۱۳۹۱ اسفند ۱۲, شنبه

متاتحلیلی بر تحلیل سیاوش کسرائی (16)

تحلیل سیاوش کسرائی از «مرغ آمین» نیما
(آذرماه 1350)
سرچشمه:
راه توده
  گاف سنگزاد

 نیما
 مرغ می گوید:
« جدا شد نادرستی.»
خلق می گویند:
« باشد تا جدا گردد.»
مرغ می گوید:
« رها شد بندش از هر بند، زنجیری که بر پا بود.»
خلق می گویند:
« باشد تا رها گردد.»
·        معنی تحت اللفظی:
·        مرغ به خلق تسکین می دهد و از تمیز قطعی حقیقت از باطل خبر می دهد.
·        خلق آرزو وارگی (آرزوئیت) تمیز حقیقت از باطل را بر زبان می راند.
·        مرغ از گسستن زنجیرها هم خبر می دهد.
·        خلق آرزو وارگی (آرزوئیت) رهائی را نیز بر زبان می راند.

سیاوش
اما مرغ جهان بین، داننده عافیتگاه كه رقص لغزان شكستن را درهیأت مشاطگان شب می بیند خبر از گسستن زنجیرها می دهد.

نیما
مرغ می گوید:
« به سامان باز آمد خلق بی سامان
و بیابان شب هولی
که خیال روشنی می برد با غارت
و ره مقصود در آن بود گم، آمد سوی پایان
و درون تیرگی ها، تنگنای خانه های ما در آن ویلان،
این زمان با چشمه های روشنایی در گشوده است
و گریزانند گمراهان، کج اندازان،
در رهی کامد خود آنان را کنون پی گیر.
و خراب و جوع، آنان را ز جا برده است
و بلای جوع آنان را جا به جا خورده است
این زمان مانند زندان های شان ویران
باغ شان را در شکسته.
و چو شمعی در تک گوری
کور موذی چشم شان در کاسه ی سر از پریشانی.
هر تنی ز آنان
از تحیّر بر سکوی در نشسته.
و سرود مرگ آنان را تکاپوهای شان ( بی سود) اینک می کشد در گوش.»
خلق می گویند:
« بادا باغشان را، درشکسته تر
هر تنی ز آنان ، جدا از خانمانش، بر سکوی در، نشسته تر.
وز سرود مرگ آنان، باد
بیشتر بر طاق ایوان های شان قندیل ها خاموش.»
·        معنی تحت اللفظی:
·        مرغ می گوید که خلق بی سامان سامان یافت.
·        و بیابان شب هولناکی که خیال روشنی را چپاول می کرد و راه نیل به مقصد و مقصود در آن گم بود، پایان یافت.
·        اکنون چشمه های روشنائی در درون تیرگی ها که خانه های ما در آن ویلان بوده اند، جاری است.
·        و گمراهان و کژاندازان در راهی که خود به دنبال داشته اند، گریزانند وا ز مرض لاعلاج جوع (گرسنگی) به زانو در آمده اند.
·        اکنون بسان زندان های شان که ویرانند، در باغ شان شکسته است.
·        چشم موذی کورشان از پریشانی در کاسه سر، بسان شمعی در تک گوری است.
·        هر کدام از آنان از حیرت روی سکوی در خانه خود نشسته و همه آنان در تلاش بیهوده شان، سرود مرگ خود را می شنوند.

·        این مژده پیروزی نور بر ظلمت و توده ها بر طبقه حاکمه باید باشد که مرغ آمین  به اطلاع خلق می رساند.

·        خلق می گوید:
·        باغ شان در شکسته تر باد و هر کدام جدا از خانمان بر سکوی در نشسته تر باد.
·        و از سرود مرگ آنان، قندیل های هر چه بیشتری بر ایوان های شان خاموش باد.

سیاوش
(مرغ آمین) خبر از پاشیدگی كانون های نادرستی می آورد.
سقوط دستگاه های قدرت و گریز گمراهان و به غریبی مردن پای تا سر شكمان و ویرانی زندان های مخوف شان و درشكستگی باغ ها و برسكوی تحیر نشستن یكایك شان را برمی شمارد وحتی بیهودگی آخرین تلاش آنان را نیزكه به خاموشی مرگ می گراید، اعلام می دارد وشب زنده داران، با زیبائی تمام به او پاسخ می دهند:
باغ شان را درشكسته تر
هرتنی ز آنان، جدا ازخانمانش برسكوی درنشسته تر
وزسرود مرگ آنان، باد
بیشتربرطاق ایوان های شان قندیل ها، خاموش.

·        خلق پس از شنیدن مژده پیروزی قوای نور بر قوای ظلمت، پیگیری و اتمام کار را آرزو می کند.

سیاوش
دركلام مردم، نفرین به گستاخی كشیده است.
باور بیشتری به چشم می خورد و آوارهای تك افتاده به كلاف انبوه خروش مردم گره می خورد.

·        حق با سیاوش است.
نیما
« بادا!»
یک صدا از دور می گوید
و صدایی از ره نزدیک،
اندر انبوه صداهای به سوی ره دویده:
« این، سزای سازگارا شان
باد، در پایان دوران های شادی
از پس دوران عشرت بار ایشان!»
مرغ می گوید:
« این چنین ویرانگی شان، باد همخانه
با چنان آبادشان از روی بیدادی.»
« بادشان!» ( سر می دهد شوریده خاطر، خلق آوا)
« باد آمین!
و زبان آنکه با درد کسان پیوند دارد باد گویا!»
« باد آمین!
و هر آن اندیشه، در ما مردگی آموز، ویران!»
·        معنی تحت اللفظی:
·        صدائی از دور و صدائی از نزدیک اراده خلق را تأیید می کنند.
·        این به معنی رسیدن آنها به سزای اعمال خویش است.
·        این سزای آنان پس از گذراندن دوران خوشی و نشاط است.
·        مرغ می گوید:
·        با چنان آبادی از سر بیداد، چنین ویرانی همخانه شان باد.
·        خلق شوریده دل تأیید می کنند و می گویند:
·        و زبان همپیوندان با درد خلق گویا باد.
·        و هر اندیشه که ما را به انفعال سوق دهد، ویران باد!

« این، سزای سازگارا شان
باد، در پایان دوران های شادی
از پس دوران عشرت بار ایشان!»

·        خلق با شناخت تجربی خویش سلب قدرت از طبقه حاکمه را دادگری تلقی می کند.
·        نشاط و عشرت مبتنی بر سوگ و ذلت خلق از سوی طبقه حاکمه باید هم سرانجامی از این دست داشته باشد.

·        مرغ اما به شناخت تجربی قانع نیست:

« این چنین ویرانگی شان، باد همخانه
با چنان آبادشان از روی بیدادی.»

·        مرغ می داند که شناخت تجربی به تنهائی ناقص است و نمی تواند کافی و رهگشا باشد.
·        شناخت تجربی به جفت دیالک تیکی خود، یعنی به شناخت نظری نیاز دارد.
·        از این رو ست که مرغ، شهد تئوری رهائی بخش را جرعه جرعه در کام خلق می ریزد و بیداد طبقه حاکمه را خاطرنشان می سازد:
·        بیداد یعنی استثمار!
·        بیداد یعنی تصاحب محصول کار توده های مولد و زحمتکش!
·        این بدان معنی است که طبقه حاکمه دار و ندارش نتیجه بیداد بر توده های مولد و زحمتکش است و سلب مالکیت از طبقه بیدادگر، عین داد است.

« باد آمین!
و زبان آنکه با درد کسان پیوند دارد باد گویا!»
« باد آمین!
و هر آن اندیشه، در ما مردگی آموز، ویران!»

·        نفوذ آگاهی در دل توده همان و تبدیل آن به نیروی جهاندگرگونساز، همان!
·        خلق پس از درک تئوری مرغ، دلش از  شور پر می شود که خود از شعور عاطفی خبر می دهد.
·        خلق اما قدردان پیشاهنگ خویش است و از مرغ به خاطر همپیوندی با درد توده قدردانی به عمل می آورد و زبانش را گویاتر می خواهد و ضمنا با اوپورتونیسم که خلق را به انفعال و تماشا و مرده وارگی دعوت می کند، مرزبندی می کند.

سیاوش
«باد!»
یك صدا ازدورمی گوید
وصدائی ازره نزدیك
اندرانبوه صداهای بسوی ده دویده

آرزو و نفرین سلاح مهروكین مردم كوتاه دست است.
آنان كه هنوز یارای برخاستن و ایستادن رو در روی ندارند، آرزو می پرورند و نفرین می كنند.
 نفرین و آرزو دوبال بلند و دورپرواز مرغ آمین است، كه چون خلق انبوه شوند جان نیز در او دمیده می شود و به جادوی همین بال های استواراست كه می توان درشبان دیر پا ازبیابان های هول عبوركرد.
خلق، دشمنی را می شناسد ولی مرغ آمین گوست كه روش دشمن را بدیشان می نماید:
كوركردن چشمه های روشنائی و امید و ترویج اندیشه های مردگی آموز و خلق را به كج راهی و گمراهی و سپس به هلاكت راندن و براجساد آنان زندگی نو آغازیدن، دوركردن زیركان وپیش بینان ازهركجا كه گمان پیوندی با خلق می رود و به ریشخند گرفتن شان، تا ازچشم مردمان بیفتند.

·        تحلیل سیاوش بکلی متفاوت با تحلیل ما ست و در عین حال ستایش انگیز است:

سیاوش
آرزو و نفرین سلاح مهرو كین مردم كوتاه دست است.

·        ارزیابی دو مفهوم «آرزو» و «نفرین» از سوی سیاوش قابل تأمل است:

·        اما منظور سیاوش از اینکه آرزو و نفرین سلاح مهر و کین است، چیست؟

1
 آرزو و نفرین به مثابه سلاح مهر و کین

·        منظور سیاوش احتمالا این است که توده هر چیزی را که به نفع بهروزی جامعه و پیروزی امر پیشرفت اجتماعی  می پندارد، بدان جامه آرزو می پوشاند و هر چیزی را که به زیان آندو می بیند، مورد لعن و نفرین قرار می دهد.

2


·        آرزو و نفرین احتمالا دو روی مدال واحدی اند که  اوتوپی نام دارد:
·        اوتوپی اما پله معینی در توسعه شعور جمعی (کلکتیف) توده ها ست.
·        اوتوپی اما پله معینی در توسعه شعور توده ای توده ها ست.

·        حشرات و پرنده ها و حیوانات دیگر نیز شعور کلکتیف دارند که بمراتب غنی تر و مؤثرتر ازشعور فردی آنها ست.

·        مراجعه کنید به دیالک تیک فرد و جمع در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

·        اوتوپی احتمالا پیشمرحله علم است.

·        به احتمال قوی، هر علم همیشه از خطه اوتوپی می گذرد، در خطه اوتوپی به محک می خورد، تصحیح و تدقیق می شود و رفته رفته خطه اوتوپی را پشت سر می گذارد و به عالم علم گام می نهد.
·        می توان حتی گفت که بدون اوتوپی علم نمی تواند در ضمیر و دل توده رخنه کند.

3
آرزو و نفرین سلاح مهرو كین مردم كوتاهدست است.

·        اوتوپی خاص توده های فرودست نیست.
·        اوتوپی فرودست و فرادست نمی شناسد.
·        اوتوپی در همه دل ها بدون استثناء برای همیشه در پیوند دیالک تیکی با علم وجود دارد.

4

·        ایدئولوژی مذهبی که در خیلی جاها به قدرت رسیده، نوعی اوتوپی است که به زره تئولوژی مجهز است.
·        همین اوتوپی پس از قبضه قدرت وارد عرصه تصمیمگیری و اجرا می شود و بتدریج خطه اوتوپی را پشت سر می گذارد و  به عالم علم نزدیک می شود و یا چه بسا حتی عملا بی اعتبار و رسوا می شود.

سیاوش
آنان كه هنوز یارای برخاستن و ایستادن رو در روی ندارند، آرزو می پرورند و نفرین می كنند.

·        این نظر سیاوش درست است، ولی توده حتی در اوج رو در روئی های خویش از اوتوپی (آرزو و نفرین و تحسین و تقبیح و قربان ـ صدقه و دشنام) صرفنظر نمی کند.

1

·        اوتوپی و علم دیالک تیکی را با هم تشکیل می دهند و لذا هرگز یکی بدون دیگری وجود ندارد.

2

·        اصولا زنده ای یافت نمی شود که سرمایه ای از اوتوپی در دل نداشته باشد و چیزی را آرزو نکند و مورد لعن و نفرین قرار ندهد.

سیاوش
نفرین و آرزو دوبال بلند و دورپرواز مرغ آمین است، كه چون خلق انبوه شوند جان نیز در او دمیده می شود و به جادوی همین بال های استواراست كه می توان درشبان دیر پا ازبیابان های هول عبوركرد.

·        ما اکنون به وحدت نظر با سیاوش نزدیک می شویم:

1
نفرین و آرزو دوبال بلند و دورپرواز مرغ آمین است

·        این بدان معنی است که حتی حزب توده (مرغ آمین) عاری از آرزو و نفرین نیست.
·        عاری از اوتوپی نیست.
·        بدون اوتوپی در وحدت و تضاد دیالک تیکی اش با علم نمی توان کاری کرد.

·        از این رو ست که سیاوش اوتوپی را به بال های بلند و دورپرواز مرغ آمین تشبیه می کند.

·        با علم محض نمی توان بلند و دور پرید.
·        شناخت علمی همیشه با شناخت عاطفی دست در دست می رود.
·        شاید بتوان گفت که خاستگاه شناخت عاطفی، اوتوپی است.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر