۱۳۹۱ اسفند ۱۴, دوشنبه

سیری در جهان بینی عمر خیام (12)

عمر خیام 
(427 ـ 510)
(1048 ـ 1131)
  تحلیلی از شین میم شین

تحلیل رباعی بیست و یکم
تا چند زنم به روی دریاها خشت
بیزار شدم ز بت‌ پرستان کنشت
 
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت؟

·        معنی تحت اللفظی بیت:
·        تا کی باید روی آب خشت بزنم!
·        از دست بت پرستان کنشت به تنگ آمدم:
·        خیام که مدعی وجود دوزخی بود، مگر کسی را سراغ داشت که به  دوزخ رفته باشد و یا از بهشت آمده باشد؟

·        خیام در این رباعی با تکتیری چندین نشان می زند:

1
تا چند زنم به روی دریاها خشت
بیزار شدم ز بت‌ پرستان کنشت

·        خیام در این بیت از دشواری روشنگری پرده برمی دارد:
·        بحث با بت پرستان کنشت (آتشکده، معبد یهودیان) به آب در هاون کوبیدن می ماند و کار عبث و بیهوده ای است.

·        روشنگری واقعا هم صبر ایوب می طلبد و کسب و کار افراد شتابزده نیست.

2
خیام که گفت دوزخی خواهد بود

·        خیام در این مصراع، خود را جزو اهل ایمان و مخالف بت پرستی جا می زند و پیشاپیش بلحاظ صوری و در حرف، به وجود دوزخ اعتراف می کند، تا احتمالا بهانه ای به دست محتسب و مفتش عقاید ندهد و از گزند اتهام و آزار مصون بماند.
·        چون «بودن به از نبودن شدن، خاصه» (شاملو) اگر اندیشه ای در کله و حرفی در چنته باشد!
·        روشنگری نه کردوکار اجنه، بلکه انسان است و انسان روشنگر ـ قبل از همه ـ باید به فکر حفظ جان خود باشد.
·        چون مرده قادر به روشنگری نیست.
·        خیام ضمنا در سنت منتقدین اجتماعی، خویشتن خویش را به محاکمه می کشد:

3
که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت؟

·        خیام در این مصراع واپسین بذر تردید در مزرع ضمیر خواننده می افشاند:
·        پیش شرط پذیرش بود و نبود چیزی، تجربه آن چیز است:
·        بنابرین، پیش شرط باور به وجود دوزخ و بهشت نیز باید شناخت تجربی آندو باشد.
·        یعنی باید کسی به دوزخ برود و دیگری از بهشت بیاید و از وجود آندو خبر دهد تا بود و نبود آندو اثبات شود.

·        در عصر جدید نیز امپیریسم (تجربه گرائی) و سنسوئالیسم (حسگرائی) ـ به مثابه دو مکتب در تئوری شناخت ـ بسان خیام استدلال کرده اند.

·  مراجعه کنید به امپیریسم (تجربه گرائی) و سنسوئالیسم (حسگرائی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

تحلیل رباعی بیست ودوم
ترکیب پیاله ‌ای که درهم پیوست
بشکستن آن روا نمی دارد مست 
چندین سر و پای نازنین از سر و دست
از مهر که پیوست و به کین که شکست

·        معنی تحت اللفظی بیت:
·        وقتی پیاله ای تشکیل شد، حتی مست در صد تخریب آن برنمی آید.
·        اینهمه سر و پای ارزشمند متعلق به «سر» و «دست»، به دلیل مهر چه کسی ترکیب شد و به دلیل کین چه کسی تخریب؟

1
ترکیب پیاله ‌ای که درهم پیوست

·        خیام در این مصراع، مقوله فلسفی بسیار مهم ترکیب (سنتز) را به خدمت می گیرد و عملا دیالک تیک انالیز و سنتز (دیالک تیک تجزیه ـ تحلیل ـ ترکیب) را به شکل دیالک تیک اجزای پیاله و ترکیب آن بسط و تعمیم می دهد.

·        مراجعه کنید به دیالک تیک انالیز و سنتز در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


2
بشکستن آن روا نمی دارد مست

·        خیام در این مصراع تخریب پیاله تشکیل یافته و از کوره سفال پزی بیرون آمده را حتی در شأن مست نمی داند، چه برسد به هشیار.
·        این نه تنها به معنی تأیید خردگرائی است، بلکه به معنی معیار ارزیابی و داوری قرار دادن خرد است.
·        این همان ایده قاضی القضات تلقی کردن خرد است که در فلسفه روشنگری و در فلسفه کلاسیک آلمان (کانت، فیشته، هگل و فویرباخ) مطرح می گردد.
·        این موضعگیری معرفتی ـ نظری خیام فوق العاده ستایش انگیز است.

3
چندین سر و پای نازنین از سر و دست
از مهر که پیوست و به کین که شکست

·        خیام در این بیت رباعی، ترکیب پیاله از اجزاء متشکله اش را با ترکیب اندام (ارگانیسم) انسانی مورد مقایسه قرار می دهد و سؤال فلسفی تعیین کننده خود را مطرح می سازد و خواننده و شنونده رباعی را به تفکر و تأمل وامی دارد:
·        مهر چه کسی در کار بود که سرها و پاهای بیشمار متعلق به طبقات فرادست و فرودست و یا متعلق به زحمتکشان فکری و زحمتکشان یدی (سر و دست) ترکیب شد و کین چه کسی در کار بود که تخریب شد؟
4

·        ما در این رباعی خیام با نوعی عصیان بر ضد خدا مواجه می شویم که در مراحل آغازین تشکیل آته ئیسم در بنی بشر نمودار می گردد:
·        خیام در این رباعی خدا را به بی خردی و مستی و بیهوشی متهم می کند.
·        چون خدا از سوئی، از سر مهر می آفریند و از سوی دیگر، از سر کین می کشد.
·        خیام این کردوکار الهی را ناسازگار با خرد می داند.

پایان

۱ نظر:

  1. تفسیری دیگر از مصراع سوم رباعی:
    روزبه مهرگان
    فکر می کنم مصرع سوم را نیز می بایست سوالی خواند یعنی چه کسی گفت خیام اهل دوزخ خواهد بود؟
    در صورتی که شما معنای تحت اللفظی آنرا بدین صورت نوشته اید:
    خیام که مدعی وجود دوزخی (یک دوزخ) بود.

    اگر چه این مصرع می تواند دو معنا داشته باشد و هم معنای شما و معنای مرا در خود جا دهد. اما معنای تحت اللفظی شما وقتی که با مصرع چهارم تلاقی می کند. تناقضی را آشکار می کند.

    بدین معنا که نمی تواند خیامی که مدعی وجود دوزخ است، این سوال را مطرح نماید:
    که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت؟

    شین میم شین
    خیلی ممنون
    برداشت شما اصلا به ذهن ما نرسیده بود و بهتر از برداشت ما ست.
    دوزخی به معنی اهل دوزخ و نه به معنی یک دوزخ
    در برداشت ما اما تناقض وجود ندارد
    خیام که مدعی وجود دوزخ بوده، از کجا می دانسته؟
    مگر کسی رفته به دوزخ و برگشته و از وجودش خبر داده است؟
    و با توجه به سرکوب خشن دگراندیشان در آن زمان قابل توجیه هم است.
    ولی برداشت شما روی هم رفته منطقی تر است.
    ممنون

    پاسخحذف