۱۳۹۲ شهریور ۱۱, دوشنبه

سیری در گلستان سعدی (80)


 سعدی شیرازی 
 ( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت ششم
(گلستان با ب اول، ص 25 ) 
تحلیلی از شین میم شین

نکند جورپیشه، سلطانی
که نیاید ز گرگ، چوپانی

1

·        همان طور که در بخش پیشین ذکر شد، سعدی برای توضیح رابطه طبقه حاکمه با توده از تئوری تثلیث «گله ـ شبان ـ گرگ» استفاده می کند:
·        شاه بدین طریق شبان محسوب می شود، توده های مولد و زحمتکش رمه گوسفند، مأمورین دولتی و دول خارجی گرگ.

2

·        نیرنگ ایدئولوژیکی پنهان در تئوری تثلیث «گله ـ شبان ـ گرگ» عبارت است از استتار طبقه حاکمه (طبقه اشراف بنده دار، فئودال و دربار) و فردی جلوه دادن تضاد اجتماعی است.

3

·        این بدترین نوع مانی پولاسیون (تخریب) افکار عمومی است که تا عصر حاضر ادامه می یابد.

·        بدین طریق،ماهیت طبقاتی حاکمیت از دیده ها پنهان می ماند:
·        دیگر کسی از طبقه حاکمه اشراف بنده دار، فئودال و دربار و سرمایه دار صحبت نمی کند.
·        صحبت همیشه و همه جا از نماینده طبقه حاکمه (شاه، رئیس جمهور، وزیر، ولایت فقیه و غیره) است.  

4

·        به همین دلیل در صورت تشدید تضادهای اجتماعی، طبقه حاکمه می تواند مانور دهد و یکی از مهره های منفور خود را با مهره ای دیگر جایگزین سازد و حاکمیت طبقاتی خود را بدین ترفند، نه تنها حفظ کند، بلکه تحکیم بخشد.

5
نکند جورپیشه، سلطانی
که نیاید ز گرگ، چوپانی

·        سعدی تئوری اجتماعی  خود را در چارچوب تئوری تثلیث «گله ـ شبان ـ گرگ» توسعه می دهد.
·        مفاهیم «داد» (عدل، عدالت، انصاف) و «بیداد» (ظلم، ستم، جور، جفا) که سعدی از فردوسی به ارث برده، باید مستقلا مورد بررسی قرار گیرند. 

6

·        داد باید از قانون دیالک تیکی داد و ستد استخراج شده باشد.
·        در چارچوب این دیالک تیک است که مفاهیم داد، دادجو، دادخواه، دادخواهی، بی داد، بیدادگر قابل تفسیرند.

7

·        شاه بیدادگر (ستمگر، ظالم، جورپیشه، جفاکار) دایره (سیکل) داد و ستد را در دیالک تیک داد و ستد نمی بندد، یعنی به ازای ستدی که دریافت می کند، داد در خور نمی دهد (بی داد روا می دارد.)

8

·        قانون دیالک تیکی داد و ستد مقدس ترین قانون حیات است و جرمی بالاتر از زیر پا گذاشتن آن وجود ندارد.
·        هرکس ستدی دریافت کرده، باید دادی پس دهد و گرنه طرف مقابل طلبکار خواهد ماند و حق خود را مطالبه خواهد کرد.

9

·        سعدی با حکم عوامفریب «نکند جور پیشه، سلطانی» با یک تیر چند نشان می زند:

الف

·        سعدی بدین طریق، از سوئی تظاهر به چپگرائی می کند.
·        خود را طرفدار توده جا می زند.
·        به انتقاد از شاه می پردازد و او را به دادگری فرامی خواند.

ب

·        سعدی اما همزمان، ماهیت طبقاتی شاه را تحریف می کند.
·        سعدی از شاه شبان دلسوز سرهم بندی می کند و به خورد توده می دهد.
·        بدین طریق، شاه نه به مثابه نماینده طبقه حاکمه، بلکه به عنوان خادم توده های مولد و زحمتکش تلقی می شود.

ت

·        سعدی حتی بکرات، سلطنت را نوعی عبادت جا می زند:
·        خطاب به پادشاهی بوده که سعدی شعر معروف خود را سرهم بندی کرده است:

عبادت بجز خدمت حلق (سلطنت) نیست.
  
پ

·        حتما حریفی خواهد پرسید که چرا و به چه دلیل ما به این نظر رسیده ایم؟
·         
·        فقط کافی است که به حکایت مربوطه رجوع شود و ابیات قبلی این مصراع مورد تحلیل قرار گیرد:
·        شاهی ـ احتمالا در حرف ـ قصد کناره گیری و عبادت در گوشه صومعه ای را دارد.
·        سعدی  در پاسخ او ست که می گوید:
·        عبادت برابر است با سلطنت.

ث

·        زهر ایدئولوژیکی مهلک سعدی اما این است که توده های مولد و زحمتکش را تا حد رمه گوسفند تنزل می دهد.
·        او بدین طریق دیالک تیک انگل و مولد را (دیالک تیک طبقه حاکمه و توده های مولد و زحمتکش را) وارونه می سازد.
 ·    آن سان که توده به مثابه ریزه خوار سفره سلاطین و منتکش طبقه حاکمه جلوه می کند و بدهکار مادام العمر می ماند.    

10

·        انتظارعدالت از سلاطین به مثابه نمایندگان اشراف بنده دار، فئودال و دربار بدلایل عینی و ذهنی، تناقضمند، نیم بند، سطحی و انتزاعی است:

الف

·        اولا، اشراف بنده دار، فئودال و دربار نمی توانند ماهیتا عادل باشند.
·        شاه عادل را فقط می توان در افسانه ها یافت، نه در جامعه و جهان، نه در زندگی واقعی.
·        چون عدالت شاه، برخلاف ادعای سعدی، نه موجب تحکیم قدرت او، بلکه به معنی انتحار داوطلبانه او خواهد بود.
·        خزانه اشراف بنده دار، فئودال و دربار، حتی بقول خود سعدی در همین حکایت، تنها و تنها، از طریق غصب حاصل کار رعایا و زحمتکشان شهری (اصناف، تجار و صنعتگران دستی و امثالهم) می تواند پر شود.
·        عدالت به معنی خود داری از گرفتن بهره مالکانه و مالیات و خراج و غیره و به معنی صرفنظر کردن از حمله به اقالیم دیگر و خود داری از چپاول دار و ندار مردم دیگر خواهد بود.

ب

·        ثانیا، سرچشمه ثروت، نه مالکیت صرف زمین و وسایل کار، بلکه خود کار است.
·        و لذا انباشت ثروت در سوئی، حتی بقول علی، امیرالمؤمنین، ببرکت تراکم ذلت در سوی دیگر، امکان پذیر است.
·        چون شاهان و اربابان را با کار کمترین میانه ای نیست.

ت

·        ثالثا، کرم و رحمت به رعایا و فرزندان شان که در سپاه شاهان، برای حفظ و تحکیم یوغ طبقه حاکمه گرد آمده اند، نه به معنی حل ریشه ای ستم طبقاتی و نه به معنی برقراری عدالت واقعی است.
·        از این رو، عدالت مطروحه از سوی نمایندگان مناسبات مبتنی بر استثمار در طول تاریخ عوامفریبانه بوده و است و در بهترین حالت به معنی تعدیل ستم، برای حفظ و تحکیم سیستم مبتنی بر زور وقلدری است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر