۱۳۹۱ اسفند ۲۴, پنجشنبه

جهان و جهان بینی فریدون مشیری (7)

فریدون مشیری (1305 ـ 1379) 

شین میم شین

·        در پشت چارچرخه‌ ی فرسوده‌ ای، کسی

·        خطی نوشته بود:
·        «من گشته ‌ام، نبود.

·        تو دیگر نگرد،

·        نیست»

·        این آیه ‌ی ملال
·        در من هزار مرتبه تکرار گشت و گشت
·        چشمم برای اینهمه سرگشتگی گریست.

·        چون دوست در برابر خود می‌ نشاندمش

·        تا عرصه‌ ی بگو و مگو، می‌کشاندمش:
·        «در جست و جوی آب حیاتی،

·        در بیکران این ظلمات، آیا؟



·        در آرزوی رحم، عدالت؟

·        دنبال عشق،

·        دوست؟»

·        ما نیز گشته ‌ایم
·        و آن شیخ با چراغ همی ‌گشت
·        آیا تو نیز چون او، انسانت آرزوست؟

·        گر خسته ‌ای بمان و اگر خواستی بدان،
·        ما را تمام لذت هستی به جست و جو ست.
·        پویندگی تمامی معنی زندگی ا‌ست.

·        هرگز
·        «نگرد، نیست»،
·        سزاوار مرد نیست. 

پایان


تجزیه و تحلیل شعر

در پشت چارچرخه‌ ی فرسوده‌ ای، کسی

خطی نوشته بود:

«من گشته ‌ام، نبود.

تو دیگر نگرد،

نیست»
·        معنی تحت اللفظی:
·        کسی پشت گاری چارچرخه فرسوده ای نوشته بود:
·        «من گشته ام، نبود.

·        تو دیگر زحمت جستجو به خود مده!» 

·        همین توصیه بشردوستانه، شاعر را به فکر وامی دارد.


1

این آیه ‌ی ملال

در من هزار مرتبه تکرار گشت و گشت

چشمم برای اینهمه سرگشتگی گریست.

·        معنی تحت اللفظی:
·        این آیه ملال انگیز هزار بار در ذهن من تکرار گشت و چشمم نسبت به اینهمه سرگردانی گریست.

·        اکنون این سؤال پیش می آید، که چرا شاعر از سوئی از «آیه ملال انگیز» دم می زند و از سوی دیگر بر «اینهمه سرگشتگی» اشک می ریزد؟

·        جستجو به چه معنی است؟ 
2

·        انسان ها اصولا دیالک تیک وسیله و هدف را به شکل دیالک تی جستجو و کشف بسط و تعمیم می دهند.
·        بدون جستجو نمی توان به کشف چیزی نایل آمد.

3

چون دوست در برابر خود می‌ نشاندمش

تا عرصه‌ ی بگو و مگو، می‌کشاندمش 
·        معنی تحت اللفظی:
·        بسان دوستی در برابر خود می نشاندم و مورد بازخواست قرار می دادم.

·        ظاهرا این گفتگو میان شاعر و شبح نویسنده هشدار بر پشت گاری صورت می گیرد.
·        شاعر می خواهد بداند که او دنبال چی گشته و نیافته است.


4

«در جست و جوی آب حیاتی،

در بیکران این ظلمات، آیا؟

در آرزوی رحم، عدالت؟

دنبال عشق،

دوست؟»
·        معنی تحت اللفظی:
·        در جستجوی چیستی؟

·        آب حیات می جوئی در بیکران ظلمات؟

·        در جستجوی رحم و عدالت و عشق و دوستی هستی؟

·        سؤالات شاعر اکنون بطور مشخص طرح می شوند، ولی متأسفانه شبح نمی تواند جواب درخور به سؤالات شاعر دهد.
·        شاعر اما نیازی به جواب او ندارد.
·        او از همه جستجوهائی که تاکنون به گوشش رسیده، پرده برمی دارد:
·        جستجوی آب حیات در ظلمات.

·        ترحم، عدالت، عشق و دوستی در جامعه و جهان.


5

ما نیز گشته ‌ایم

و آن شیخ با چراغ همی ‌گشت

آیا تو نیز چون او، انسانت آرزوست؟
·        معنی تحت اللفظی:  
·        منظورت از حکم «ما نیز گشته ایم» همان منظور مولانا ست؟

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و ددملولم و انسانم آرزو ست.

·        آیا تو هم در جستجوی انسانی؟

·        شاعر پس از طرح سؤالات بی جواب خود، دست به موضعگیری می زند:
6

گر خسته ‌ای بمان و اگر خواستی بدان،

ما را تمام لذت هستی به جست و جوست.

پویندگی تمامی معنی زندگی ا‌ست.
هرگز

«نگرد، نیست»

سزاوار مرد نیست.
·         معنی تحت اللفظی:
·        اگر خسته از جستجوئی، استراحت کن!

·        و اگر تمایلی به دانستن داری، بدان که تمام لذت هستی ما در جستجو ست و تمامت معنای زندگی در پویندگی است.

·        شعار «نگرد، نیست» سزاوار مرد نیست.

·        این موضع فکری قطعی و نهائی شاعر است.

·        ولی این موضعفکری به چه معنی است؟
1

ما را تمام لذت هستی به جست و جوست.

·        شاعر با این حکم، دیالک تیک وسیله و هدف را به شکل دیالک تیک جستجو و کشف بسط و تعمیم می دهد، ولی بلافاصله آن را به شکل دیالک تیک واره همه چیز و هیچ در می آورد.

·        چرا ما به این نیتجه می رسیم؟
2

·        دلیل ما این است که شاعر در دیالک تیک وسیله و هدف (جستجو و کشف)، وسیله (جستجو) را مطلق می کند و هدف (هدف) را به باد فراموشی می سپارد.

·        این طرز تفکر از ریشه متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) و باطل است.

·        چرا و به چه دلیل؟
3

·        دلیلش این است که وسیله نه فی نفسه، بلکه در پیوند دیالک تیکی با هدف ارزش و اعتبار کسب می کند.
·         وسیله را که نمی توان تقدیس کرد و انتظار معجزه از آن داشت.   
·        جستجو به عنوان وسیله کشف در تاریخ ایده ها در کشور ما عمدتا انتزاعی بوده است.
·        همه جستجوهائی که شاعر برمی شمارد، همه از دم انتزاعی اند:
·        جستجوی آب حیات در ظلمات و جستجوی ترحم، عدالت، عشق، دوستی و انسان در جامعه و جهان.
·        چیزهای انتزاعی فقط در کله بنی بشر یافت می شوند و نه در عالم خارج از کله.
·        از این رو، همه این چیزها باید قبل از جستجو، جامه مشخص بپوشند تا ارزش زحمت جستجو را داشته باشند.

4

·        جستجوی چیزهای انتزاعی نه تنها لذت بخش نیست، بلکه بیهوده، ابلهانه و شرم آور است.

·        چرا؟
5

·        برای اینکه وسیله همیشه و همه جا باید با هدف متناسب باشد.
·        چرخ خیاطی به عنوان وسیله برای دوخت و دوز است و نه برای شخم زدن زمین.
·        جستجو هم باید هدف و آماج مشخص و معینی داشته باشد.
·        انسان مشخص و معین را، مثلا عمله ود هقان و تاجر و بنا را می توان جست.
·        ولی نه انسان انتزاعی غیرقابل تعریف را.
·        با چراغ و یا بی چراغ دنبال انسان انتزاعی و یا عشق انتزاعی و غیره گشتن نشانه بی اعتنائی به خرد بشری است.
·        نوعی خردستیزی است، برای خودفریبی، عوامفریبی و غیره.


6

پویندگی تمامی معنی زندگی ا‌ست.

·        شاعر در این حکم خویش نیز از طرز تفکر متافیزیکی خود پرده برمی دارد.
·        او دیالک تیک حرکت و سکون را تخریب می کند، سکون را دور می اندازد و حرکت (پویندگی) را به عرش اعلی می برد و فکر می کند که شق القمر کرده است.
·        حرکت بدون سکون نه امکان پذیر است و نه معنی دارد.
·        هر حرکتی به سوی سکونی است:
·        دیالک تیک آغاز و انجام.
·        دیالک تیک مبدأ و مقصد در ساده ترین نوع حرکت، یعنی در حرکت مکانیکی حتی.
·        حرکت مکانیکی حلقه واسط میان مبدأ و مقصد است.
·        چگونه می توان حرکت (پویندگی) را بی اعتنا به مبدأ و مقصد مطلق کرد و گمراه نگشت و نکرد؟

7

·        این موضع فکری شاعر نتیجه منطقی موضع فکری آغازین  او ست.
·        همان کسی که جستجو را مطلق کرده بود، قاعدتا می بایستی حرکت و پویندگی را مطلق کند و هدف و آماج و مقصد و مقصود را فراموش.

8

·        این موضع فکری شاعر ما را یاد موضع فکری شاعری دیگر به نام اقبال لاهوری می اندازد که موج را مطلق می کند و آرامش را مورد لعن و نفرین قرار می دهد.
·        زیر پا نهادن دیالک تیک ـ به قول گئورگ لوکاچ ـ منشاء هر خطا و خیانتی است.
·        بی دلیل نیست که اقبال لاهوری در نظریات خود به صاحب نظران فاشیسم و شووینیسم شباهت و قرابت غریبی پیدا می کند.


9

هرگز

«نگرد، نیست»

سزاوار مرد نیست.

·        اگرچه منظور شاعر پیگیری در جستجو و کشف است، ولی این حکم او نادرست است.
·        چه بسا چیزهائی که شرایط عینی برای کشف آنها و یا حتی شرایط وجودی آنها هنوز فراهم نیامده است.
·        چنین چیزهائی را نمی توان و نباید جستجو کرد.
·        «نگرد، نیست»، می تواند در مواردی خیلی هم بجا و درست باشد.
·        مرد که نباید به دنبال هر چیز انتزاعی به راه افتد و به عبث سر به در و دیوار بکوبد.
·        با ولونتاریسم (اراده گرائی) که نمی توان به جائی رسید.
·        با اوتوپی که نمی توان مدینه فاضله ساخت.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر