۱۴۰۳ آذر ۹, جمعه

درنگی در مکررات مکرمات (۶۶)

 

درنگی

از 

میم حجری

 

اشتفان تسوایگ:
کسی که برای خود آماج تعیین می کند، به تصادف تره حتی خرد نمی کند.


از این خبرها نیست
مشد اشتفان.
 
هر کردوکاری و رخدادی
 از گردنه دیالک تیکی ضرورت و تصادف می گذرد.
 
تصادف = فرم واقعیت یابی (جامه عمل پوشی) ضرورت (جبر).
 
ضرورت (جبر) واحدی می تواند در صدها فرم جامه عمل بپوشد.
 
تصادف برای جامه عمل پوشی ضرورت صرفنظرناپذیر است.
 
تفاوت ضرورت با تصادف غیرقابل پیش بینی بودن تصادف است.
 
مثال:
گل شدن توپ در فوتبال به صورت تصادف صورت می گیرد:
مثلا به پیکر بازیکن حریف می خورد و کل می شود
از دست دروازه بان لیز می خورد و گل می شود
از لای پاهایش می گذرد و گل می شود.
 
مثال:
رسیدن اجل و مرگ یگ ضرورت ـجبر) است.
ولی نحوه جان دادن و مردن بسته تصادف است:
یکی سرما می خورد و می میرد
دیگری سکته می کند و می میرد
و
یکی دیگر زیر ماشین می رود و می میرد.
 
مارکسیسم بیاموز تا رستگار شوی.
 
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر