فریدون مشیری (1305 ـ 1379)
شین میم شین
·
در پشت
چارچرخه ی فرسوده ای، کسی
·
خطی
نوشته بود:
·
«من گشته ام، نبود.
·
تو دیگر
نگرد،
·
نیست»
·
این آیه ی ملال
·
در من هزار مرتبه تکرار گشت و گشت
·
چشمم برای اینهمه سرگشتگی گریست.
·
چون دوست در برابر خود می نشاندمش
·
تا عرصه ی بگو و مگو، میکشاندمش:
·
«در جست و جوی آب حیاتی،
·
در بیکران این ظلمات، آیا؟
·
در آرزوی رحم، عدالت؟
·
دنبال عشق،
·
دوست؟»
·
ما نیز گشته ایم
·
و آن شیخ با چراغ همی گشت
·
آیا تو نیز چون او، انسانت آرزوست؟
·
گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان،
·
ما را تمام لذت هستی به جست و جو ست.
·
پویندگی تمامی معنی زندگی است.
·
هرگز
·
«نگرد، نیست»،
·
سزاوار مرد نیست.
پایان
تجزیه و تحلیل شعر
در پشت چارچرخه ی فرسوده ای، کسی
خطی نوشته بود:
«من گشته ام، نبود.
تو دیگر نگرد،
نیست»
·
معنی تحت
اللفظی:
·
کسی پشت
گاری چارچرخه فرسوده ای نوشته بود:
·
«من گشته ام، نبود.
·
تو دیگر
زحمت جستجو به خود مده!»
·
همین
توصیه بشردوستانه، شاعر را به فکر وامی دارد.
1
این آیه ی ملال
در من هزار مرتبه تکرار گشت و گشت
چشمم برای اینهمه سرگشتگی گریست.
·
معنی تحت
اللفظی:
·
این آیه
ملال انگیز هزار بار در ذهن من تکرار گشت و چشمم نسبت به اینهمه سرگردانی گریست.
·
اکنون
این سؤال پیش می آید، که چرا شاعر از سوئی از «آیه ملال انگیز» دم می زند و از سوی
دیگر بر «اینهمه سرگشتگی» اشک می ریزد؟
·
جستجو به
چه معنی است؟
2
·
انسان ها
اصولا دیالک تیک وسیله و هدف را به شکل دیالک تی جستجو و کشف بسط و تعمیم می دهند.
·
بدون
جستجو نمی توان به کشف چیزی نایل آمد.
3
چون دوست در برابر خود می نشاندمش
تا عرصه ی بگو و مگو، میکشاندمش
·
معنی تحت
اللفظی:
·
بسان
دوستی در برابر خود می نشاندم و مورد بازخواست قرار می دادم.
·
ظاهرا
این گفتگو میان شاعر و شبح نویسنده هشدار بر پشت گاری صورت می گیرد.
·
شاعر می
خواهد بداند که او دنبال چی گشته و نیافته است.
4
«در جست و جوی آب حیاتی،
در بیکران این ظلمات، آیا؟
در آرزوی رحم، عدالت؟
دنبال عشق،
دوست؟»
·
معنی تحت
اللفظی:
·
در
جستجوی چیستی؟
·
آب حیات
می جوئی در بیکران ظلمات؟
·
در
جستجوی رحم و عدالت و عشق و دوستی هستی؟
·
سؤالات شاعر
اکنون بطور مشخص طرح می شوند، ولی متأسفانه شبح نمی تواند جواب درخور به سؤالات
شاعر دهد.
·
شاعر اما
نیازی به جواب او ندارد.
·
او از
همه جستجوهائی که تاکنون به گوشش رسیده، پرده برمی دارد:
·
جستجوی
آب حیات در ظلمات.
·
ترحم، عدالت، عشق و دوستی در جامعه و جهان.
5
ما نیز گشته ایم
و آن شیخ با چراغ همی گشت
آیا تو نیز چون او، انسانت آرزوست؟
·
معنی تحت
اللفظی:
·
منظورت
از حکم «ما نیز گشته ایم» همان منظور مولانا ست؟
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و ددملولم و انسانم آرزو ست.
·
آیا تو
هم در جستجوی انسانی؟
·
شاعر پس
از طرح سؤالات بی جواب خود، دست به موضعگیری می زند:
6
گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان،
ما را تمام لذت هستی به جست و جوست.
پویندگی تمامی معنی زندگی است.
هرگز
«نگرد، نیست»
سزاوار مرد نیست.
·
معنی تحت
اللفظی:
·
اگر خسته
از جستجوئی، استراحت کن!
·
و اگر
تمایلی به دانستن داری، بدان که تمام لذت هستی ما در جستجو ست و تمامت معنای زندگی
در پویندگی است.
·
شعار «نگرد،
نیست» سزاوار مرد نیست.
·
این موضع
فکری قطعی و نهائی شاعر است.
·
ولی این
موضعفکری به چه معنی است؟
1
ما را تمام لذت هستی به جست و جوست.
·
شاعر با
این حکم، دیالک تیک وسیله و هدف را به شکل دیالک تیک جستجو و کشف بسط و تعمیم می
دهد، ولی بلافاصله آن را به شکل دیالک تیک واره همه چیز و هیچ در می آورد.
·
چرا ما
به این نیتجه می رسیم؟
2
·
دلیل ما
این است که شاعر در دیالک تیک وسیله و هدف (جستجو و کشف)، وسیله (جستجو) را مطلق
می کند و هدف (هدف) را به باد فراموشی می سپارد.
·
این طرز
تفکر از ریشه متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) و باطل است.
·
چرا و به
چه دلیل؟
3
·
دلیلش
این است که وسیله نه فی نفسه، بلکه در پیوند دیالک تیکی با هدف ارزش و اعتبار کسب
می کند.
·
وسیله را که
نمی توان تقدیس کرد و انتظار معجزه از آن داشت.
·
جستجو به
عنوان وسیله کشف در تاریخ ایده ها در کشور ما عمدتا انتزاعی بوده است.
·
همه
جستجوهائی که شاعر برمی شمارد، همه از دم انتزاعی اند:
·
جستجوی
آب حیات در ظلمات و جستجوی ترحم، عدالت، عشق، دوستی و انسان
در جامعه و جهان.
·
چیزهای
انتزاعی فقط در کله بنی بشر یافت می شوند و نه در عالم خارج از کله.
·
از این رو،
همه این چیزها باید قبل از جستجو، جامه مشخص بپوشند تا ارزش زحمت جستجو را داشته
باشند.
4
·
جستجوی
چیزهای انتزاعی نه تنها لذت بخش نیست، بلکه بیهوده، ابلهانه و شرم آور است.
·
چرا؟
5
·
برای
اینکه وسیله همیشه و همه جا باید با هدف متناسب باشد.
·
چرخ
خیاطی به عنوان وسیله برای دوخت و دوز است و نه برای شخم زدن زمین.
·
جستجو هم
باید هدف و آماج مشخص و معینی داشته باشد.
·
انسان مشخص
و معین را، مثلا عمله ود هقان و تاجر و بنا را می توان جست.
·
ولی نه انسان
انتزاعی غیرقابل تعریف را.
·
با چراغ
و یا بی چراغ دنبال انسان انتزاعی و یا عشق انتزاعی و غیره گشتن نشانه بی اعتنائی
به خرد بشری است.
·
نوعی خردستیزی
است، برای خودفریبی، عوامفریبی و غیره.
6
پویندگی تمامی معنی زندگی است.
·
شاعر در
این حکم خویش نیز از طرز تفکر متافیزیکی خود پرده برمی دارد.
·
او دیالک
تیک حرکت و سکون را تخریب می کند، سکون را دور می اندازد و حرکت (پویندگی) را به
عرش اعلی می برد و فکر می کند که شق القمر کرده است.
·
حرکت
بدون سکون نه امکان پذیر است و نه معنی دارد.
·
هر حرکتی
به سوی سکونی است:
·
دیالک
تیک آغاز و انجام.
·
دیالک
تیک مبدأ و مقصد در ساده ترین نوع حرکت، یعنی در حرکت مکانیکی حتی.
·
حرکت مکانیکی
حلقه واسط میان مبدأ و مقصد است.
·
چگونه می
توان حرکت (پویندگی) را بی اعتنا به مبدأ و مقصد مطلق کرد و گمراه نگشت و نکرد؟
7
·
این موضع
فکری شاعر نتیجه منطقی موضع فکری آغازین او
ست.
·
همان کسی
که جستجو را مطلق کرده بود، قاعدتا می بایستی حرکت و پویندگی را مطلق کند و هدف و
آماج و مقصد و مقصود را فراموش.
8
·
این موضع
فکری شاعر ما را یاد موضع فکری شاعری دیگر به نام اقبال لاهوری می اندازد که موج
را مطلق می کند و آرامش را مورد لعن و نفرین قرار می دهد.
·
زیر پا
نهادن دیالک تیک ـ به قول گئورگ لوکاچ ـ منشاء هر خطا و خیانتی است.
·
بی دلیل نیست
که اقبال لاهوری در نظریات خود به صاحب نظران فاشیسم و شووینیسم شباهت و قرابت
غریبی پیدا می کند.
9
هرگز
«نگرد، نیست»
سزاوار مرد نیست.
·
اگرچه
منظور شاعر پیگیری در جستجو و کشف است، ولی این حکم او نادرست است.
·
چه بسا
چیزهائی که شرایط عینی برای کشف آنها و یا حتی شرایط وجودی آنها هنوز فراهم نیامده
است.
·
چنین
چیزهائی را نمی توان و نباید جستجو کرد.
·
«نگرد، نیست»، می تواند در
مواردی خیلی هم بجا و درست باشد.
·
مرد که
نباید به دنبال هر چیز انتزاعی به راه افتد و به عبث سر به در و دیوار بکوبد.
·
با
ولونتاریسم (اراده گرائی) که نمی توان به جائی رسید.
·
با
اوتوپی که نمی توان مدینه فاضله ساخت.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر