۱۳۹۵ مرداد ۲۵, دوشنبه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (113)


مهدی اخوان ثالث
(1307 ـ 1369)
سبز
از این اوستا
(1344)

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

پا به پای تو که می بردی مرا با خویش
همچنان، کز خویش و بی خویشی
در رکاب تو که می رفتی
همعنان با نور
در مجلل هودج سر (راز)  و سرود و هوش و حیرانی
سوی اقصا مرزهای دور
تو قصیل اسب بی آرام من، تو چتر طاووس نر مستم
تو گرامی تر تعلق، زمردین زنجیر زهر (؟) مهربان من
پا به پای تو
تا تجرد، تا رها رفتم

در رکاب
دو سواره با دو اسب که با هم سفر کنند  

همعنان
دو سوار که با یک سرعت و به یک راه روند

·        معنی تحت اللفظی:
·        پا به پای تو که مرا همراه خویش می بردی و ضمنا از خویش و بی خویشی رها می کردی، تا تجرد رفتم.
·        در رکاب تو که همعنان با نور می تاختی و در کجاوه ی مجلل راز و سرود و هوش و حیرت به دور دست ها  می رفتی، تا تجرد رفتم.
·        تو قصیل سبز اسب بی تاب من و چتر طاووس نر مست من، تو عزیز ترین تعلق من و زنجیر زمردین گل مهربان من بودی.

·        در این بند شعر، هم «تو» از نو توصیف می شود و هم مقصد معراج.

1
پا به پای تو که مرا همراه خویش می بردی
و ضمنا از خویش و بی خویشی رها می کردی،
تا تجرد رفتم.

·        اکنون صراحتی وارد این شعر می شود و بند قبلی شعر بهتر درک می شود:

با تو دیشب تا کجا رفتم
تا خدا وآنسوی صحرای خدا رفتم

·        اکنون معلوم می شود که شاعر نمی رود، بلکه برده می شود.
·        «تو» شاعر را به همراه می برد.
·        نقش تعیین کننده در دیالک تیک شاعر و «تو» از آن «تو» ست.
·        اگر دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را در مد نظر گیریم، شاعر اوبژکت است و «تو»، سوبژکت.
·        «تو» شاعر را از خویشتن و احساس تنهائی و بیکسی رهایی می بخشد و تا برهنگی مطلق (تجرد) می برد.
·        «تو» شاعر را سلب سوبژکتیویته می کند.
·        اوبژکت واره، چیز واره می سازد و با خود می برد.

2
در رکاب تو  که همعنان با نور می تاختی و در کجاوه ی مجلل راز و سرود و هوش و بهت 
به دور دست ها  می رفتی، تا تجرد رفتم

·        شاعر در رکاب «تو» به معراج می رود.
·        «تو» سوار بر مرکب مستقلی است و شاعر همرکاب با او ست.
·        ولی تعیین کننده راه و مقصد نه شاعر، بلکه «تو» ست.

3

در رکاب تو  که همعنان با نور می تاختی و در کجاوه ی مجلل راز و سرود و هوش و بهت 
به دور دست ها  می رفتی، تا تجرد رفتم

·        «تو» ضمنا همعنان با نور می تازد و در هودج با شکوه سر و سرود و هوش و حیرت نشسته است.

4
تو قصیل سبز اسب بی تاب من و چتر طاووس نر مست من، تو عزیزترین تعلق م
ن و زنجیر زمردین (گوهر سبز)  گل مهربان من بودی.

·        اکنون رابطه شاعر با «تو» تعیین می شود:

الف
تو قصیل سبز اسب بی تاب من

·        «تو» خوراک اسب روح بی تاب شاعر است.
·        یعنی حوایج روحی و غریزی و طبیعی شاعر را بر آورده می سازد.

ب
چتر طاووس نر مست من

·        شاعر خود را طاووس نری احساس می کند و «تو» را به عنوان چتر خویش.
·        این بدان معنی است که «تو» بخش شکوهمند هستی شاعر است.
·        یعنی بدون «تو»، شاعر سلب فر و شکوه می شود.
 
پ
تو عزیزترین تعلق من  

·        «تو» گرامی ترین تعلق شاعر است.
·        یعنی ارجمند ترین پارتی و پیوند شاعر است.

ت
  زنجیر زمردین (گوهر سبز)  گل مهربان من بودی.

·        «تو» زنجیر سبز رنگ زهر (شکوفه)  مهربان شاعر است.
·        معلوم نیست که منظور شاعر از زنجیر زهر چیست.

·        دسته گل مهربان؟    

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر