۱۳۹۱ اسفند ۲۳, چهارشنبه

سیری در جهان بینی عمر خیام (18)


عمر خیام  
(427 ـ 510)
(1048 ـ 1131)
  تحلیلی از شین میم شین

تحلیل رباعی بیست و نهم
 چون نیست ز هر چه هست، جز باد بدست
چون هست، به هرچه هست، نقصان و شکست
 
انگار، که هرچه هست، در عالم نیست
پندار، که هرچه نیست، در عالم هست

·        معنی تحت اللفظی بیت:
·        تصور کن که هرچه در عالم هست، نیست و هرچه نیست، هست.
·        چون از هرچه که هست، غیر از باد بدست نیست و در هر چیزی که هست، نقصان و شکست هست.

·        اگر خیام فقط همین رباعی را نوشته بود، برای اثبات فیلسوفیت او کافی بود.
·        ما برای آشنائی با جهان بینی خیام به تجزیه و تحلیل این رباعی می پردازیم:

الف
انگار، که هرچه هست، در عالم نیست

·        این رهنمود فلسفی و جهان بینانه ی خیام است:
·        تصور کن که هرچه در عالم هست، نیست و هرچه نیست، هست.

·        خوب منظور خیام از این رهنمود فلسفی چیست؟

1

·        خیام دیالک تیک وجود و عدم را به شکل دیالک تیک هست و نیست بسط و تعمیم می دهد و میان دو قطب آن علامت تساوی می گذارد:
·        هست مساوی است با نیست و نیست مساوی است با هست.
·        اندرز فلسفی بدی نیست.
·        اشکال کار فقط در امکان پذیری آن است.
·        مگر می شود، خرمن شعله ور آتش را نیست تلقی کرد، نادیده گرفت، بسان خلیل الله وارد آن شد و خاکستر نگشت؟
·        مگر می شود، وجود دریای خروشان را انکار کرد، بی مهابا وارد آن شد و سالم و سلامت بیرون آمد؟
·        مگر می شود، کامیون در حال حرکت را نیست تلقی کرد، نادیده گرفت و زیر چرخ های مهیبش له و لورده نگشت؟

2
 جورج برکلی (1685 ـ 1753)
اسقف، تئولوگ، امپیریست و فیلسوف ایرلندی ـ انگلیسی
مؤسس ایدئالیسم ذهنی

·        اتفاقا اسقفی در فرانسه به نام برکلی هم همین نظر خیام را تئوریزه کرده بود:
·        برکلی ـ بنیانگذار ایدئالیسم ذهنی ـ بر آن بود که همه چیزها فقط در ذهن بنی بشر وجود ندارند و نه در خارج از کله افراد انسانی، یعنی نه بطور عینی.
·        او هم دلیل داشت و دلایلش شباهت عجیبی به دلایل خیام داشتند.
·        خواهیم دید.

3
·        حالا حتما حریفی تیزهوش خواهد پرسید:
·        اگر خیام طرفدار ماتریالیسم بوده، پس چگونه با اسقف برکلی منکر وجود ماده و واقعیت عینی شباهت غریبی از این دست دارد؟

4
·        خیام که منکر وجود واقعیت عینی و ماده نیست.
·        خیام مدعی یکسانی بود و نبود ماده و واقعیت عینی است.
·        برکلی اما منکر وجود واقعیت عینی بطور کلی بود.
·        یعنی عینیت واقعیت را انکار می کرد و بدان وجود ذهنی قائل می شد.

ب
چون نیست ز هر چه هست، جز باد بدست

·        دلیل خیام بر تساوی بود و نبود واقعیت عینی این است که از آنها چیزی جز باد بدست نیست.

1
·        ادعای چنین چیزی دشوار نیست.
·        دشوار، اثبات صحت این یاوه است.
·        وقتی خیام تشنه است، کوزه آب را برمی دارد و رفع تشنگی می کند.
·        این تجربه است که بر وجود کوزه و آب در آن دلالت دارد.
·        خیام نمی تواند بگوید که نه کوزه ی پر از آب، بلکه باد به دست داشته و با سرکشیدن باد، رفع تشنگی کرده است.

2

·        محک صحت احکام و دعاوی، پراتیک (تجربه، آزمایش، عمل و غیره) است.
·        حتی خواجه شیراز صد و اندی سال بعد از خیام ـ  بدرستی ـ به همین حقیقت امر اشاره می کند:

حافظ
خوش بود، گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود، هر که در او غش باشد.

3

·        خوردن آب و رفع تشنگی کردن، پختن مرغ و رفع گرسنگی کردن، بهترین دلیل بر وجود آب و مرغ است.
·        بهترین دلیل بر بطلان ادعای برکلی و خیام است.
·        پراتیک معیار حقیقت دعاوی است.
ت
چون هست، به هرچه هست، نقصان و شکست

·        دلیل دیگر تساوی بود و نبود چیزها بنظر خیام وجود نقصان و شکست در چیزهای هستی است.
·        در این نظر خیام هسته ای از حقیقت وجود دارد:

1

·        چیزها، پدیده ها و سیستم های هستی در کمال مطلق نیستند.
·        بلکه در حرکت و تغییر و توسعه و تکامل اند.
·        یعنی از ناقص به کامل و یا برعکس سیر می کنند:
·        چیزها، پدیده ها و سیستم های هستی هم تجزیه و تخریب می شوند، هم با هم ترکیب می شوند و هم توسعه و تکامل کیفی و کمی می یابند.
·        اینکه دانه ای گیاهی می شود و گیاه نهالی و نهال درختی و درخت جنگلی، دلیل بر تساوی بود و نبود آنها نیست.
·        دلیل بر بادوارگی آنها نیست.

2

·        چیزها، پدیده ها و سیستم های هستی، دیالک تیکی از گسست و پیوست اند، دیالک تیکی از تداوم و شکست اند.
·        خیام شکست و گسست را در دیالک تیک پیوست و گسست و تداوم و شکست مطلق می کند و پیوست و تداوم را به باد فراموشی می سپارد.
3

·        علاوه بر این، وجود نقصان و شکست در چیزها که دلیل بر تساوی وجود و عدم آن چیزها نمی شود

4
·        اسقف برکلی هم مثل خیام سفسطه می کرد
·        وقتی می پرسیدند:
·        مگر خورشید را نمی بینی که وجود عینی دارد و میلیون ها سال قبل از پیدایش تو وجود داشته است؟

·        جواب می داد که خورشید فقط در ذهن تک تک ما وجود دارد.
·        دلیلش هم این بود که اگر کسی مرض زردی بگیرد، در رنگ خورشید نظر دیگری خواهد داشت.
·        دلیل بدی نبود، ولی فقط به درد عوامفریبی می خورد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر