تحلیلی
از
شین میم شین
شاه و روحانیت
(بهمن قاضی)
جمهوری
اسلامی نتیجه سیاستهای آریامهری بود.
روحانیت بدون کمک انگلیس و شاه هرگز
نمی توانست به تربیت نیروهای دینی خود در ابعاد وسیع همت بگمارد.
در بخش پیشین تحلیل بستر عینی ـ جامعتی تقویت روحانیت
توضیح داده شد و گفته شد که این هنوز همه حقیقت قضیه نیست.طبقه حاکمه امپریالیستی
پس از جنگ جهانی دوم به برکت دستاوردهای رسانه ای انقلاب علمی و فنی
به گسترش سیستماتیک خردستیزی و عوامفریبی در مقیاس جهانی دست می زند.
در شرق اروپا و خاور میانه و دیگر کشورهای جهان سوم
گشتاورهای طبقاتی و ایده ئولوژیکی خفته و خفن ارتجاع فاشیستی و فئودالیستی
به طرز ماهرانه و مستوری احیا، نوسازی (مدرنیزه) و تقویت می شوند.
جنبش کارگری ـ کمونیستی در کشورهای اروپای شرقی
از درون به فساد کشیده می شود و اولیگارشیسم وحشت انگیزی نطفه می بندد و رو به رشد می رود.
جنبش رهایی بخش ملی در کشورهای جهان به اصطلاح سوم
از محتوای خلقی و انقلابی اش اندک اندک تخلیه می شود و فئودالیسم سلحشوری
به صورت فوندامنتالیسم اسلامی سنی و شیعی وارد صحنه می شود
و
دل ودین توده های خلق را عوامفریبانه تسخیر می کند.
مشخصه مشترک اولیگارشیسم و فوندامنتالیسم همشیرگی ارتجاعی ـ ایده ئولوژیکی با فاشیسم است.
هر دو بسان فاشیسم خردستیز، توده ستیز، ضد خلقی، ضد «امپریالیستی» ـ ضد کمونیستی، نیهلیستی و نیهلیستی ـ اخلاقی، آوانتوریستی (ماجراجو) و عمیقا ارتجاعی اند.
ارتجاعی تر و سلحشورتر و اکتیوتر از امپریالیسم و فئودالیسم اند.
روحانیت در ایران و دیگر کشورهای خاور
در بستری چه بسا خالی از احزاب مارکسیستی با حمایت ارتجاع امپریالیستی و دول وابسته بدان به عنوان الترناتیوی برای جنبش کارگری، دهقانی و دموکراتیکی ـ ملی وارد صحنه می شود و رو به رشد می رود و در همکاری و همدستی با امپریالیسم به قدرت می رسد.
دربار پهلوی
در این بستر و در این حد، حامی روحانیت محسوب می شود و امپریالیسم انگلیس (و آلمان و فرانسه و غیره) تحت سرکردگی امپریالیسم امریکا
آب به آسیاب فوندامنتالیسم اسلامی می ریزند.
نه کمتر و نه بیشتر.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر