبختی
مفهومی است
و
باید تعریف شود.
همانطور که گرگ و گربه و کرگدن و لولهنگ مفاهیم اند و مصداق عینی دارند و تعریف دارند.
نمی توان گفت
کرگدن در لولهنگ است.
مفاهیم
مثل آدم ها
منحصر به فردند.
۱۳۰۲
هدف اصلی مطبوعات و رسانه های امپریالیستی
دیالک تیکی از زیارت و تجارت است:
هم خرپروری می کنند
و
هم
مستقیم و غیرمستقیم
با واسطه و بی واسطه
جیب و سفره خلایق خر
را
غارت می کنند.
با یک تیر چه بسا دو نشان زده می شود.
حتی همین کامنت های سطحی برای ارزیابی حوایج کاربران به فروش میرسند
۱۳۰۳
In liebevoller Erinnerung an V. Und. Lenin gewidmet
"... Zwei Tage vor seinem Tod las ich ihm abends die Geschichte von Jack Londons vor - er liegt immer noch auf dem Tisch in seinem Zimmer - "Liebe fürs Leben". Eine sehr starke Sache. Durch eine verschneite Wüste, in die kein menschlicher Fuß getreten ist, gelangt ein kranker Mann in den Yachthafen eines großen Flusses, der vor Hunger stirbt. Seine Kraft schwächt, er geht nicht, aber er kriecht, und neben ihm kriecht ein sterbender Wolf des Hungers, es gibt Streit zwischen ihnen, ein Mann gewinnt, - ein halbtoter, halbverrückter kommt ans Tor. Iljitsch hat diese Geschichte sehr gut gefallen. Neulich bat ich darum, Londons Geschichten weiter zu lesen... "
(Nadeschda Krupskaja. Aus Erinnerungen an V. Und. Lenin).
Illustration: "V. Und. Lenin und N. Krupskaja". "Sowjetischer Künstler. Moskau. Autor : K. N.N. Axenov. 1969
۱۳۰۴
دشمنی میان مردم که تازگی ندارد.
مش خسرو.
سکنه ایران
از دیرباز
عاشق بیگانگانند.
بیگانگانی که بی فرهنگ تر از ایرانیانند.
مراجعه کنید به کتاب چنگیرخان از واسیلی یان
۱۳۰۵
حالا که نوبت به شیرین رسید
تهمت شروع شد.
خود فرهاد چه واکنشی داشته است؟
۱۳۰۶
حجت الاسلام والمسلمین عالم زاده نوری معاون تهذیب و تربیتی، حوزههای علمیه:
* میدانید که ورودیهای حوزه در گذشته کم بوده و این سالها هم بخاطر عوامل مختلف کمتر شده است،
* همه ساله بیش از یک میلیون نفر جوان دانشگاه میروند، اما برای حوزه سالیانه چهار پنج هزار نفر وارد حوزه میشوند،
* توزیع نیروی انسانی خیلی ناعادلانه است. از میان طلبههایی که وارد حوزه میشوند هم تعدادی ریزش داریم.
اما از این دو مسئله، جانسوزتر چیزی است که معمولاً دیده نمیشود و آن ریزشهای پنهان حوزه است. بعضی از روحانیون مجری گری میکنند، بعضی حافظ حقوق حیوانات شدهاند، سگهای پیس و مریض را تیمار میکند و به دامن طبیعت برمیگرداند، بعضی مدیر باشگاه بولینگ و بیلیارد شده؛ انواع و اقسام کارهایی که انجام میدهند.
۱۳۰۷
شب فرو میافتاد
به درون آمدم و پنجره ها را بستم
باد با شاخه در آویخته بود
من در این خانه تنها تنها
غم عالم به دلم ریخته بود
ناگهان حس کردم
که کسی آنجا بیرون در باغ
در پس پنجره ام میگرید
صبحگاهان شبنم
میچکید از گل سیب .
هوشنگ ابتهاج
۱۳۰۸
امام جمعه مشهد که از مردم خواسته است به کسانی که به نظر او «بدحجاب و ولنگار » هستند،
« ابراز نفرت» کنند:
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر