جهان بینی چیست؟
هدایت از پیروان هیتلر بوده است.
فاشیسم چپنما ست.
هدایت فحاشی می کند.
دلیل مخالفت فاشیسم با مذاهب، مخالفت با اتیک مذهبی و هومانیسم است.
سبیل هدایت به تقلید از هیتلر است.
دکتر مجید نفیسی هم تحلیلی راجع به سبیل هدایت نوشته است.
مفهوم اسلام سیاسی
از مفاهیم امپریالیستی است.
فقط به درد عوامفریبی میخورد. ما با فوندامنتالیسم اسلامی و مسیحی ویهودی و غیره سر و کار داریم که همشیره فاشیسم اند.
انتوان چخوف:
دیدم که مادرم از همسایه مان
نمک می خواهد.
پرسیدم:
بعد
ما که یک عالمه نمک داریم.
برای چه از همسایه نمک می خواهی؟
مادرم گفت:
همسایه مان فقیر است و هر از گاهی چیزی از ما می خواهد.
من هم با درخواست چیز ارزانقیمت کم اهمیتی می خواهم احساس کند که ما هم به او نیاز داریم و احساس شرمندگی و سرافکندگی نکند.
جهان بینی هدایت کمترین فرقی با جهان بینی روحانیت و سلطنت نداشته است
ضربه ای که زبان انسان به انسانهای دیگری میزند ,بیش از ضربه ایست که خنجر به انسان می زند.مراقب زبان خود باشیم.
ناهید
آره.
ولی منظور از ضربه زبان مشخصا چیست؟
زبان = ابزار ابراز اندیشه ای.
در دیالک تیک زبان و اندیشه اما تعیین کننده نه زبان بلکه اندیشه است.
مثال:
خنجر کذایی هم برای زخم زدن بر همنوع مناسب است و هم برای تقسیم نان بین همنوعان
ضربه و زخم زبان
به خاطر اندیشه ای است که زبان ابزار ابراز آن است.
حالا چه باید کرد تا کسی دلخور نشود؟
حقیقت را باید فدای خوشامد این و آن کرد؟
مارکسیسم اصلا چیست
اگر تئوری انتقاد نیست؟
مرا هزار امید است و
هر هزار
تویی .
سیمین بهبهانی
افراد می توانند امیدوار باشند و یا مرجع امید این و آن باشند،
بی اعتنا به اینکه معنی امید را بدانند ویا ندانند.
خیلی ها انتظار واهی دلخوشکنکی را امید می پندارند.
امید اما باید عینی و علمی و قانونمند باشد و نه دلبخواهی و خرافی و دل خوش کنکی
سواد آکادمیک؟
شعور
طبقاتی است و نه دانشگاهی و دانش کاهی.
شعور کارگران و دهقانان و پیشه وران ایران
بیشتر از شعور سران احزاب سیاسی پر مدعای کذا و کذا بود
خوب شد که در رفتیم تا با دیدن شان شرمنده نباشیم
اگرعقیده مخالف شما راعصبانی می کند،نشان آنست که ناخود آگاه می دانید که دلیل مناسبی برای دفاع ازآنچه می پندارید، ندارید!"
برتراند راسل
راسل ریاضی دانی سرگردان بوده است.
نظر و نه فقط عقیده
چیزی طبقاتی است و موافقت و یا مخالفت با نظری
به معنی موضعگیری طبقاتی است.
ناخودآگاه یعنی کسی که هنوز خودشناسی کسب کرده است.
راسل ویا مترجم
سواد ندارد.
ضمنا
آگاهی اصلا به معنی (آگاهی کذایی) نیست.
آگاهی ضد دیالک تیکی خودپویی است.
دیالک تیک آگاهی و خودپویی یکی از دیالک تیک های جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی است
کیفیت هر چیز در خود آن چیز است و نه در خورنده ان چیز. زباله را هر کس بخورد مسموم می شود.
بحث بر سر مارنی نیست. بحث بر سر محتوای آثار این جماعت است
سازمان ها و جوامعی که دارای مردمی پویا هستند و در آن کشورها اختراعات و اکتشافات و نوآوری فراوان است برای این است که به نسبت دیگر جوامع این نیازها برآورده شده اند؟
مازلو
از مازلو باید پرسید:
جامعه چیست؟
اکتشافات و اختراعات در هر جامعه
نه نتیجه رفع حوایج اقتصادی مردم، بلکه برای رفع حوایج اقتصادی و بهبود شرایط لازمه برای رفع حوایح اقتصادی اند.
یعنی قضیه درست بر خلاف تصورات مازلو ست.
این زیربنای اقتصادی هر جامعه است که تعیین کننده کمیت و کیفیت اعضای جامعه و سطح رشد مادی و فکری و فرهنگی آن است.
درست به همین دلیل در عمر ۱۰۰۰ ساله جامعه فئودالی
جامعه در جا می زند و گاهی حتی عقبتر می رود.
ما با دیالک تیک سیستم و سوبژکت (جامعه و فرد) سر و کار داریم.
مهم ترین دیالک تیک هستی در طبیعت و جامعه = دیالک تیک جذب و دفع است.
کار تولیدی
هم چیزی جز جذب و دفع بشر با طبیعت نیست:
سنگ اهن را بشر استخراج میکند
پس از حرارت دادن آن و ذوب آهن و جدا کردنش از مابقی عناصر (جذب)
مابقی عناصر را به طبیعت برمی گرداند (دفع)
بعدا ز آهن شمشیر و داس و سطل و دیگ و غیره می سازد.
اگر روند جذب و دفع قطع شود
مثلا کسی چیزی برای خوردن (جذب) نیابد ویا نتواند تفاله اغذیه را به صورت مدفوع و ادرار و عرق و ناخن و مو و غیره به طبیعت برگرداند (دفع)
بشر می میرد
شما پریروز از مارتین هایدگر مطلب نوسته بودید
که ما داریم برای اجنه تحلیلش می کنیم.
حالا هندوانه زیر بغل لنین بمی چپانید. مکه دترین دشمن هیتلر و هایدگر بوده است.
این حرف های لنین هم باید تحلیل مترکسیستی شوند
پول و یا کالا در جامعه سرمایه داری همان خدا ست و پول پرستی و کالاپرستی همان خداپرستی است
دختر همسایه ما
صفحه ای از بوف کور را خوانده بود و چنان نومید شده بود که دست به خودکشی زده بود
و شانس اورده بود که معلمش نجاتش داده بود.
حالا در فرنگستان است و استاد دانشگاه شده است.
قلم هدایت و کامو وکافکا و سارتر و غیره
بخورد به سرشان
«آزادی ضرورت آگاهی است.»؟
مارکس کجا این حرف مطلقا غلط را بر زبان رانده است؟
تعریف آزادی و یا اختیار از دید هگل (و نه مارکس) این بوده است که
آزادی = درک ضرورت
ویا
اختیار = درک جبر.
ضرورت و یا جبر = قوانین و قانونمندی های عینی واقعیت امر معینی.
مثال:
جوشش آب تحت فشار جو در صد درجه سانتیگراد
یک قانونمندی فیزیکی عینی است.
یعنی
جوشش آب تحت این شرایط
ضروری و جبری است
این مثالی برای استحاله عشق به نفرت و نفرت به عشق است. این رد ادعای مارنی ها ست
بحث بر سر تبدیل اقطاب دیالک تیکی عشق و نفرت به یکدیگر است. میتوان دهها مثال دیگر هم زد. بحث بر سر منشاء و علت و دلیل این تبدیل نیست
توهم چه ربطی به جنون دارد؟ مذهب چه ربطی به توهم دارد؟ پیش به سوی آموزش تعریف مفاهیم
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که میبینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است.
مهدی اخوان ثالث
نه دلتنگی بی دلیل است
و
نه همه سازها همه از دم بد آهنگ
و
نه آسمان اینجایی و آنجایی است.
دلیل دلتنگی و یأس و نومیدی بعضی ها اما چیست؟
عجولان
با کسی روبرو نمی شوند
حتی با خویشتن خویش
فرنگی
روبرو که می شوند
فقط از فرط عجله
استنباط و ادراکش نمی کنند
روبرو شدن
روندی اوبزکتیو (عینی) است
استنباط و ادراک چیزها
روندی سوبژکتیو (ذهنی) و معرفتی است
سگ ها
در همزیستی صدها هزار ساله با بشر
سوسیالیزه و حتی هومانیزه شده اند.
تکامل
توانگر کند فرد را.
ولی عشق مفهوم دقیق و درستی نیست.
عشق چیست؟
سگها معتاد بوی افراد می شوند
سگها اسیر مولکول های بویناک اشیاء و افراد می شوند و رهایی نمی یابند
چین بزرگترین مزرعه خورشیدی دریایی جهان را راهاندازی کرد
بزرگترین پروژه خورشیدی دریایی جهان با توان یک گیگاواتی در چین راهاندازی شد. این پروژه در 8 کیلومتری ساحل قرار دارد و مساحت آن نیز هزار و 223 هکتار است. انتظار میرود این پروژه با رسیدن به حداکثر توان خود برق 2 میلیون و ۶۷۰ هزار خانه در چین را تأمین کند.
این پروژه که در منطقه دریای آزاد سواحل دونگینگ استان شاندونگ واقع شده است، در نوع خود بزرگترین پروژه در جهان است. این مزرعه را شرکت CHN Energy توسعه داده است و از 2 هزار و 934 سکوی خورشیدی استفاده میکند که روی پایههای خرپایی فولادی بزرگ قرار دارند؛ ابعاد هر سکو 60 متر در 35 متر است.
انتظار میرود این مزرعه خورشیدی دریایی پس از بهرهبرداری کامل، سالانه یکمیلیارد و ۷۸۹ هزار کیلوواتساعت برق تولید کند. این خروجی برای تأمین برق حدود 2 میلیون و 670 خانه کافی است. این پروژه تلاش میکند تا اتکای چین به سوختهای فسیلی و انتشار گازهای گلخانهای را کمتر کند.
برای مطالعه کامل این مطلب، اینجا را کلیک کنید.
عجب اسمی و عجیب تسمیه ای.
مزرعه به چه معنی است؟
عشقی که عشق باشد، نفرت نمیشناسد، مگر آنکه ناب نباشد و آلوده به خودخواهی باشد که در اینصورت، نفرت در روی دیگر سکه عشق نقش می بندد.
(م.ی)
هیچ چیز ناب و مطلق و بی غل و غش وجود ندارد.
هر چیزی با ضد دیالک تیکی اش همراه است.
در کلیدر
حریف عاشق جلاد خود می شود.
یعنی نفرت مبدل به عشق می شود.
محمود دولت آبادی
تحلیلی پسیکولوژیکی از این عشق
عرضه می دارد.
چون از مارکسیسم و دیالک تیک عینی هستی خبر ندارد.
فرانسوا:
ارواح محدود هر چیزی را که در خارج از افق دید آنها باشد،
مورد لعن و نفریب قرار می دهند.
این فقط ظاهر قضیه است.
افکار
طبقاتی اند.
افکار
طبقاتی تر از هر چیز طبقاتی دیگر اند.
ای بسا افکار که دشنه اند و نه دانش
گفتگوی فرنوش با خرگوش:
فرنوش:
عجیب است.
علف تنها موجودی است که زور توفان به اش نرسیده است و پایدار مانده است.
خرگوش گفت:
گاهی لطیفه ها
قوی ترین اند.
این عکس کیه و چه ربطی به مصر و مصدق دارد؟ محتوای پشت پرده و مستور ملی شدن کذایی نفت و کانال چه بوده است؟
فرانتس کافکا:
عشق مسئله زا و مشکل ساز نیست.
به همان سان که ماشین مسئله زا و مشکل ساز نیست.
مسئله زا و مشکل ساز
فرمان ماشین و مسافران ماشین و خیابان ها هستند.
مشخصه مهم کافکا و کامو و هدایت و امثالهم
خردستیزی و واقعیت گریزی (ایراسیونالیسم و ایرئالیسم) حضرات است.
کافکا از خود نمی ورسد که مگر فرمان ماشین
جزو ماشین نیست؟
مگر ماشین بی فرمان هم وجود دارد؟
ضمنا
همه چیز در پیدایش و رشد و زوال است
چه جامد باشد و چه جاندار.
کوه ها حتی پس از مدتی کاه می شوند.
چه رسد به ماشین ها و عشق ها و بند تبنان ها.
همه چیز کهنه و فرسوده و معدوم می شود.
حالا چطور در این میان ماشین و عشق استثنائی اند؟
اصلا
منظور خردستیزان از عشق چیست؟
عشق در دیالک تیک عشق و نفرت وجود دارد و هر ان خطر تبدیل شدن آندو به یکدیگر می رود
توصیه آشپزان به رهگذران:
اگر زنتان آشپزی بلد نیست، طلاقش ندهید.
ما آشپزی بلدیم و برای تان هر چه بخواهید می پزیم.
میهمان ما باشید و زنان تان را به عنوان هابی و سرگرمی نگه دارید
مهر به تنهایی وجود ندارد.
هیچ چیز به تنهایی وجود ندارد.
ساختار و خصلت همه چیز هستی
از ذرات تا کاینات
دیالک تیکی است.
یعنی
هر چیز با ضد خود همراه است.
مهر در دیالک تیک مهر و قهر وجود دارد
عشق در دیالک تیک عشق و نفرت
گل در دیالک تیک گل و خار
فراگیری خواندن و نوشتن به چه کار آید.
اگر توان تفکر در بین بناشد.
فرنگی
تفکر چیست؟
تفکر یکی از انواع کار است.
کار چیست؟
کار = مادیت بخشیدن به اندیشه
کار = تبدیل مثلا اندیشه و مدل فکری خانه
به مدد مصالح ساختمانی و نیروی عضلانی
به خانه مادی و عینی
تفگر = کار فکری.
تفکر = کار بر روی افکار
تنها طریق تمرین و کسب لیاقت تفکر
هماندیشی است.
هماندیشی فرم های متعدد دارد:
مطالعه و تأمل برروی افکار مطروحه = هماندیشی با همنوع غایب مرده و زنده
بحث با همنوع
خوداندیشی یعنی بحث با من درونی خود
تصویر لیوانی شیر در برف
مؤدبیت (با ادب بودن) = خردمندی (عاقل بودن)
در نتیجه
بی ادب یودن = کودنی
شوپنهاور
مش شوپنهاور
ادب مفهومی اخلاقی است و اخلاق چیزی طبقاتی است و کمترین ربطی به شناخت ندارد.
خردمندی اما مفهومی معرفتی است.
سیاستمداران مرگ را مدیریت میکنند
هنرمندان زندگی را
شمس_لنگرودی
مش شمس
نه سیاستمدار انتزاعی وجود دارد و نه هنرمند انتزاعی
فقط چیزهای مشخص وجود دارند.
هم مارکس و لنین و هوشی مین سیاستمدار بوده اند و هم پینوچه و پالان و پوتین سیاستمدارند.
هم جلال آل عبا هنرمند بوده است و هم ابوالقاسم لاهوتی
عجب دور و زمانه ای است.
خود را پیرومارکس جا می زنند و خرافات ضد مارکسیستی به خورد خلایق می دهند.
اوپتییمسم وپسیمیسم
علل طبقاتی و جامعتی دارند.
روانشناسی
همیشه ساز دوم را می زند.
روندهای روانی
در تحلیل نهایی
نتایج انعکاس روندهای مادی ـ معیشتی اند.
حتی اگر موروثی باشند
خاتم الفلاسفه بورژوازی مترقی آغازین
هگل و فویرباخ بوده اند.
خاتم الفیلسوف بورژوازی مرتجع واپسین (امپریالیسم)
نیچه بوده است.
در فلسفه نیچه حرف آخر در همه زمینه ها زده شده است.
از راسیسم تا پست مدرنیسم
از ایراسیونالیسم تا فاشیسم
از نیهلیسم تا آنارشیسم و تروریسم
یک زن از کارهای خانه مانند شستن، آشپزی و نظافت خسته نمی شود ♡
او از بارداری، زایمان، شیردهی، تربیت، نظارت بر تحصیل فرزندان و مراقبت از آنها در هنگام بیماری خسته نمی شود.
فقر و بی پولی او را خسته نمی کند...
زنان از آسیب روانی، خیانت و بی تفاوتی در زمانی که نیاز به حمایت دارند خسته شده اند...
شوکه شدن از واقعیتی که او را مجبور می کند تا سختی های زندگی را با شانه های برهنه تحمل کند، او را خسته می کند.
وقتی زندگی به او نشان میدهد که تنهاست، با مشکلاتی روبهرو است و با آنها دست و پنجه نرم میکند، در حالی که فکر میکرد در محاصره عزیزانش قرار دارد، او را خسته میکند.
همه
بدون استثناء
یاوه می بافند
با این تفاوت که برخی با جار و جنجال و برخی بی جار و جنجال
فرنگی
آره.
ولی
همیشه استثنائی هست.
ایران
خورشیدی تابان دارد.
بهتر هم همین است
مش ممد زهری
خوش به حالت که نیستی
تا
ببینی
که
از رفیقی اثری و حتی خبری نیست.
همه در بند بند تنبانند.
عکس بیشتر از اندیشه طرفدار دارد
اگر به کوچه ما امدی
طناب بیار
یک دقیقه سکوت
برای همه کسانی که اکنون در برف و سرما و یخبدان
با ماشین خود قصد رفتن به باشگاه بدن سازی (تن پروری) و دوچرخه رانی در آنحا را داشته اند و در ترافیک مانده اند.
فرنگی
پادشاهی دستورداد افراد کهن سال رابه قتل برسانند. جوانی پدرش را دوست داشت، هنگامیکه از این امر با خبر شد پدرش را در زیر زمین منزلش مخفی کرد.
و وقتی ماموران برای تفتیش آمدند کسی را نیافتند...
روزها گذشت و پادشاه ازطریق جاسوسان و خائنان مطلع شد، که جوان پدرش را پنهان نموده است و تصمیم گرفت که قبل از حبس جوان وقتل پدرش او را بیازماید...
ماموری دنبالش فرستاد.
مامور نزد او رفت و به او گفت که پادشاه شما را احضار نموده که وقت بامدادان درحال سوار و پیاده به نزد ایشان حضور یابید!
جوان به حالت حیرت و سر درگمی فرو رفت و به سراغ پدرش رفت و ماجرا را تعریف نمود...
مرد لبخندی زد و به فرزند خود گفت: عصایی بزرگ بیاور وروی آن سوار شو و پیاده نزد پادشاه حاضر شو!
جوان درمجلس پادشاه حضور یافت، پادشاه به زکاوتش تعجب نمود، وبه جوان گفت: برو و صبح در حال پوشیده و عریان برگرد!
جوان نزد پدر برگشت و ماجرا را تعریف نمود پدر به فرزند خود گفت: کفش خود را به من بده بخش پایین و پاشنه کفش رابرید وگفت: کفش خود را بپوش و نزد پادشاه حضور بیاب!پادشاه از زیرکی او شگفت زده شد و اینبار به او گفت: برو و فردا با دوست ودشمن خود بیا!
جوان نزد پدر برگشت و ماجرا را تعریف نمود...
پدرتبسمی کرد و به فرزندش گفت: همراه خود همسر و سگ خود را بردار و برو! وهریکی را نزدپادشاه بزن!
جوان گفت: چگونه ممکن است؟!
پدر گفت: شما انجام بده بزودی خواهی دانست!
بامداد جوان نزدپادشاه حاضر شد و جلوی پادشاه همسرش را زد. همسرش فریاد برآورد وبه شوهرش گفت: بزودی پشیمان خواهی شد. وبه پادشاه اطلاع داد که شوهرم پدرش راپنهان نموده است...
سپس سگش را زد سگ دوید...
جوان به سمت سگبرگشت و اشاره نمود. سگ بسویش شتافت و دور و برش از خوشی چرخید!
جوان رو به پادشاه نمود و گفت اینها همان دوست و دشمنند!
پادشاه تعجب نمود! و گفت: صبح همراه پدرتان بیایید.
صبح که نزد شاه حضور یافتند، پادشاه پدر جوان را به عنوان مستشار خود انتخاب نمود...
و در نهایت جوان وپدرش به لطف وفضل الهی نجات یافتند.
پدر هرگاه به سن بالا رسد چنان گنجینهای است که قدر و قیمت آن را نمی دانیم مگر بعد از دست دادن چنین فرصت طلایی! او مدرسه کامل و درایت واقعی است، او را به عنوان مستشار و مکان اسرار خود قرار بده همیشه با او راه حل خود را می یابی!
ساعدی فقط نویسنده نبود
یک مبارز سیاسی در سنگر فقرا و زحمتکشان بود
وی همانطوری که فکر میکرد زندگی هم کرد تا به پایان ساده زیست و سنگر مبارزه برای عدالت و برابری را ترک نکرد یاد و نامش جاودان باد
پیروز
ممنون از ابراز نظر.
بحث بر سر نظر ساعدی است و نه بیوگرافی ساعدی.
تعیین کننده هم نظر است و نه بیوگرافی صاحب نظر.
اگر راجع به کامنت ما نظری دارید
ذکر کنید تا هماندیشی میسر شود.
البته همین دعاوی شما هم قابل بحث و بررسی اند.
و ما مستقلا تحلیل و منتشر خواهیم کرد
علت ماندگاری برخی از آثار هنری در ذهن مخاطب نسبت به برخی دیگراز آثار هنری چیست ؟
مؤمنی
فرق اثار هنری با آثارعلمی و فلسفی
انتزاعی بودن و کلی بودن و قابل تفسیر بودن آثار هنری است.
مثلا بیتی از غزل حافظ
می تواند برای هر مصرف کننده ای مفید باشد.
یعنی هر کسی از ظن خود تفسیرش کند و به کار گیرد.
مثلا
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم.
محتوای این بیت حافظ
کلی و انتزاعی و قابل تفسیر دلبخواهی است.
به همین دلیل مادگاری و محبوبیت کسب می کند.
در آینده
از خود خواهم پرسید:
چه نظری باید داشته باشم تا بقیه احساس آسایش کنند؟
فرنگی
۱
نظر
به تنهایی وجود ندارد تا کسی داشته باشد.
نظر در دیالک تیک نظر و عمل (تئوری و پراتیک) وجود دارد و خطرناکی نظر همین جا ست.
نظر = پیشفرم عمل
۲
نظر
ضمنا
نه انتزاعی، بلکه مشخص است.
نظر حاوی مواد منفجره است و نه توخالی.
۳
نظر
علاوه بر این، یا حقیقی است و یا باطل است.
نظر هر چه باشد نمی تواند سودی و یا زیانی به دیگری نداشته باشد.
به همین دلیل
کسب نظر
به معنی حفر سنگر و موضعگیری است
و
ابراز نظر
به معنی شلیک به سوی حریف است.
هنر اصیل نمردنی است
غلامحسین ساعدی
هنر کارش ایجاد فضایی است که در آن سلامت و صفای انسان مطرحشود.
هنرمند نمیتواند دروغ بگوید و کسی که دروغ میگوید، هنرمند نیست.
ساعدی نمی داند که هنر چیست.
تقصیری هم ندارد.
بدون هضم و جذب مارکسیسم
بنی بشر ترحم انگیز است و از «هر» و «بر» بی خبر.
هنر مثل اساطیر و مذاهب و فلسفه و فلسفه علمی
فرمی از شعور است.
هنر
فقیرترین فرم شعور است.
هنر
غیرعلمی ترین فرم شعور است.
شعور اساطیری و مذهبی
صدهزار بار علمی تر از شعور هنری اند.
هنر اصیل و قلابی و هنرمند راستگو و دروغگو وجود ندارد.
هنر و هنرمند طبقاتی وجود دارد.
هم نیچه هنرمند (شاهر) است و هم برشت
نیچه شاعر امپریالیسم و فاشیسم است و برشت شاعر پرولتاریا ست
هر گردی گردو نیست
هنر اصیل نمردنی است
غلامحسین ساعدی
هنر کارش ایجاد فضایی است که در آن سلامت و صفای انسان مطرحشود. هنرمند نمیتواند دروغ بگوید و کسی که دروغ میگوید، هنرمند نیست. قصدِ سانسور، واداشتن هنرمند بهدروغگویی است و یا حداقل جلوگیری از گفتنِ حقایق است. سانسوری که بهوجود میآید و از هماکنون بهخوبی وجودش را بَر جامعه تحمیل کرده است، از نوعی اندیشه و تفکرِ فاشیستی و فالانژیستی ریشه میگیرد که خود فینفسه و در هر زمینهای خطرناک است. فالانژیسم در تمامی زمینههای زندهگی خطرناک است و زشتی و نادرستی آن تنها منحصر به هنر نیست. امّا علائم و آثار این سانسور در حالِ حاضر بهاین شکل قابلِ درک است که، مثلاً «باله» را که یک هنر ظریف و القاءکنندهی تفکر از طریقِ خطوط و حرکات است بهسبب دیدهشدن بدنِ زن تحریم میکنند یا وجود شعر اروتیک را قابلتحمل نمیدانند. در زمینهی موسیقی دستگاههای اصیل ایرانی کنار گذاشته میشود و بهجایِ آن با زشتترین و بیهویتترین نوع موسیقی ساز و ضربی «الله اکبر» و «لا الله الا الله» را میخوانند، بی آنکه در این زمینه اندک تعمقی را روا دارند. کسی که وجود زن را در باله و صدای زن را در موسیقی موجبِ بیدارشدن شهوات میپندارد، بیگمان کسیست که خودِ زن را تنها از دیدگاهِ جنسی ارزشیابی میکند و نمیتواند او را جُز برای ارضای شهوات در نظر بگیرد.
«تئاتر» را میگوید باید اسلامی باشد، تئاتر یک هنر است. هنری که حقایق پنهان در زندهگی عادی روزانه را روی صحنه پیشِ چشمِ تماشاگر آشکار میکند و نوعِ مسیحی و بودایی و اسلامی هم نمیتواند داشته باشد. این البته غمانگیز است که سانسور وجود داشته باشد، ولی باید توجه داشت که سانسور کوچکتر از آنست که بتواند خدشهای بَر روندِ تکاملی هنر وارد کند. سانسور هرگز قادر نخواهد شد کسی را که در فضای سرودنِ شعر یا تصویرگری و یا نوشتن قرارگرفته است از کار باز دارد. شاید بتواند اثر او را پاره کند یا آتش بزند، ولی هنرمند باز هم خواهد سرود و ترسیم خواهد کرد و تصویر خواهد کشید. سانسور بههر شکلی که باشد با دستِ خود گور خودش را میکند و در مقابلِ هنر، جُز زائدهای میرا و بیاعتبار نیست. تنها تاثیر آن شاید این باشد که هنرمند را وادار بهشرکت در فعالیت تند و حاد سیاسی کند. چون مبارزه با سانسور، یک کارِ سیاسی است، که هنرمند بَرخلافِ خواسته و میلِ باطنی خود با آن درگیر میشود. تفاوت انسان با حیوان عشقوعلاقه به هنر است. هنر در هَر فضایی زنده خواهد ماند و تنها اثرِ سانسور اینست که هنرمند را بَرعلیه نظامِ حاکم بَر جامعه بَرمیانگیزد و وادار بهمبارزه با آن میکند.
(از صفحهی فیسبوک آرمان اسماعیلی)
هنرِ اصیل نمردنیست | غلامحسین ساعدی
آسیای جوان | شماره ۱(دوره جدید) | ۶ مرداد ۱۳۵۸
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر