درنگی
از
شین میم شین
گفتم:
«آهندلی کنم چندی
ندهم دل به هیچ دلبندی»
سعدی
سیاوش کسرایی
(مهر ۱۳۶۲)
قبل از شروع به تحلیل این شعر سیاوش، نظری به غزل عاشقانه شیخ می اندازیم
که این شعر بر وزن آن سروده شده است
و
ضمنا به تحلیل هر دو شعر خطر می کنیم
تا هویت (همانندی) و تفاوت طبقاتی، متدیکی (اسلوبی) و تئوریکی شعر سعدی و سیاوش را نشان دهیم:
گفتم:
«آهندلی کنم چندی
ندهم دل به هیچ دلبندی
وآن که را دیده در دهان تو رفت
هرگزش گوش نشنود پندی
خاصه ما را که در ازل بوده است
با تو آمیزشی و پیوندی
به دلت، کز دلت به در نکنم
سختتر زین مخواه سوگندی
یک دم آخر حجاب یک سو نه
تا برآساید آرزومندی
همچنان پیر نیست مادر دهر
که بیاورد چون تو فرزندی
ریش فرهاد بهترک میبود
گر نه شیرین نمک پراکندی
کاشکی خاک بودمی در راه
تا مگر سایه بر من افکندی
چه کند بندهای که از دل و جان
نکند خدمت خداوندی
سعدیا دور نیکنامی رفت
نوبت عاشقی است یک چندی.»
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر