۱۴۰۳ آبان ۲۶, شنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۴۵۱)

   


میم حجری

 

 خیال می کنی.
گربه با کسی رابطه برقرار نمی کند.
 گربه مظهر بی بدیل خودمختاری (استقلال، سووه ره نیته) است.
 ما بیش از ۱۰۰ قصه راجع به گربه ترجمه کرده ایم.
بخوانید تا گربه شناسی تان بالا رود



واژه فمنیست یک واژه مدرن است.و زنان ایران در مرحله بورژوا لیبرال هستند...باید در اینجا اشاره کنید که لنین این جمله را در چه زمان و در چه متنی بیان کرده است.مارکسیت بطور ساده از نظر من عبارت است از مبارزه طبقاتی،مخالفت با استثمار،سرکوب و مالکیت شخصی..
مارکسیت بطور ساده از نظر من عبارت است از مبارزه طبقاتی،مخالفت با استثمار،سرکوب و مالکیت . روی همین جمله تان یک ثانیه خم شوید. مارکسیست آدم است و نه مبارزه و نه موافقت و یا مخالفت با چیزی. لنین حق دارد.
او هم مدرن بود و هم  فمینیست بود. به همین دلیل اسکلتش را حتی عذاب دادند

ممنون.
بحث بر سر معنی این جمله است و نه مأخذ این جمله.
 وقتی کسی بگوید:
 یادگار دلم مژده آزادی انسان است،
 چه میخواهد بگوید؟
منظور از آزادی  و انسان چیست؟
 آزادی وانسان انتزاعی اگزیستانسیالیسم؟


مگر انسان میتواند حالات خود را با کلمات بیان کند؟ اما همدلی و همزبانی حسن بزرگی ست. تو برای همدل و همزبان خود لازم نیست همه چیز را بگویی تا او اندکی از تو را بفهمد. بلکه کافی ست اندکی بر زبان بیاوری تا او همه تو را دریابد.
.....محمود دولت آبادی...... نونِ نوشتن

همدلی و همزبانی حسن بزرگی ست؟
منظور از همدلی و همزبانی چیست؟
مش محمود.
برای گرم و نرم  کردن کسی
حرف زدن خطرناک است.
به همین دلیل خلایق
 به شعر و یا نثر شعرگونه توسل می جویند تا مچ شان را کسی بعد از رفع حاجت
 نگیرد.
یکی از مهمترین دلیل محبوبیت اشعار رفیقت شاملو
همین فونکسیون گرم و نرم سازی همنوع است.
خلایق با پمپ شعر خود را باد می زنند و هیولایی می شوند و ضعیف و ضعیفه را مجاب می کنند






مارکسیسم چیست و مارکسیست کیست؟
 لنین به درستی می گفت:
«مد شده و همه از مارکسیسم دم می زنند.
 ولی کسی نمی داند که مارکسیسم چیست.»
بزرگترین زن فمینیست در ایران کی بوده است؟
 مارکسیست بوده است؟



نه.
زنان از هیچ لحاظ و نظر کمترین تفاوتی با مردان ندارند.
زن = مرد



بیضایی فقط سواد ندارد.  خیال میکند که علامه است و بشریت همه نادانند


یادگار دل تان، مژدهٔ آزادی انسان است؟
 این ادعا به چه معنی است؟

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سربرنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفی کاینست، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟
مسیحای جوانمرد من ای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است….آی…..
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
منم من میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من سنگ تیپا خورده ی رنجور
منم دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بی رنگ بی رنگم
بیا بگشای در، بگشای دلتنگم
اِکولالیا در اینستاگرام

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان ست
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد، سحرشد، بامدادآمد
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعداز سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگارسیلی سرد زمستان ست
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده
به تابوتِ ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان ست
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته ،سرها درگریبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،
درختان اسکلتهای بلور آجین،
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه،
غبار آلوده مهر و ماه،
زمستان ست


کارل گوستاو یونگ‌  روانشناس معروف سویسی چه زیبا نگاشته است :هر گاه  در یک رابطه  عاطفی به اینجا برسی که بگویی :  
"من تو را دوست دارم همانطور که هستی نه بخاطر چیزهایی که بمن میدهی ، نه بخاطر چیزهایی که من می خواهم باشی یا ارزو دارم باشی ، بلکه همانطور که هستی.."
درست در این‌ نقطه  شما منظور  یک رابطه  صادقانه و‌اگاهانه  را دریافته اید .
غیر ازین هر چیزی که شما به ادعای عشق می نامیدش ؛  قدرت  و دروغگویست است.

کارل گوستاو یونگ‌
معنی رابطه را نمی داند.
رابطه همیشه دو طرفه است.
دوست داشتن کسی (عشق) و دشمن داشتن کسی (نفرت)
یکطرفه است.
رابطه نیست.
علاوه بر این، عشق و نفرت
قبل از اینکه سوبژکتیو (میلی و ذهنی و  ارادی و اختیاری و دلبخواهی) باشد، اوبژکتیو (عینی) است
عشق به کسی و نفرت از کسی
آگاهانه نیست.
خود به خودی است.
طبقاتی است.



ویلیام جیمز (مؤسس پراگماتیسم):
اگر می خواستی تصمیمی بگیری و تصمیمی نگرفتی،
این بدان معنی است که تصمیمی گرفته ای.

عجب.
تو هم اگر می خواستی سر میز بنشینی و چلو کباب برگ بخوری، ولی ننشستی و نخوردی،
این بدان معنی است که هم نشسته ای و هم سیر دل خورده ای.
تصمیم گرفتن و نشستن و خوردن
ضد دیالک تیکی تصمیم نگرفتن و ننشستن و نخوردن است.



بی همه چیزان جهان:
چرا فکر می کنی، اگر ما به کشورتان بیاییم، دست به چپاول دار و ندارتان می زنیم؟
فرنگی:
برای اینکه ما هم  وقتی به کشورهای تان آمدیم، دست به چپاول دار و ندارتان زدیم
و
 حتی جوانان تان را به عنوان برده به غل و زنجیر کشیدیم و بردیم و فروختیم

استرید سوئدی:
عشق معنای زندگی است.
هر جا عشق باشد
از خشونت و زور و سوء استفاده از قدرت خبری نخواهد بود.

آره.
بخش اعظم خشونت ها در بستر عشق صورت می گیرند
و
 بخش اعظم سوء استفاده از قدرت ها مثلا رشوه خواری ها و بهره کشی ها به خاطر عشق به همسر و دختر و پسر خود.



شپش برگها
نباتات را می خورد
زنگ
 فلزات را
و
دروغ
 ارواح را
روانی

روانی از روندهای شیمیایی و جامعتی خبر ندارد.
شپش برگها
از نباتات تغذیه می کند و کفشدوزک ها از شپش برگها.
هر کفشدوزک هر روز ۲۰۰ تن از شپش برگها را می خورد.

به همان سان که روانی ها از نباتات و حبوبات و حیوانات تغذیه می کنند.
زنگ که سوبژکت نیست تا فلزات را بخورد
زنگ = نتیجه اکسیداسیون فلزات = مثلا تشکیل اکسید اهن از آهن.
دروغ هم سوبژکت نیست تا روح کسی را بخورد.
دروغ = سپر تدافعی در جهنم جامعه
بدون دروغ و تظاهر و تزویر و تئاتر و تقیه و ریا نمی توان زنده ماند
دروغ فرمی از استتار است
هم دروغ به خویش و خویشان خویش  و هم دروغ به این و آن.



 آزادی
 یا برای همه است و یا برای هیچکس نیست.
رایش آزادی = سوسیالیسم.
 (انگلس)
چرا و به چه دلیل؟


اندیشه  مثبت و منفی وجود ندارد.
اندیشه حقیقی و باطل و خطا وجود دارد.
حقیقت
تنها یار و یاور و سنگر پرولتاریا ست.




هر کسی ادعا کرده که اینجا آزادی حاکم است، دروغ گفته است.
برای اینکه آزادی حاکم نمی شود.
اریش فرید.

بستگی دارد به اینکه منظور حریف از آزادی چه باشد.
اگر به قول مونتسکیو
آزادی هر کس به آنجا ختم می شود که آزادی دیگری شروع می شود
یعنی برای آزادی هر کس حد و مرزی هست،
در این صورت
آزادی یاید حاکم شود و حکومت کند تا کسی پا از حد خویش  فراتر ننهد و آزادی دیگری را به خطر نیندازد


حفظ آرامش زیر بمباران تحقیر
نیروی عظیمی می طلبد.
فرنگی

نه.
علت و دلیل
دیالک تیک تحقیر
قوت و ضعف مادی و طبقاتی و فکری و فرهنگی تحقیر کننده و تحقیر شونده است
اساسا و اصولا
نباید کسی تحقیر شود.
برای اینکه همه برابرند و دلیل عینی و علمی برای تحقیر وجود ندارد.
 کسی که به تحقیر همنوع خود می پردازد
فرمالیست و ساده لوح و سطحی اندیش و بی فکر و بی فرهنگ است



آره.
هر دو نظر شما و دیمتروف
در تحلیل مهایی
 درست اند.
فاشیسم مثل فوندامنتالیسم
جریانی ضد عقلی و بی پرنسیپ است.
 دلیل مخالفت فاشیسم با خلق یهود
 در حرف
 مخالفت با رباخواری و خست و بلشویسم  بوده است.
رباخواری و بانکداری و خست کردوکارها و خصیصه های کاپیتالیستی و  بورژوایی اند.
فاشیسم  هم نه شرقی نه غربی است.
ضد امپریالیستی و ضد کمونیستی است.
چپنما ست.
خود را مدافع   از منافع طبقه کارگر و سوسیالیسم  جا می زند.


مولانا

در میان پرده خون، عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق، بی‌چون کارها

عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارها

عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد
عشق دیده زان سوی بازار او بازارها

ای بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشق
ترک منبرها بگفته، برشده بر دارها

عاشقان دردکش را در درونه، ذوق‌ها
عاقلان تیره دل را در درون، انکارها

عقل گوید پا منه کاندر فنا جز خار نیست
عشق گوید عقل را کاندر تو است آن خارها

هین خمش، کن خار هستی را ز پای دل، بکن
تا ببینی در درون خویشتن گلزارها

شمس تبریزی تویی خورشید اندر ابر حرف
چون برآمد آفتابت، محو شد گفتارها




خرد و خراب کردن مکانیکی همه کاسه ها و کوزه ها بر سر سرمایه داری کذایی
خودش یکی از عناصر مهم تبلیغات فاشیسم است.
 فاشیسم جریانی آنتی کاپیتالیستی (ضد سرمایه داری) است.
فاشیسم شبیه فوندامنتالیسم اسلامی چپنما ست
فاشیسم
در پی ساختمان سوسیالیسم برای نژاد عنتر است
فاشیسم
هم
 طرفدار مستضعفین است
فاشیسم
 طرفدار برگشت به شیوه تولیدی سنتی کشاورزی است.
هم اکنون خانه و اطراقگاه هیتلر جدید
 خانه ای دهقانی در یکی از دهات آلمان است.





ترفند مطمئن برای نجات از وسوسه و اغوای این و آن
چاق و چله بودن است.
بنابرین
از خوردن شیرینی جات و چربی جات کوتاهی مورز.
فرنگی

چرا
امروزه
هر دگراندیشی، دشمنی تصور می شود و نه صاحبنظری؟
فرنگی

این نه  تازگی دارد و نه  عیب و ایراد.
نظر چیست؟
نظر = عمل بالقوه.
عمل = نظر بالفعل گشته.
دیالک تیک پراتیک و تئوری
یکی از مهم ترین دیالک تیک های فلسفه علمی (مارکسیستی) است
نجار
قبل از ساختن میز
اندیشه و مدل میز را در ذهن خود می سازد
یعد با چوب و میخ و مخلفات
میز فکری را به میز مادی مبدل می سازد.
هر کاری از کله آدمی می گذرد.
فریدریش انگلس


پل سازی را چه سود،
وقتی که پل حوصله پیوستن به آن سو را ندارد.
فرنگی

پلی که یکطرفه باشد
یعنی حلقه پیوند الف به ب نباشد
همه چیز می تواند باشد به غیر از پل.
عشق و بردگی و ابستگی
پلی از این قرار است.



گزیده‌ای از شعر « ابری »

اگر ابر است این تاریک،
به مرگ آغشته، هر نزدیک،
و دوران را ز چشم جمله پوشیده‌ست؛
و ما را اینچنین در انتظاری خشک و طاقت‌سوز
به کردارِ کویری تشنه می‌دارد؛
اگر ابر است
چرا بر حال ما اشکی نمی‌بارد؟

تو هم خورشیدِ پنهان!، کاش گاهی می‌درخشیدی
و می‌دیدی چه بدهایی،
سیه‌دل‌ناجوانمردان، به ما مردم روا دانند
و مُهری می‌زدی با لکّه‌ای _ نه، تکّه‌ای _ از نور
بر اوراقِ سیاه دفتر ایّام.

گواه اینکه وحشتها چه بیرحم و چه کین‌توز است
و می‌دیدی چه دهشتناک روزِ ابریِ زشتی‌ست،
همان روز مبادایی که می‌گویند، امروز است.

و پاکیها و نیکیها به خاک نیستی مدفون،
بد و بیراه پیروز است.
تهران، آذر۱۳۶۵
اخوان ثالث





این نان های بربری 

 مشد حمید

 ولی خاصیت (ارزش بیولوژیکی) ندارند.

 شبیه کاه ها هستند

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر