۱۳۹۵ مرداد ۲۱, پنجشنبه

سیری در شعر «ای مرز پر گهر» از فروغ فرخزاد (9)


ای مرز پر گهر
فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
ویرایش و تحلیل از
 شین میم شین

فاتح شدم،  بله فاتح شدم
اکنون به شادمانی این فتح
در پای آینه، با افتخار،
ششصد و هفتاد و هشت  شمع نسیه می افروزم
و می پرم به روی طاقچه تا
 ـ با اجازه ـ  
چند کلامی
درباره ی فواید قانونی حیات به عرض حضورتان برسانم
و اولین کلنگ ساختمان رفیع زندگی ام را
همراه با طنین کف زدنی پرشور
بر فرق فرق خویش بکوبم

فرق
به  وسط‌ سر الطاق می شود  که کانون سمتگیری موها ست.

·        معنی تحت اللفظی:
·        به دلیل فتح الفتوحم، در نهایت افتخار، 678 شمع در مقابل آیینه، روشن می کنم و از منبر تاقچه با کسب اجازه راجع به فواید قانونی حیات، سخنرانی می کنم و اولین کلنگ ساختمان زندگی ام را زیر طنین کف زدنی پر شور بر فرق فرق سرم می کوبم.

1
فاتح شدم،  بله فاتح شدم
اکنون به شادمانی این فتح
در پای آینه، با افتخار،
ششصد و هفتاد و هشت  شمع نسیه می افروزم

·        سؤال این است که چرا فروغ در مقابل آیینه شمع می افروزد؟

·        احتمالا در ایران رسم بر این است که در مراسم جشن و شادمانی، آیینه ای گذاشته شود.

2
·        آیینه ظاهرا به مثابه مظهر صفا و پاکی، بی ریائی و پارسایی و به عنوان ضد دیالک تیکی مظاهر رنگ و نیرنگ و تزویر و ریا به کار می رود.

3
·        روح انسانی در ادبیات قرون وسطی ایرانف چه بسا به ایینه تشبیه می شود و به همین دلیل از زنگار آئینه روح و زدایش زنگار از آئینه روح سخن می رود.
·        مثلا عرفان به عنوان طرز و طریق و ترفند زدودن زنگار از آئینه روح جا زده می شود.

4
حافظ
عکس روی تو که در آینهٔ جام افتاد
عارف از خندهٔ می ‌در طمع خام افتاد

طمع خام
توقع امری محال

·        معنی تحت اللفظی:
·        عکس روی تو که در آیینه جام افتاد، می را از فرط شادمانی به خنده وادشت.
·        در نتیجه، عارف به طمع خام افتاد.

·        حافظ در این بیت، جام می را به آیینه تشبیه می کند.
·        با افتادن عکس روی ساقی در آیینه جام، می از فرط شادی به خنده برانگیخته می شود و عارف مدعی داشتن آیینه روح مصفا را به طمع خام می اندازد.

·        طمع خام نسبت به چه چیزی؟

5
عکس روی تو که در آینهٔ جام افتاد
عارف از خندهٔ می ‌در طمع خام افتاد

·        احتمالا طمع خام دستیابی به ساقی.
·        خنده می عارف را وسوسه می کند و از صراط مستقیم منحرف می سازد.

·        حافظ در این بیت شعر، می را آنتروپومورفیزه می کند.
·        می انسان واره می شود.
·        می به دراکه تمیز زشت از زیبا مجهز می شود و با افتادن عکس زیبا در جامش از فرط شادمانی می خندد.
·        تصور و تخیل و تصویر حافظ در این بیت شعر، ستایش انگیز است.

6
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینهٔ اوهام افتاد

·        معنی تحت اللفظی:
·        زیبائی روی تو با تجلی کوتاهی در آیینه، آیینه توهمات آدمی را مملو از نقش و نگار ساخت.

·        حافظ در این بیت، واژه آیینه را به معانی متفاوت بکار می برد:   

الف

آیینه مادی

·        آیینه ی مادی که رخ زیبای یار به مدت کوتاهی در آن منعکس می شود.
·        این ایینه می تواند چشم عاشق باشد.

·        حافظ در این صورت چشم آدمی را آیینه واره تصور و تصویر می کند.
·        چشم واقعا هم آیینه واره است و اشیاء مادی در آن منعکس می شوند.
·        این عکس ها بلافاصله در اختیار آیینه  روح (مغز) قرار داده می شوند.
·        می توان گفت که ما با انعکاس مضاعف سر و کار داریم:
·        انعکاس روی یار در آیینه چشم عاشق و ارسال این سیگنال به کارگاه مغز.
·        یعنی انعکاس عکس در آیینه روح.
·        انعکاس به توان دو.

·        همه حواس انسانی فونکسیون آیینه دارند.  

ب
آیینه روح

·        تحت تأثیر انعکاس جلوه ای از روی یار، آیینه روح آدمی مملو از نقش و نگار زیبا می شود و به آیینه  اوهام (وهم ها، تصورات)  استحاله می یابد. 

·        حافظ نمی داند که در این بیت، تئوری شناخت سنسوئالیستی (حسگرائی) را صد ها سال قبل از فلاسفه حسگرای اروپا  نمایندگی می کند:
·        حافظ در این بیت، برای تصورات و توهمات منشاء مادی قایل می شود.

7
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینهٔ اوهام افتاد

·        حافظ در این بیت شعر عملا دیالک تیک آیینه مادی و آیینه روحی را به شکل دیالک تیک آیینه چشم و آیینه اوهام بسط و تعمیم می دهد.
·        این ـ در تحلیل نهائی ـ بسط و تعمیم دیالک تیک ماده و روح است.

·        آنچه که حافظ خودش نمی داند، ولی عملا نمایندگی می کند، این است که شعور (آیینه اوهام) را انعکاس وجود (حسن روی یار) محسوب می دارد.
·        این استنباط حافظ ـ فی نفسه ـ غول آسا ست.

·        حافظ اما گامی فراتر می نهد و برای شعور صدها سال قبل از تشکیل تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی، استقلال نسبی قایل می شود.

·        آن سان که روح به تکثیر جلوه ای از روی یار نایل می آید.

·        یک جلوه از روی یار در کارگاه ذهن آدمی به صدها جلوه مبدل می شود.
·        ذهن آدمی به سیگنال حسی واحدی پر و بال می دهد و به تکثیر و توسعه و تقویت چشمگیر آن جلوه نایل می آید.

·        این استنباط حافظ نتیجه تجربه شخصی او ست.
·        قضیه واقعا هم از همین قرار است.

·        ولی چرا و چگونه چنین چیزی امکان پذیر است؟

8

حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینهٔ اوهام افتاد

·        اولین دلیل این تکثیر و تقویت و توسعه عکس ها و تصاویر در ذهن آدمی، خلاقیت مغز آدمی است.
·        مغز آدمی به عنوان سیستم سیبرنتیکی، از خودمختاری (استقلال)  خاصی برخوردار است.
·        مغز فقط سیگنال های دریافتی را بطور مکانیکی تنظیم نمی کند.

·        مغز روی سیگنال ها کار عرقریز خلاق انجام می دهد.

·        از این خودمختاری (استقلال) نسبی همه اعضای اندام برخوردارند.

·        به محض نزدیک شدن پشه ای به چشم، چشم با استقلال نسبی، یعنی بی اعتنا به مرکز فرماندهی اندام (مغز) واکنش نشان می دهد و در و پنجره چشم را در یک میلیونم ثانیه به روی پشه می بندد.
·        مغز که نمی تواند با چنین سرعتی فرمان بستن چشم را صادر کند.

9
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینهٔ اوهام افتاد

·        دلیل دیگر این تکثیر و تقویت و توسعه نسبتا مستقل جلوه ای از روی یار در ذهن، تلاش و تقلای بی بند قوای غریزی اندام است.

·        غریزه جنسی به ذهن شاعر فرمان تکثیر و تقویت و توسعه جلوه ای از روی یار را صادر می کند و از کاهی به مدد تخیل لگامگسیخته، کوهی تشکیل می شود.
·        کوهی مبتنی بر توهم.

·        به همین دلیل است که حرکات و سکنات یار مانی پولیزه می شوند.

·        نسبیت احساس زشتی و زیبائی در همین جا ست.

·        به همین دلیل، زشتی و زیبائی نه فقط اوبژکتیو، بلکه ضمنا سوبژکتیو است.
·        احساس زشتی و زیبائی دیالک تیکی از اوبژکتیو ـ سوبژکتیو است.

·        سوسکی چه بسا برای مادر و پدرش و همنوعش، ملکه زییائی جلوه گر می شود.

·        قوای غریزی، صدها بار قلدرتر و قدر قدرت تر از خدای آسمانی ـ انتزاعی اند.

ادامه دارد.

۲ نظر:

  1. ویرایش:
    روح انسانی در ادبیات قرون وسطی ایران، چه بسا به ایینه تشبیه می شود و به همین دلیل از زنگار آئینه روح و زدایش زنگار از آئینه روح سخن می رود.

    پاسخحذف
  2. بسیار زیبا بود وباخواندنش شعور را ارتقاع میدهد ممنون بادرود

    پاسخحذف