تحلیلی
از
شین میم شین
آرش کمانگیر
(شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۳۷)
۱۰
· کدام شناخت افزار دیالک تیکی را می توان بسط و تعمیم داد و به دیالک تیک شخصیت و توده رسید و در آن دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن کدام قطب دیالک تیکی است ؟
۱۱
· دیالک تیک شخصیت و تاریخ، قهرمان و توده، فرد و جمع، رهبر و تشکیلات، سرلشکر و لشکر، سردار و سپاه و غیره (ماتریالیسم تاریخی) بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل (ماتریالیسم دیالک تیکی) است و در دیالک تیک جزء و کل، نقش تعیین کننده از آن کل است، بی آنکه جزء هیچ واره و هیچ کاره باشد.
۱۲
· به همین دلیل سازنده بلامنازع تاریخ نه شخصیت، نه رهبر، نه سلطان و سردار و سرلشکر و نبی و امام و ولی و غیره، بلکه توده بی نام و نشان است که خدای خاک است:
· بسان خدای تئولوژیکی، همه جا هست، بی آنکه جائی باشد و به دیده بگذرد.
آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست
بی نفس می شد سیاهی دردهان صبح
باد پر می ریخت روی دشت باز دامن البرز
· این بند شعر سیاوش باید از نو زیر ذره بین تحلیل قرار گیرد.
۱
آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست
بی نفس می شد سیاهی دردهان صبح
· سیاهی به نظر سیاوش، در دهان صبح بی نفس می شود.
· یعنی از نفس می افتد و خفه می شود.
۲
· این بدان معنی است که سیاوش میان صبح و سیاهی، رابطه سوبژکت ـ اوبژکت برقرار می کند:
· صبح بسان نهنگی (سوبژکت) سیاهی را به عنوان طعمه ای (اوبژکت) خفه می کند، می کشد و می بلعد.
۳
· به زبان فلسفی، سیاوش دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک صبح و سیاهی بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن سوبژکت (صبح) می داند.
۴
· این اما به چه معنی است؟
۵
آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست
بی نفس می شد سیاهی دردهان صبح
مانی
(۲۱۶ ـ ۲۷۶ میلادی)
مانیگرائی
با
اذن شاپور
(۲۴۰ ـ ۲۷۰ میلادی)
در جنوب غربی ایران و بابل اشاعه می یابد.
بهرامشاه به تحریک روحانیت زرتشتی، مانی را دستگیر می کند.
مانی
۶۰ ساله
در زندان می میرد.
آموزه دوئالیستی مانی:
آموزه مانی بر دو طبیعت (دو جوهر، دو اصل) و سه دوران مبتنی است:
دوران اول
زمان جدائی دو طبیعت یاد شده است.
دوران دوم
زمان آمیزش دو طبیعت یاد شده است.
دوران سوم
زمان جدائی قطعی و نهائی دو طبیعت یاد شده است.
· این اولا بدان معنی است که سیاوش دوئالیسم دیرآشنای نور و ظلمت (مانی پیامبر) را از فرم دوئالیستی اش تهی می سازد و در فرم دیالک تیکی به شکل دیالک تیک روز و شب و بعد به مراتب محسوس تر، تجسم پذیرتر، منطقی تر، دقیقتر و تیزبینانه تر به شکل دیالک تیک صبح و سیاهی و با صراحتی روشن تر به شکل دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن سوبژکت (نور، روز، صبح) می داند.
۶
· این طرز تفکر سیاوش نه فقط ستایش انگیز بلکه فخرانگیز است.
۷
· این ایده و اندیشه ی جامه عمل پوشیده در این بند شعر، ضمنا نشاندهنده اوپتیمیسم (خوش بینی فلسفی ـ تاریخی) شاعر توده ها ست:
· در قاموس سیاوش پیروزی نهائی نور بر ظلمت، صبح بر سیاهی هم قانونمند است و هم به دلیل قانونمندی عینی، ناگزیر و اجتناب ناپذیر.
۸
· به قول احسان طبری:
· «دیر و زود دارد، ولی سوخت و سوز ندارد!»
۹
آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست
بی نفس می شد سیاهی دردهان صبح
· این ایده و تصور و تصویر سیاوش اما تداوم ایده دیرآشنای موسوم به «جنگ نور بر ضد ظلمت» در پله ای علمی ـ دیالک تیکی ـ عینی است.
۱۰
· سیاوش این ایده را احتمالا از نیمایوشیج آموخته است و توسعه داده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر