۱۳۹۵ شهریور ۹, سه‌شنبه

جهان و جهان بینی هوشنگ ابتهاج (59) (بخش آخر)


امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)
(اسفند 1306)
 تحلیلی از
شین میم شین

كجا ست آن كه دگر ره، صلاي عشق زند
كه جان ما  ست گروگان آن نوا و نويد

·        معنی تحت اللفظی:
·        کجا ست آنکه بار دیگر، صلای عشق زند، که جان ما در گرو آن نوید و نوا ست.

·        با این بیت، نظر ما تأیید می شود:
·        همان سایه که در ابیات آغازین همین شعر گفته:  

شبي رسيد كه در آرزوي صبح اميد
هزار عمر دگر بايد انتظار كشيد
هزار سال ز من دور شد ستاره‌ ي صبح
نبود در صدفي آن گهر كه مي‌ جستيم

·        اکنون شیپور شروع از نو را به صدا در می آورد.
·        پیر پرولتاریا، فرمان سر دادن صلای عشق صادر می کند و جان خود و همسانان خود را (جان توده های میلیاردی را) در گرو آن نوید و نوای آن صلا می داند.

·        وقتی گفته می شود که سایه توده ای ترین توده ای است، به همین دلایل است.

1

كجا ست آن كه دگر ره، صلاي عشق زند
كه جان ما  ست گروگان آن نوا و نويد

·        مفهوم «صلای عشق» از زبان سایه به معنی شروع از نو است.
·        فریدون تنکابنی که بیشک از تبار سایه ها ست، همین «زدن دگر باره ی صلای عشق» سایه را در یکی از آثارش با مفهوم «قماربازی» تبیین داشته است.

·        ما قمار بازیم که می بازیم، ولی از بازیِ دگر باره دست برنمی داریم.
·        (نقل به مضمون)     

2
كجا ست آن كه دگر ره، صلاي عشق زند
كه جان ما  ست گروگان آن نوا و نويد

·        اوج این بیت شعر، مفهوم «گروگان نوا و نوید صلای عشق بودن جان» است.
·        این بدان معنی است که نواختن دگر باره ی صلای عشق، ضامن حیات سایه ها ست:
·        جان سایه ها در گرو این نوید و نوای صلای دگر باره ی عشق است.
·        این ایده ئولوژی است.
·        این ایمان آهنین به امر رهایش اجتماعی است.
·        با ایده ئولوژی نمی توان کاری کرد.

3
بيا كه طبع جهان ناگزير اين عشق است
به جادويي نتوان كشت آتش جاويد

·        معنی تحت اللفظی:
·        همراه شو، که طبیعت جامعه و جهان را از این عشق گزیر و گریزی امکان پذیر نیست.
·        چرا که آتش ابدی را به ترفند سحر و جادو نمی توان خاموش ساخت.

·        با این بیت شعر، صراحت بی چون و چرائی وارد این شعر سرشته به اشک و اندوه می شود.
·        امید علمی و انقلابی دوباره پرچم برمی افرازد.
·        محتوای معنوی فلسفی این بیت شعر سایه یاد آوری جبر عینی جامعه است.
·        رهایش اجتماعی نه امری دلبخواهی و تصادفی و سوبژکتیو و اختیاری صرف، بلکه امری جبری، عینی ـ واقعی است.
·        از دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی در ذات جامعه رچشمه می گیرد.
·        از اعماق جامعه سر برمی کشد.

·        درست به همین دلیل انقلاب اجتماعی اجتناب ناپذیر است.
·        به ترفند سحر و جادو، نمی توان این آتش جاوید را خاموش ساخت.  

4
روان سایه كه آيينه دار خورشيد است
ببين كه از شب عمرش سپيده ‌اي ندميد

·        معنی تحت اللفظی:
·        روح و روان سایه که آیینه دار خورشید است، ببین که از شب عمرش هنوز سپیده ای بر ندمیده است.  

·        این بیت آخر این شعر است.
·        روح و روان سایه در این بیت شعر سوبژکتیویته کسب می کند و آیینه ای به دست می گیرد تا آفتاب در آن انعکاس یابد.

·        آفتاب در شعر شعرای توده نماد انقلاب اجتماعی است.

·        شعرای انگشت شمار توده عمر بر سر این امر نهاده اند.

·        سایه می داند که پیر شده است.
·        هراس سایه از آن است که شب عمرش به سر رسد و سپیده ای سر نزند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر