سعدی شیرازی
( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت ششم
(گلستان با ب اول، ص 25 )
تحلیلی
از شین میم شین
نکند جورپیشه، سلطانی
که نیاید ز گرگ، چوپانی
1
·
همان طور که در بخش پیشین ذکر شد،
سعدی برای توضیح رابطه طبقه حاکمه با توده از تئوری
تثلیث «گله ـ شبان ـ گرگ» استفاده می کند:
·
شاه بدین طریق شبان محسوب می شود، توده
های مولد و زحمتکش رمه گوسفند، مأمورین دولتی و دول خارجی گرگ.
2
·
نیرنگ ایدئولوژیکی پنهان در تئوری تثلیث «گله ـ شبان ـ گرگ» عبارت است از استتار طبقه
حاکمه (طبقه اشراف بنده دار، فئودال و دربار) و فردی جلوه دادن تضاد اجتماعی است.
3
·
این بدترین نوع مانی پولاسیون (تخریب)
افکار عمومی است که تا عصر حاضر ادامه می یابد.
·
بدین طریق،ماهیت طبقاتی حاکمیت
از دیده ها پنهان می ماند:
·
دیگر کسی از طبقه حاکمه اشراف بنده
دار، فئودال و دربار و سرمایه دار صحبت نمی کند.
·
صحبت همیشه و همه جا از نماینده طبقه
حاکمه (شاه، رئیس جمهور، وزیر، ولایت فقیه و غیره) است.
4
·
به همین دلیل در صورت تشدید
تضادهای اجتماعی، طبقه حاکمه می تواند مانور دهد و یکی از مهره های منفور خود را با مهره
ای دیگر جایگزین سازد و حاکمیت طبقاتی خود را بدین ترفند، نه تنها حفظ کند، بلکه
تحکیم بخشد.
5
نکند جورپیشه، سلطانی
که نیاید ز گرگ، چوپانی
·
سعدی تئوری اجتماعی خود را در چارچوب تئوری تثلیث «گله ـ شبان
ـ گرگ» توسعه می دهد.
·
مفاهیم «داد» (عدل، عدالت، انصاف)
و «بیداد» (ظلم، ستم، جور، جفا) که سعدی از فردوسی
به ارث برده، باید مستقلا مورد بررسی قرار گیرند.
6
·
داد باید از قانون دیالک تیکی داد
و ستد استخراج شده باشد.
·
در چارچوب این دیالک تیک است که
مفاهیم داد، دادجو، دادخواه، دادخواهی، بی داد، بیدادگر قابل تفسیرند.
7
·
شاه بیدادگر (ستمگر، ظالم،
جورپیشه، جفاکار) دایره (سیکل) داد و ستد را در دیالک تیک داد و ستد نمی بندد،
یعنی به ازای ستدی که دریافت می کند، داد در خور نمی دهد (بی داد روا می دارد.)
8
·
قانون دیالک تیکی داد و ستد مقدس ترین
قانون حیات است و جرمی بالاتر از زیر پا گذاشتن آن وجود ندارد.
·
هرکس ستدی دریافت کرده، باید دادی
پس دهد و گرنه طرف مقابل طلبکار خواهد ماند و حق خود را مطالبه خواهد کرد.
9
·
سعدی با حکم عوامفریب «نکند جور پیشه، سلطانی» با یک تیر چند نشان می زند:
الف
·
سعدی بدین طریق، از سوئی تظاهر به چپگرائی
می کند.
·
خود را طرفدار توده جا می زند.
·
به انتقاد از شاه می پردازد و او
را به دادگری فرامی خواند.
ب
·
سعدی اما همزمان، ماهیت طبقاتی شاه
را تحریف می کند.
·
سعدی از شاه شبان دلسوز سرهم بندی
می کند و به خورد توده می دهد.
·
بدین طریق، شاه نه به مثابه نماینده
طبقه حاکمه، بلکه به عنوان خادم توده های مولد و زحمتکش تلقی می شود.
ت
·
سعدی حتی بکرات، سلطنت را نوعی
عبادت جا می زند:
·
خطاب به پادشاهی بوده که سعدی شعر
معروف خود را سرهم بندی کرده است:
عبادت بجز خدمت حلق (سلطنت) نیست.
پ
·
حتما حریفی خواهد پرسید که چرا و
به چه دلیل ما به این نظر رسیده ایم؟
·
·
فقط کافی است که به حکایت مربوطه رجوع
شود و ابیات قبلی این مصراع مورد تحلیل قرار گیرد:
·
شاهی ـ احتمالا در حرف ـ قصد کناره
گیری و عبادت در گوشه صومعه ای را دارد.
·
سعدی در پاسخ او ست که می گوید:
·
عبادت برابر است با سلطنت.
ث
·
زهر ایدئولوژیکی مهلک سعدی اما این
است که توده های مولد و زحمتکش را تا حد رمه گوسفند تنزل می دهد.
·
او بدین طریق دیالک تیک انگل و مولد
را (دیالک تیک طبقه حاکمه و توده های مولد و زحمتکش را) وارونه می سازد.
· آن سان که توده به
مثابه ریزه خوار سفره سلاطین و منتکش طبقه حاکمه جلوه می کند و بدهکار مادام العمر
می ماند.
10
·
انتظارعدالت از سلاطین به مثابه نمایندگان
اشراف بنده دار، فئودال و دربار بدلایل عینی و ذهنی، تناقضمند، نیم بند، سطحی و
انتزاعی است:
الف
·
اولا، اشراف بنده دار، فئودال
و دربار نمی توانند ماهیتا عادل باشند.
·
شاه عادل را فقط می توان در افسانه
ها یافت، نه در جامعه و جهان، نه در زندگی واقعی.
·
چون عدالت شاه، برخلاف ادعای سعدی،
نه موجب تحکیم قدرت او، بلکه به معنی انتحار داوطلبانه او خواهد بود.
·
خزانه اشراف بنده دار، فئودال و
دربار، حتی بقول خود سعدی در همین حکایت، تنها و
تنها، از طریق غصب حاصل کار رعایا و زحمتکشان شهری (اصناف، تجار و صنعتگران دستی و
امثالهم) می تواند پر شود.
·
عدالت به معنی خود داری از گرفتن
بهره مالکانه و مالیات و خراج و غیره و به معنی صرفنظر کردن از حمله به اقالیم
دیگر و خود داری از چپاول دار و ندار مردم دیگر خواهد بود.
ب
·
ثانیا، سرچشمه ثروت، نه مالکیت
صرف زمین و وسایل کار، بلکه خود کار است.
·
و لذا انباشت ثروت در سوئی، حتی
بقول علی، امیرالمؤمنین، ببرکت تراکم ذلت در سوی
دیگر، امکان پذیر است.
·
چون شاهان و اربابان را با کار کمترین
میانه ای نیست.
ت
·
ثالثا، کرم و رحمت به رعایا و
فرزندان شان که در سپاه شاهان، برای حفظ و تحکیم یوغ طبقه حاکمه گرد آمده اند، نه
به معنی حل ریشه ای ستم طبقاتی و نه به معنی برقراری عدالت واقعی است.
·
از این رو، عدالت مطروحه از سوی
نمایندگان مناسبات مبتنی بر استثمار در طول تاریخ عوامفریبانه بوده و است و در
بهترین حالت به معنی تعدیل ستم، برای حفظ و تحکیم سیستم مبتنی بر زور وقلدری است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر