سرچشمه:
(دنيا، نشريۀ سياسی و تئوريک کميتۀ مرکزی حزب تودۀ
ايران، سال دوازدهم، دورۀ دوم، شمارۀ ۳، پائیز ۱۳۵۰)
تارنگاشت عدالت
یدالله سلطان
پور
مسعود اخگر
روشنفکرانی که برای به دست آوردن «نتایج» بی درنگ
هیجان انگیز از راه هنرنمایی قهرآمیز حاضرند جان خود را از دست دهند، متأسفانه،
در برابر دشوارهای کار «پیچیده و مشکل و طولانی» ناتون از کار درمی آیند و به جای
مبارزۀ پیگیر و صبورانه برای غلبه بر این دشواریها، به نفی ضرورت و کارآیی این
مبارزه می پردازند و با آن که به نا حق کارگران و توده های مردم را به مطلق
کردن نیروی دشمن و ناتوانی خویش متهم میکنند، خود خویشتن را اسیر «قدرقدرتی» پلیس و سازمان امنیت میبینند و به همین جهت مینویسند:
«ما نه همچون ماهی در دریای حمایت مردم، بلکه همچون ماهیهای کوچک و پراکنده در محاصرۀ تمساح ها و مرغان ماهی خوار بسر میبریم.»
«ما نه همچون ماهی در دریای حمایت مردم، بلکه همچون ماهیهای کوچک و پراکنده در محاصرۀ تمساح ها و مرغان ماهی خوار بسر میبریم.»
·
اخگر در این تحلیل خود به کشف برخی از خصوصیات نمودین
فدائیان نایل می آید که به شرح زیرند:
1
روشنفکران
·
اخگر با این مفهوم، ترکیب روشنفکری چریک های فدائی را به
نام می نامد و به همان کشف سطحی قناعت می ورزد.
·
روشنفکر اما یک قشر اجتماعی است و مثل همه اقشار اجتماعی،
تعلقات طبقاتی بشدت متفاوت و چه بسا حتی متضاد دارد:
الف
جلال آل احمد
·
در روشنفکریت جلال آل احمد نمی توان کمترین تردیدی را به
خود راه داد.
·
جلال اما به مثابه روشنفکر، نماینده فئودالیسم سرنگون شده
در اثر انقلاب بورژوائی سفید است.
·
جلال با آثار خود از قبیل «غربزدگی» بسان عقب مانده ترین
ایدئولوگ های فئودالی به تخریب افکار عمومی دست می زند:
1
·
جلال با معیار قرار دادن سطح توسعه نیروهای مولده میان
فرماسیون سرمایه داری و سوسیالیستی علامت تساوی می گذارد.
·
در قاموس جلال آل احمد صنعتی بودن کشوری همان و جزو غرب ملعون
تلقی شدن آن، همان!
·
فرق هم نمی کند که کجای کره زمین قرار داشته باشد و یا به
کدامین فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی متعلق باشد.
2
·
جلال ضمنا برای خام و خر کردن خواننده آثار خود، هرچه بد و
بیراه بلد است، نثارغرب من درآوردی خود می کند.
·
صفات شیطان بزرگ و کوچک از سوی خمینی به امریکا و روسیه
شوروی ـ در تحلیل نهائی ـ دست پخت
روشنفکرانی از قبیل جلال آل احمد بوده است.
3
·
جلال بسان شیاد عوامفریبی برای خام و خر کردن خواننده آثار
خود، هر حادثه و رخداد طبیعی و اجتماعی را که با غرب در پیوند باشد، به مثابه مظهر
بدی و بدبختی نام می برد:
·
مثلا حمله اقوام فلان و بهمان از غرب به ایران در عهد بوق
را.
·
میزان صداقت روشنفکران فئودالی و میزان علاقه آنها به حقیقت
عینی را از همین شیوه های استدلال و اثبات شان می توان تخمین زد.
4
·
جلال در آثارش بدون کمترین دلیل منطقی و علمی، به بی اعتبار
کردن دستاوردهای مادی و معنوی انقلاب سفید می پردازد.
·
صنعتی کردن دست و پا شکسته و دشوار کشور و مکانیزه کردن حتی
المقدور کشاورزی و غیره را به تندباد تمسخر می بندد.
·
به احتمال قوی تنها کسانی که به انتقاد دست و پا شکسته از
خزعبلات جلال آل احمد می پردازند، نه احزاب و گروه های مدعی سوسیالیسم علمی، بلکه
روشنفکران بورژوازی مدرن اند، که بلحاظ وابستگی ایدئولوژیکی و طبقاتی بسان خود آل
احمد جزو طبقات واپسین اند و غیر از تفکر مفهومی هر کاری از دست شان برمی آید.
·
نتیجتا تنها چاره ای که برای طبقه حاکمه باقی می ماند،
ممنوع کردن خزعبلات جلال و امثال او ست، که عملا به عنوان آثار دست چپی تلقی می شوند
و محبوبیت فوق العاده کسب می کنند.
5
·
معلوم نیست که احزاب بیشمار طبقه کارگر کذائی چه وظیفه ای
بلحاظ ایدئولوژیکی به عهده دارند.
·
چون ظاهرا نقدی بر آثار جلال نوشته نمی شود.
·
شاید رژیم پهلوی بدش نمی آمده که آثار سرشته به زهر آنتی
کمونیستی جلال و امثالهم محبوبیت کسب کنند.
6
·
جلال در نوشته های خود روی کار آمدن روحانیت را توجیه
تئوریکی می کند و حتی واتیکان را به عنوان نمونه الگو وار برای روحانیت شیعه پیشنهاد
می کند.
·
بیهوده نیست که آثار جلال جزو کتب بالینی خمینی بوده اند و
بیهوده نیست که میان جلال و خمینی دیدارهای دوستانه ای در عراق صورت گرفته است.
ب
رهبران فدائی
·
رهبران فدائی نیز جزو روشنفکران بوده اند و اتفاقا با جلال
آل احمد، ساعدی و غیره بهترین روابط را داشته اند.
·
حتی عکسی از همه اینها وجود دارد.
ت
روشنفکران ارگانیک طبقه
کارگر
·
روشنفکر اما می تواند پایگاه طبقاتی پرولتری هم داشته باشد
که در قاموس آنتونیو گرامشی به صفت «روشنفکر ارگانیک» مزین می شود.
·
حزب توده از این روشنفکران بوفور داشته است.
·
طبری، جوانشیر، نیک آئین، کیهان، اخگر، کسرائی، زهری، به
آذین، انصاری، قربان نژاد، باقرزاده و خیلی های دیگر از آن جمله اند.
·
یاد خروشان تک تک شان برای همیشه به یاد باد!
2
به دست آوردن «نتایج» بی درنگ هیجان انگیز از
راه هنرنمایی قهرآمیز
·
حق در فرمولبندی این مفهوم با اخگر است:
الف
·
فدائیان در پی کسب نتایج فوری از کردوکار خودستیز و خردستیز
خود بوده اند.
·
اما این نتایج فوری بلحاظ فرم و محتوا چی بوده اند؟
1
·
نام در کردن از طریق عملیات به اصطلاح «چریکی»
2
·
نام در کردن از طریق انتحار «انقلابی»
3
·
سوء استفاده از سنت شهادت برای اثبات حقانیت خویش، حقانیتی
سرتاپا فرمال و بی محتوا و یا بلحاظ محتوا نامعلوم.
4
·
ایجاد جو «چریکی» در میان جوانان اقشار بینابینی:
·
جو روحی ئی از جنس رؤیا و خیال و اوتوپی
5
·
شدت بخشیدن به جو خفقان، سانسور، ارعاب، سرکوب و ترور دولتی
6
·
از بین بردن شرایط دموکراتیک ـ بورژوائی صوری (فرمال) برای
روشنگری علمی و انقلابی، ضمن تقویت غیر مستقیم مواضع ایدئولوژیکی ـ تئولوژیکی
فئودالیسم و روحانیت و بازار.
3
روشنفکرانی که برای به دست آوردن «نتایج» بی درنگ
هیجان انگیز از راه هنرنمایی قهرآمیز حاضرند، جان خود را از دست دهند.
·
فرمولبندی مفهوم «جان دادن از راه هنرنمائی قهرآمیز» درست است، ولی اخگر کمترین اعتنائی به پایگاه
طبقاتی این انتحار داوطلبانه نمی کند.
الف
· تئوریسین های حزب توده شاید به دلیل زندگی در کشورهای
سوسیالیستی، نسبت به ایدئولوژی امپریالیسم عمدتا بیگانه بوده اند.
·
تنها مطلبی که ما از آنها دیده ایم و منتشر کرده ایم،
پژوهشی از سوی احسان طبری تحت عنوان «نیچه ئیسم» بوده است.
ب
·
تئوریسن های حزب توده بلحاظ روشنگری از نقطه نظرهائی بمراتب
کمکارتر و منفعل تر از احمد کسروی بوده اند.
·
سنت انتحار داوطلبانه در تاریخ ایده ها در ایران سنتی ریشه
دار بوده است که متأسفانه تحلیل و نقد علمی و انقلابی از آن صورت نگرفته است.
ت
·
روشنگری جسورانه و مخاطره آمیز احمد کسروی ظاهرا تداوم
نیافته است.
·
به دلیل همین بی اعتنائی به سنن ارتجاعی در لفافه انقلابی و
عدم نقد نظری جدی آنها بوده که واکنشی کلکتیف بر ضد این ایدئولوژی صورت نگرفته
است.
·
بلکه درست برعکس، جانبازی فدائیان فئودالی ـ با هر نام و
عنوان و از هر نوع اسلامی و چپ نما ـ وسیله ارتقای محبوبیت آنها شده است.
پ
·
اگر اخگر از ادبیات امپریالیسم و مکاتب فلسفی آن از قبیل
نیچه ئیسم، فلسفه حیات، اگزیستانسیالیسم، فاشیسم، ناسیونال ـ سوسیالیسم،
میلیتاریسم، نیهلیسم، آوانتوریسم، کاموئیسم و غیره کمترین اطلاعی می داشت، به
ماهیت طبقاتی واپسین این مفهوم «جان دادن از راه هنرنمائی قهرآمیز» پی می برد و به پرسه زدن در سطح قضایا اکتفا
نمی ورزید.
ث
·
اتفاقا همین مفهوم «جان دادن از راه هنرنمائی قهرآمیز» دلیلی جدی بر وابستگی فدائیان و غیره به طبقات
اجتماعی واپسین ـ خواه طبقه اجتماعی برده داری واپسین، خواه طبقه اجتماعی فئودالی
واپسین و خواه طبقه اجتماعی بورژوائی واپسین ـ
است.
·
طبقات اجتماعی واپسین همه از دم فاقد دورنمای طبقاتی و
رسالت تاریخی اند.
·
طرفدار نیهلیسم و جنگ و کشتار و نام آوری و جار و جنجال
اند.
·
ضمن عوامفریبی با مفاهیم «سوسیالیسم»، «خلق»، «کارگر»،
«انقلاب»، «ملت» و غیره عمیقا ضد سوسیالیستی، ضد پرولتری، ضد توده ای، ضدانقلابی
(ارتجاعی) و ضد ملی اند.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر