۱۳۹۵ شهریور ۱۰, چهارشنبه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (127)


مهدی اخوان ثالث
(1307 ـ 1369)
و ندانستن
از این اوستا
(1344)

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون  
   
تو بگو، مزدک، چه می دانی؟
آن سوی این مرز ناپیدا
چیست؟
و آنکه زانسو چند و چون، دانسته باشد، کیست؟»

مزدک:
«من جز اینجایی که می بینم، نمی دانم»

پرسنده:
«یا جز اینجایی که می دانی، نمی بینی؟»

مزدک:
«من نمی دانم چه آنجا، یا کجا، آنجا ست.»

·        پاسخ مزدک به پرسش شلم شوربای اخوان، پاسخ دندان شکنی است:

1
مزدک:
«من جز اینجایی که می بینم، نمی دانم»

·        مزدک فقط هر آنچه را که برایش مرئی است، می داند.
·        این بدان معنی است که شناخت حسی بر شناخت عقلی مقدم است.
·        اگر حواس انسانی، سیگنال های حسی از عالم خارج را به کارگاه مغز نفرستند، دانستنی امکان پذیر نمی گردد.
·        دانش عقلی و دانش تجربی نتیجه احساس و تجربه است.
 
2
مزدک:
«من نمی دانم چه آنجا، یا کجا، آنجا ست.»

·        مزدک ضمنا منکر وجود جائی در ورای مرز مرسوم است و به همین دلیل، منکر وجود چیزی در جای کذائی است.    

3
بودا:
«از همین دانستن و دیدن
یا ندانستن، سخن می رفت»

·        خواننده و شنونده شعر، اکنون متوجه می شود که علاوه بر مزدک، بودا هم در آن بالا بالا ها نشسته است.
·        بودا هم علیرغم همبائی با مزدک، بسان مزدک، با خویشتن تنها ست.
·        بودا جواب مزدک را در مد نظر دارد:  
·        سخن از این بوده که پیش شرط دانستن، دیدن است.
·        پیش شرط شناخت عقلی، شناخت حسی است.
·        دیالک تیک حسی و عقلی.

·        نقش تعیین کننده در دیالک تیک حسی و عقلی از آن حسی است.
·        وقتی کسی چیزی را نمی بیند.
·        به عبارت دقیق تر حس نمی کند، نمی تواند چیزی بداند.
·        بودا اما فقط به موضوع بحث اشاره می کند.

4
زرتشت:
«آه، مزدک، کاش می دیدی
شهر بند رازها آنجا ست
اهرمن آنجا، اهورا نیز»

·        زرتشت بر خلاف مزدک، بر آن است که در ورای مرز مرسوم میان دانستن و ندانستن، جائی و ضمنا چیزی هست:
·        آن جا از دید زرتشت، حصار اسرار است و اهورا و اهریمن در آنجا هستند.
·        این بدان معنی است که اهورا و اهریمن لامکان اند.
·        یعنی غیر مادی اند.
  
5
بودا:
«پهندشت نیروانا نیز»

·        اکنون معلوم می شود که بودا با زرتشت همرأی است.
·        نیروانا نیز در شهربند اسرار است.

6
پرسنده:
«پس خدا آنجا ست؟
هان؟
شاید خدا آنجا ست.

بین دانستن
و ندانستن
تا جهان باقی است، مرزی هست

همچنان بوده است
تا جهان بوده ست»

·        اخوان بی اعتنا به نظر درست مزدک، به طرفداری تردید آمیز از نظر تق و لق بودا و زرتشت می پردازد و نتیجه می گیرد که خدا هم شاید با اهورا و اهریمن و پهندشت نیروانا در شهربند اسرار باشد.
  
7
بر بلندی، همگنان خاموش
گرد هم بودند

·        اکنون معلوم می شود که اخوان مذهب روشنی ندارد.
·        آنچه در این شعر، آشکار است، این است که در بالا بالا ها از پیامبران بزرگ (حضرت موسی و عیسی و محمد) خبری نیست.

·        این اما به چه معنی است؟

8
بر بلندی، همگنان خاموش
گرد هم بودند

·        این بدان معنی است که اخوان نه پیامبران را، بلکه فلاسفه را برسمیت می شناسد.
·        مزدک و بودا و زرتشت را.

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر