امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)
(اسفند 1306)
تحلیلی از
شین میم شین
سزا ست
گر برود، رود خون ز سينه ي دوست
كه
برق دشنه ي دشمن نديد و دست پليد
·
معنی تحت
اللفظی:
·
دوست که قادر به
دیدن برق دشنه دشمن و دست پلیدش نبود، سزاوار آن است که از سینه اش رودی از خون
جاری شود.
1
·
نرمای سایه وش
سخن سایه از او در این زمینه سخنور کلاسیکی می سازد.
·
تند ترین و تیز
ترین انتقادات را سایه در لفافه ای از نرم ترین حریرها عرضه می دارد.
·
هم خود سایه و
هم سخن سایه تجسم مادی ادعای طبری شعله ور در کوره خشم و نفرت است:
«بغرنجی
ما در سادگی ما ست»
·
بغرنجی سایه و
سخن سایه، در سادگی شخصی سایه و در سادگی سخن او ست.
·
سایه از هر دو
لحاظ بی نظیر است.
2
سزا ست
گر برود رود خون ز سينه ي دوست
كه
برق دشنه ي دشمن نديد و دست پليد
·
سایه در این بیت
شعر، کوری و کودنی و کوته اندیشی دوست را به چالش نرماهنگ می کشد.
·
جریان رود خون
از سینه دوست به دلیل کوری و کودنی و کوته اندیشی او ست.
·
قضیه واقعا هم
از همین قرار است.
·
در مقابل اعمال
و آثار و افکار گربه چف کمترین مقاومتی صورت نگرفت.
·
زباله های ایده
ئولوژیکی گربه چف ـ قبل از همه ـ می بایستی مورد تجزیه و تحلیل دیالک تیکی جدی قرار گیرند.
·
نه تنها کسی به
این امر مهم خطر نکرد، بلکه بعضی از جامعه شناسان به اصطلاح «مارکسیست» اروپا مثلا
لئو کوفلر حتی به دفاع بند تنبانی از گربه چف پرداختند و تحصیلکردگی همسر خر او را
به عنوان نشانه بارز حقانیت ایده ئولوژیکی، به خورد جماعت خر دادند.
·
بگذریم از کم و
نیست های وطنی که کرد و کار های گربه چف را مو به مو در ساز و مان های عنگلابی خود
به مورد اجرا گذاشتند.
3
سزا ست
گر برود رود خون ز سينه ي دوست
كه
برق دشنه ي دشمن نديد و دست پليد
·
سؤال این است که
سایه چگونه به این نکته پی برده است؟
·
آیا همان شم تیز
توده ای او ست که او را به کشف حقایق عینی مستور قادر می سازد؟
4
چه
نقش باختي، اي روزگار رنگ آميز
كه
اين سپيد، سيه گشت و آن سياه، سپيد
·
معنی تحت
اللفظی:
·
ای روزگار رنگ
آمیز، چه نقشی بازی کردی که سفید، سیاه شد و سیاه، سفید؟
·
مفاهیم این بیت شعر سایه باید مورد تأمل دقتمند
قرار گیرند:
نقش بازی
روزگار
رنگ آميز
سیه
ـ سپید
·
منظور سایه از
مفاهیم «روزگار»، «رنگ آمیزی»، «نقش بازی»، «استحاله سیه به سپید و برعکس» چیست؟
5
چه
نقش باختي، اي روزگار رنگ آميز
كه
اين سپيد، سيه گشت و آن سياه، سپيد
·
روزگار از مفاهیم ایراسیونال و ایرئال (ضد عقلی و ضد
وواقعی) است.
·
این جور مفاهیم ایراسیونال و ایرئال از قرون وسطای
فئودالی به میراث مانده اند.
·
سایه این واژه
های فئودالی دیر آشنا را با محتوای توده ای مدرن پر می کند.
·
یعنی فرم و
ساختار آنها را حفظ می کند، ولی محتوای آنها را عوض می کند و عملا نوسازی می کند.
·
واژه های کپک
زده و مندرس در شعر سایه با درونمایه نوینی پر می شوند.
·
دلیل محبوبیت
سایه در میان اجامر غیر توده ای و حتی ضد توده ای واژه های مندرس و کپک زده سایه
است.
·
خوانندگان و
شنوندگان شعر سایه چه بسا کمترین خبر از محتوای توده ای مدرن واژه های او ندارند.
·
برای درک شعر
شعرای توده باید توده ای بود.
کار
هر خر نیست، خرمن کوفتن
گاو
نر می خواهد و مرد کهن
6
چه
نقش باختي، اي روزگار رنگ آميز
كه
اين سپيد، سيه گشت و آن سياه، سپيد
·
روزگار ـ در
تحلیل نهائی ـ به معنی جبر عینی هستی است.
·
روزگار مرجع و
اوتوریته ی قدر قدرتی است که اعتنائی به احدی ندارد.
·
واژه های دیر
آشنا از قبیل روزگار، زمانه، زمان و غیره با مضامین فلسفی متنوع پر می شوند و باید
مشخصا و مستقلا مورد بررسی قرار گیرند.
·
اصولا وقتی کسی
سوبژکت حوادث را، به زبان گرامری، فاعل افعال را نمی شناسد، دست به دامن واژه های
ایراسیونال و ایرئال (ضد عقلی و ضد واقعی) می شود.
·
شاید سایه هم به
همین دلیل محتاج واژه های ایراسیونال و ایرئال است.
·
سایه به قوه شم
توده ای می داند که در ورای گربه چف ها، عوامل دیگری مؤثرند.
·
این عوامل نامعلوم
را سایه در مفهوم روزگار تجرید می کند:
الف
·
مثلا عقب ماندگی
هراس انگیز نیروهای مولده اتحاد جماهیر شوروی و دیگر کشورهای «سوسیالیستی» کذائی
را
ب
·
فقدان سنن
روشنگری در اکثر این کشورها را
پ
·
جنگ های داخلی و
خارجی پر تلفات کمرشکن را
ت
·
خرابکاری های
دشمنان توده در داخل و از خارج را.
7
چه
نقش باختي، اي روزگار رنگ آميز
كه
اين سپيد، سيه گشت و آن سياه، سپيد
·
سایه روزگار را
به نقاشی تشبیه می کند که با قاطی کردن رنگ های اصلی ناب، رنگ های متنوع جدیدی می
سازد و با آن رنگ ها نقش های دلخواه خود را بر پرده می زند.
·
غنا و ژرفای
فکری این بیت شعر سایه هم غول آسا ست.
·
برای درک محتوای
این بیت شعر سایه باید دیالک تیک ایدئال و رئال را به خدمت گرفت:
الف
·
ایدئال شاید
همان رنگ های اصلی ناب باشد که نقاش روزگار در اختیار دارد.
·
شاید مثلا همان
افکار اصلی باشد که کلاسیک های نظری هر طبقه تدوین می کنند.
ب
·
رئال اما از
پیاده کردن حتی الامکان ایدئال بر جامعه تشکیل می شود.
·
ایدئال در عالم
عمل با توجه به مصالح مادی و فکری موجود، رئالیزه می شود.
·
جامه عمل می
پوشد.
·
رئال از آمیزش
رنگ های اصلی ناب تشکیل می شود که شباهت تعیین کننده ای به آنها ندارد.
8
چه
نقش باختي، اي روزگار رنگ آميز
كه
اين سپيد، سيه گشت و آن سياه، سپيد
·
گذار همزمان همه
کشور های سرمایه داری پیشرفته به سوسیالیسم، ایدئال بوده است.
·
ایدئالی که
نتیجه تجزیه و تحلیل جامعه سرمایه داری رقابت آزاد بوده است.
·
این ایدئال اما
در دوران امپریالیسم، به صورت پیروزی انقلاب سوسیالیستی در یک کشور واحد و چه بسا
ماقبل سرمایه داری رئالیزه می شود.
·
واقعیت می یابد.
·
جامه عمل می
شود.
9
چه
نقش باختي، اي روزگار رنگ آميز
كه
اين سپيد، سيه گشت و آن سياه، سپيد
·
منظور سایه از
استحاله سپید به سیاه و سیاه به سپید وارونه گشتن طرفة العینی همه ارزش ها و معیار
ها و چیزها ست.
·
سایه به تجربه
شخصی به این وارونگی طرفة العینی پی برده است.
·
جلوی چشمان از
حیرت و نفرت دریده شاعر توده، احزاب کمونیستی دو آتشه به عه ز آب بورژوائی استحاله
می یابند.
·
خدمت به خلق
مذموم محسوب می شود و خیانت به خلق فخر انگیر می گردد.
·
سایه با این
مفهوم سیه ـ سپید از تهوع انگیزی افراد بشری پرده برمی دارد.
·
از عوام وارگی و
عوامفریبی آدم واره های آخر الزمان پرده برمی دارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر