۱۴۰۳ آبان ۱۹, شنبه

متا تحلیلی از «تحلیلی» که تحلیل نیست (۹)

 

تحلیلی

از

شین میم شین

 

شاه و روحانیت
(بهمن قاضی)
 
جمهوری اسلامی نتیجه سیاست‌های آریامهری بود. 
روحانیت بدون کمک انگلیس و شاه هرگز نمی توانست به تربیت نیروهای دینی خود در ابعاد وسیع همت بگمارد.
 
هویت و تفاوت رضا شاه با محمد رضا شاه
 
محمد رضا شاه
به لحاظ ایده ئولوژیکی 
به فاشیسم (نازیسم) وفادار مانده است و فرقی با رضا شاه نداشته است.
مشخصه ایده ئولوژیکی مشترک هر دو آنتی کمونیسم (آنتی سویه تیسم) و آنتی توده ئیسم (حزب توده ستیزی) بوده است.

محمد رضا شاه اما بر خلاف رضا شاه نه طرفدار سرکرده بالفعل سابق جهان (بریتانیای کبیر) و بعد سرکرده بالقوه  جهان (فاشیسم آلمان)، 
بلکه طرفدار سرسخت سرکرده امپریالیستی جهان (امپریالیسم امریکا) و مخالف سرکرده سابق جهان (امپریالیسم انگلیس) و مطنون بدان بوده است.
ضمنا ارادت قلبی و عاطفی اش را به نازیسم حفظ کرده است.
 
محمد رضا شاه
حتی علنا و رسما از امپریالیسم امریکا و انگلیس انتقاد کرده است که به عوض اتحاد با فاشیسم، با اتحاد شوروی متحد شده اند و فاشیسم (ایتالیا و آلمان و ژاپن) را در هم شکسته اند و به تقویت سوسیالیسم مدد رسانده اند.
 
محتوای برنامه ای انقلاب سفید، 
وصایای انقلاب دموکراتیک (ضد فئودالی ـ ضد روحانی) مغلوب آذربایجان  تحت رهبری فرقه دموکرات آذربایجان  و بخش ضد فئودالی برنامه حزب توده بوده است.
 
این انقلاب به دربار پهلوی تحمیل شده بود که اکنون سلطنت طلبان صد در صد پشیمانند.
به قول مارکس، 
«جلاد هر انقلابی، بالاجبار به مجری وصایای انقلاب مغلوب مبدل می شود.»
 
چاره ای جز این هم ندارد:
در غیر این صورت پایگاه اجتماعی اش محدود می ماند و جاذبه توده ای حزب توده و فرقه دموکرات آذربایجان حفظ می شود.
 
دربار و امپریالیسم
با انقلاب سفید پایگاه اجتماعی حزب توده و فرقه دموکرات آذربایجان را جلب و تسخیر می کنند و حزب توده را عمیقا تضعیف و بیچاره می سازند.
 
دهاقین و پرولتاریا و بخش لائیک روشنفکریت و حتی بخش مهمی از شخصیت های توده ای و پیشه وران و حتی بخش عمده تجار بازار به دربار پهلوی می پیوندند
و
شاه از باده فتح و فخر و کبر و غرور مست می گردد و خود را خدایگان آریامهر قلمداد می کند و دست به خالی بندی و گنده گوزی می زند.

مراجعه کنید
به
تحلیل اشعار سیاوش کسرایی
در 
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 
دربار و ساواک
به همین دلیل
بخشی از اعضای کمیته مرکزی حزب توده را که گول وعده های سفارت ایران در کشورهای سوسیالیستی را خورده بودند و برای حمایت از انقلاب سفید به میهن برگشته بودند،
بر سر دو راهی «یا توبه و یا تیرباران»
 قرار می دهند و چون آنها حاضر به توبه نمی شوند و به حزب توده وفادار می مانند، تیرباران می کند.

این کردوکار دربار، شلیک به ران خویش بود.
در غیاب حزب توده
روشنگری علمی و انقلابی و مبارزه ایده ئولوژیکی با فئودالیسم و مذهب محال می گردد.
حتی بدتر.
دربار برای مبارزه بر ضد کمونیسم و حزب توده،
به حمایت همه جانبه از مذهب و روحانیت  و خریت و خردستیزی می پردازد.

بدین طریق
جامعه خرد زدایی می شود و فوندامنتالیسم دست در دست با فاشیسم (پهلویسم) یکه تاز میدان می گردد.

تقویت روحانیت 
را
در این بستر عینی ـ جامعتی باید درک کرد و توضیح داد.

این اما هنوز همه حقیقت قضیه نیست.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر