۱۳۹۱ اسفند ۲۱, دوشنبه

سیری در گلستان سعدی (17)

سعدی
(۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری)
تحلیلی از شین میم شین
 ( گلستان ، دیباچه)
ای برتر از خیال و گمان و قیاس و وهم
وزهرچه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای خدائی که از خیال و گمان و قیاس و وهم بالاتری و بالاتری از هر آنچه که گفته اند و شنیده ایم و خوانده ایم، عمر ما به سر رسید، ولی ما همچنان در اول وصف تو درجا زده ایم.

·        در این بیت، تئوری شناخت سعدی مطرح می شود و از این رو تأمل دقیق در آن، ضرورت مبرم دارد:

1

·        دشواری شناخت خدا برای سعدی از آن رو ست که او اولا بالاتر از خیال است.
·        این ادعای سعدی بکلی بی پایه است.
·        چون فانتزی و خیال بشری حد و سرحدی نمی شناسد.
·        اگر همین توان تخیل در بنی بشر نمی بود، او هرگز به وجود موجودات خیالی از قبیل جن و ملک و خدا و روح و غیره ایمان نمی آورد.

2

·        بالاتر از حدس و گمان بودن خدا از آن رو ست که بنی بشر نشانه ای از او در دست ندارد.
·        چگونگی موجودات ماورای مادی، از قبیل اجنه و ملائکه و ارواح را نمی توان ببرکت حدس و گمان کشف کرد.
·        برای اینکه پیش شرط تصور چیزی، مادیت و عینیت آن است.
·        در حالیکه خدا و اجنه و غیره موجودات خیالی و ماورای مادی اند.

3

·        خدای سعدی برتر از قیاس است، یعنی قابل مقایسه با چیزی نیست.
·        خوب اگر قضیه واقعا از این قرار است، پس مقولات عریض و طویل «ظل الله» (سایه خدا)، عبدالله، حبیب الله، ثارالله و غیره حاکی از چیستند؟
الف

·        وقتی ادعا می شود که فلانی سایه خدا ست، مگر او با خدا مورد مقایسه قرار نمی گیرد و شباهات معینی با خدا ندارد؟

ب

·        وقتی ادعا می شود که فلانی عبد و بنده خدا ست، مگر خدا با اعضای طبقه برده دار مورد مقایسه قرار نمی گیرد و شباهات ماهوی معینی میان آنها و خدا کشف نمی شود؟

4
·        سعدی ادعا می کند که خدا برتر از وهم است.
·        وقتی چیزی محصول خیال باشد، بیشک بالاتر از وهم نیست.
·        توهم که دست خود آدم نیست.
·        راجع به هر چیزی می توان دچار توهم شد و خدا اتفاقا یکی از چیزهائی است که بنی بشر نسبت بدان مرتب دچار توهم می شود.
5

·        اتفاقا به دلیل خیالی بودن خدا ست که هرکس بنا بر توان تخیل خود راجع بدان گفته است.
·        طبیعی است که ربطی میان خدای خیالی و تعریفات خیالی وجود نداشته باشد.

6

·        نتیجه نهائی تأملات سعدی این است که خدا غیرقابل وصف است.
·        سعدی اما غیرقابل وصف بودن چیزی را حسن فخرانگیز بزرگی برای آن چیز قلمداد می کند.
·        مسئله اما این است که چگونه می توان چیزی را ارزیابی کرد، اگر حداقل قابل توصیف نباشد؟
·        چون شرط اولیه برای ارزیابی چیزی شناخت آن است.
·        پس از شناخت چیزها، پدیده ها و سیستم ها ست که می توان به ارزیابی مثبت و یا منفی انها اقدام کرد.

·        خدای سعدی در هر صورت، برتر از خیال و گمان و قیاس و وهم است و لذا قابل توصیف و توضیح نیست.
·        این نوعی گریز عارفانه سعدی از توضیح است، نوعی منع تفکر در باره منشاء خدا ست.


·        شیخ شبستر، در این زمینه حتی فتوا صادر خواهد کرد:

در آلا فکر کردن شرط راه است
ولی در ذات حق، محض گناه است

·        معنی تحت اللفظی بیت:
·        اندیشیدن راجع به هر چیزی پیش شرط راهیابی بدان چیز است.
·        اندیشیدن راجع به ذات خدا اما گناه محض است.

·        شیخ شبستر حتی اندیشیدن راجع به ذات حق را گناه محض می شمرد.
·        این به معنی منع زورگویانه تفکر راجع به خدا ست.

·        اما چرا و به چه دلیل؟
الف

·        برای اینکه اندیشیدن به خدا همان و تردید در وجود آن همان.
·        تردید، همان و انکار وجود خدا، همان.
ب

·        اما ایمان به خدا برای جامعه فئودالی و دیگر جوامع طبقاتی، فقط باورقلبی صرف نیست.
·        این ایدئولوژی برای جامعه فئودالی اهرمی حیاتی ـ مماتی است. 
·        انکار خدا،  انکار کد خدا و مباشر و ارباب و خان و آخوند و سلطان را بدنبال می آورد و ارکان جامعه فئودالی را از بیخ و بن به لرزه می افکند.
·        سعدی خود مهر تأیید بر این نظر می کوبد و بعد از خدا به ظل الله اشاره می کند :

ذکر جمیل سعدی که در افواه عوام افتاده است و صیت سخنش که در بسیط زمین رفته و قسب الجیب حدیثش که همچو شکر می خورند و رقعه منشآتش که چو کاغذ زر می برند، بر کمال فضل و بلاغت او حمل نتوان کرد، بلکه خداوند جهان و قطب دایره زمان و قائم مقام سلیمان و ناصر اهل ایمان، شهنشاه معظم اتابک اعظم، مظفرالدین ابوبکر بن سعدبن زنگی، ظل الله تعالی فی ارضه و رب ارض عنه و ارضه (سایه خداوند بلند مرتبه در زمین. خدایا از وی خشنود باش و وی را خشنود گردان.)، به عین عنایت نظر کرده است و تحسین بلیغ فرموده و ارادت صادق نموده لاجرم، کافه انام، خاصه و عوام، به محبت او گراینده اند والناس علی دین ملوکهم.

·        معنی تحت اللفظی:
·        سعدی شهره خاص و عام شده، کلامش  ورد زبان ها ست، سخن سعدی را بسان شکر می خورند و بسان کاغذ زرین می برند.
·        ولی این هرگز دلیلی بر کمال فضل و بلاغت سعدی نیست.
·        دلیل اینها همه، عنایت خداوند جهان و قطب دایره زمان، قانم مقام سلیمان و یاریگر اهل ایمان، شاهنشاه معظم اتابک اعظم، یعنی شخص سعدبن زنگی است که سایه خدا بر زمین است.
·        خدایا از او راضی باش و او را راضی کن!
·        چون شاهنشاه به چشم عنایت در آثار سعدی نظر کرده، مردم هم به پیروی از او کلام سعدی را مثل شکر می خورند و بسان کاغذ زرین می خرند.
·        برای اینکه دین مردم، همان دین پادشاه شان است.

1

·        خدائی که کسی کمترین تصوری از آن ندارد، اکنون نه تنها برایش سایه تعیین می شود، بلکه حتی از او راضی گشتن از سایه و راضی کردن سایه، طلب می شود.
·        و ضمنا توده های مولد و زحمتکش تا حد مشتی گوساله بی فهم و فراست و شعور تحقیر می شوند.
·        آن سان که آنها مجبورند هرچه را چوپان اراده فرمود، به عنوان حقیقت محض بپذیرند.

سعدی
(دیباچه مقدمه)
پادشه سایه خدا باشد
سایه با ذات آشنا باشد

نشود نفس عامه قابل خیر
گرنه شمشیر پادشا باشد

مملکت زو صلاح نپذیرد
گر همه رأی او خطا باشد 
·        معنی تحت اللفظی:
·        پادشاه سایه خدا ست و با ذات خدا آشنا ست.
·        نفس توده به نیکی نمی گراید، اگر شمشیر پادشاه بالای سرشان نباشد.
·        اگر هر نظر پادشاه خطا باشد، مملکت رو به راه نمی شود.

·        مدعی این نظر همان کسی است که در همین دیباچه گلستان، بیت فوق الذکر را سروده است:

ای برتر از خیال و گمان و قیاس و وهم
وزهرچه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم

·        پادشاهی به چرخش قلمی «آشنا به ذات خدا» ئی قلمداد می شود که برتر از «خیال و گمان و قیاس و وهم و هرچه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم» بود و سعدی و همگنان او هنوز در اول وصفش مانده بودند.
1

·        اعلام این که فلاسفه و علما و شعرا و فضلا نمی توانند، قادر به درک ذات خدا باشند و گناه دانستن حتی اندیشیدن راجع به ذات حق، مانع ظل الله قلمداد کردن قلدری بی شعور و آشنا دانستن او با ذات خویش، (یعنی خدا) نمی شود. 
2

·        اثبات نظری ـ شرعی ضرورت بندگی خدا، راه را برای توجیه سرسپردگی نسبت به سایه خدا هموار می سازد و سعدی تقرب درگاه سایه خدا را دلیلی بر جلال اندیشه خویش می شمارد و ضمنا باطل ترین احکام ممکنه را صادر می کند: 
الف

·        اولا اینکه انسان ها به دین شاهان شان می گروند.

ب

·        ثانیا اینکه هرعیب که سلطان بپسندد در طرفة الغینی تغییر ماهیت می دهد و به هنر استحاله می یابد.

3
·        این بیرحمانه ترین خلع سلاح عقلی انسان است.
·        چون در این صورت، انسان دیگر برای تعیین دین و آئین خویش، به تجربه و تفکر و تعقل نیاز ندارد.
·        فقط کافی است که به او از دین ظل الله خبر دهند.
·        آنگاه بقیه کارها خود بخود رو به راه می شوند.
·        معیار برای تعیین صحت و سقم احکام، نه پراتیک، نه تجربه، بلکه نظر ظل الله است و بس.
·        یاوه همین است، دیگر.
·        یاوه که نباید حتما شاخ و دم داشته باشد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر