۱۴۰۰ دی ۲۳, پنجشنبه

سیری در شعری از سیاوش کسرایی تحت عنوان «آرش کمانگیر» (۳۵)

 Siyavash Kasraei.jpg

 

تحلیلی

از

شین میم شین

 

آرش کمانگیر

(شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۳۷)

 

۱۰

·    کدام شناخت افزار دیالک تیکی را می توان بسط و تعمیم داد و به دیالک تیک شخصیت و توده رسید و در آن دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن  کدام قطب دیالک تیکی است ؟

 

۱۱

·    دیالک تیک شخصیت و تاریخ، قهرمان و توده، فرد و جمع، رهبر و تشکیلات، سرلشکر و لشکر، سردار و سپاه و غیره (ماتریالیسم تاریخی)  بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل (ماتریالیسم دیالک تیکی) است و در دیالک تیک جزء و کل، نقش تعیین کننده از آن کل است، بی آنکه جزء هیچ واره و هیچ کاره باشد.

 

۱۲

·    به همین دلیل سازنده بلامنازع تاریخ نه شخصیت، نه رهبر، نه سلطان و سردار و سرلشکر و نبی و امام و ولی و غیره، بلکه توده بی نام و نشان است که خدای خاک است:

·    بسان خدای تئولوژیکی، همه جا هست، بی آنکه جائی باشد و به دیده بگذرد.

 

 

آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست

بی نفس می شد سیاهی دردهان صبح

باد پر می ریخت روی دشت باز دامن البرز

 

·     این بند شعر سیاوش باید از نو زیر ذره بین تحلیل قرار گیرد.

 

۱

آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست

بی نفس می شد سیاهی دردهان صبح

 

·    سیاهی به نظر سیاوش، در دهان صبح بی نفس می شود.

·    یعنی از نفس می افتد و خفه می شود.

 

۲

·    این بدان معنی است که سیاوش میان صبح و سیاهی، رابطه سوبژکت ـ اوبژکت برقرار می کند:

·    صبح بسان نهنگی (سوبژکت) سیاهی را به عنوان طعمه ای (اوبژکت) خفه می کند، می کشد و می بلعد. 

 

۳

·    به زبان فلسفی، سیاوش دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک صبح و سیاهی بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن سوبژکت (صبح) می داند.

 

۴

·    این اما به چه معنی است؟

 

۵

 آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست

بی نفس می شد سیاهی دردهان صبح

 

مانی

(۲۱۶ ـ ۲۷۶ میلادی)

مانیگرائی

با

اذن شاپور

(۲۴۰ ـ ۲۷۰ میلادی)

 در جنوب غربی ایران و بابل اشاعه می یابد.

بهرامشاه به تحریک روحانیت زرتشتی، مانی را دستگیر می کند.

مانی

۶۰ ساله

در زندان می میرد.

آموزه دوئالیستی مانی:

آموزه مانی بر دو طبیعت (دو جوهر، دو اصل) و سه دوران مبتنی است:

دوران اول

 زمان جدائی دو طبیعت یاد شده است.

دوران دوم

 زمان آمیزش دو طبیعت یاد شده است.

دوران سوم

 زمان جدائی قطعی و نهائی دو طبیعت یاد شده است.

 

·    این اولا بدان معنی است که سیاوش دوئالیسم دیرآشنای نور و ظلمت (مانی پیامبر) را از فرم دوئالیستی اش تهی می سازد و در فرم دیالک تیکی به شکل دیالک تیک روز و شب و بعد به مراتب محسوس تر، تجسم پذیرتر، منطقی تر، دقیقتر و تیزبینانه تر به شکل دیالک تیک صبح و سیاهی و با صراحتی روشن تر به شکل دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن سوبژکت (نور، روز، صبح) می داند.

 

۶

·     این طرز تفکر سیاوش نه فقط ستایش انگیز بلکه فخرانگیز است.           

 

۷

·    این ایده و اندیشه ی جامه عمل پوشیده در این بند شعر، ضمنا نشاندهنده اوپتیمیسم (خوش بینی فلسفی ـ تاریخی) شاعر توده ها ست:

·    در قاموس سیاوش پیروزی نهائی نور بر ظلمت، صبح بر سیاهی هم قانونمند است و هم به دلیل قانونمندی عینی، ناگزیر و اجتناب ناپذیر.

 

۸

·    به قول احسان طبری:

·    «دیر و زود دارد، ولی سوخت و سوز ندارد!»    

 

۹

آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست

بی نفس می شد سیاهی دردهان صبح

 

·    این ایده و تصور و تصویر سیاوش اما تداوم ایده دیرآشنای موسوم به «جنگ نور بر ضد ظلمت» در پله ای علمی ـ دیالک تیکی ـ عینی است.

 

۱۰

·    سیاوش این ایده را احتمالا از نیمایوشیج آموخته است و توسعه داده است.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر