۱۳۹۵ شهریور ۲, سه‌شنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (316)

جل الخالق!

جمعبندی از
مسعود بهبودی
 
در جفنگیات مش محمود،
دیگر
نه  
یافتنی
بل، 
«بافتنی»
در بین است.

1
بالا رفتن بی وقفه ی اجامر جهنم جماران و جمکران
از دیوار کوتاه تر از آه مردم
در دستور روز است

2
مردمی که شعور تک تک شان
صد برابر «شعور» روشنفکران شمال الشهور است
که حرفه و هنری جز هارت و پورت ندارند.
 
دو زاری سقراط کبیر
کج و کوله بوده.

1
این بیماری پسیکولوژیکی نیست، سقراط کبیر

2
این تنفر طبقاتی است.

3
حق با حریف بود که برنجد.

4
چون انسان ها برابرند و کسی حق ندارد،
خود را برتر از دیگری بداند.

5
تفاوت ها باید در تفاوت مبتنی بر تقسیم کار
خلاصه شوند:

الف
یکی معلم باشد و دیگری مهندس

ب
یکی بنا باشد و دیگری باربر

پ
یکی پیشه ور باشد و دیگری رفتگر

ت
و همه با هم برابر باشند.
 
قاتل پاتریس لومومبا
در رسانه های اروپا
ترور او را توجیه تئوریکی می کند:

1
جرم نابخشودین پاتریس این بود که
به پادشاه بلژیک بی احترامی کرده بود.

2
اعدام
سزای بی احترامان به پادشاهان

3
جالب تر اما سخنان رئیس دولت بلژیک
پریروز بود.

4
می خواست از ارزش های غربی سخن گوید که قابل دفاع هستند.

5
هر چه عندیشید، عرزشی به ذهنش نرسید

6
و پس از جانکندنی گفت:
«حق موبیلیته»
حق رفت و برگشت
حق خروج از خانه و ورود به خانه

7
لامصب
خلایق را در عاشورای عزا از خنده روده بر کرد.
 
در رسانه های همگانی جهانی
حتی حرفی از باعث و بانی اصلی این
خر تو خر خونین
در خاور میانه
یعنی
امپریالیسم امریکا
در بین نیست.

1
سخن فقط و فقط از این و آن است.

2
به این می گویند
«اوبژکتیویسم» رسانه ها
(بیطرفی رسانه ها)
در گزارشات رسانه ای

آخر الزمان است.

1
اجامر اروپا و امریکا
دسته دسته
به اسلام ایمان می آورند،
اسم عوض می کنند
و
به بمب خزنده، جنبنده، رونده و تپنده استحاله می یابند
تا به نجات توده های جوینده نجات
در زیارتگاه های نجف و مدینه و کربلا بشتابند.

4
دار جنت شده دار الجسد
جسد های تکه تکه.

5
عمله الهی
از اجنه تا ملائکه
سرشان شلوغ است.
6
شب و روز به تعیین «دی عن عا»ی میلیون ها تکة الجسد مشغولند
تا به هم بچسبانند و بعد به لب جوی عسل
رسانند و لب بر لب حوری و غلمان نهند
تا بلکه جان گیرند و جوان شوند. 
 
حافظ

صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد

هوا، مسیح نفس گشت و باد، نافه گشای
درخت، سبز شد و مرغ در خروش آمد

تنور لاله چنان برفروخت، باد بهار
که غنچه، غرق عرق گشت و گل به جوش آمد

به گوش هوش نیوش، از من و به عشرت کوش
که این سخن
ـ سحر ـ
از هاتف ام، به گوش آمد:

«ز فکر تفرقه باز آی، تا شوی مجموع
به حکم آن که چو شد اهرمن، سروش آمد»

ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد
چه گوش کرد که با ده زبان، خموش آمد

چه جای صحبت نامحرم است، مجلس انس
سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد

ز خانقاه به میخانه می ‌رود حافظ،
مگر ز مستی زهد ریا، به هوش آمد

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری 
 
این شعر
بلحاظ فرم و ساختار و صنعت شعری
یکی از زیباترین اشعار خواجه است.
اما
بلحاظ محتوای ایده ئولوژیکی
یکی از ارتجاعی ترین و زهر آمیز ترین اشعار او ست.
عجب آرزو های بی رحمانه ای بعضی ها دارند.
حداقل
آرزو کن که مردابی باشی
که طرف در آن گیر افتد و بیرون شدن نتواند.
اجامر جماران واقعا معرکه اند:

1
طرف هنوز نفهمیده که خود ایرانیان نژاد واحد ندارند
تا احیانا
با ارامنه به وحدت نژادی برسند.

2
ما البته از نژادشناسی بکلی بی خبریم

3
چون به نظر ما
نژاد مفهوم بیولوژیکی است و نه سوسیولوژیکی

4
نژاد هزاران سال پیش
در جامعه بشری
به طبقه استحاله یافته است. 
 
ویرایش:
ما را
ـ چه آسان ـ
داده اند، عادت به غارت
غارت
ـ چه آسان ـ
کرده اند اینان، به غایت

فرم گاهی محتوا را زیر و رو می کند.

1
درست به همین دلیل
ما نه با دوئالیسم فرم و محتوا،
نه با یکه تازی بلامنازع محتوا،
بلکه با دیالک تیک فرم و محتوا
یعنی با تأثیر گذاری متقابل فرم در محتوا،
ضمن نقش تعیین کننده داشتن محتوا
سروکار داریم.

2
«به غایت» نوشتن «بغایت»
ژرفای دیگری به محتوای این شعر می بخشد.

3
چرا ما به این نتیجه می رسیم؟

4
«به»
ـ اصولا ـ
فقط به فعل می چسبد و نه به اسم:

الف
برو
بیاور
بخور

ب
به حسن
به شهر
به یاران

5
«بغایت» از دیرباز اما سر هم نوشته می شود.

6
شاعر با رعایت اصل یاد شده
«به غایت»
نوشته است.

7
غایت اما یک مفهوم فلسفی است:
علت غایی (علت فینال)
غایت مندی (فینالیته)

8
غایت ضمنا به معنی مقصد و مقصود و چیزهای دیگر است.

9
«بغایت» اما به معنی بسیار است:
مثلا بغایت غریب
بغایت غنی
بغایت کثیف

10
بنا بر این دلایل
جدا نوشتن «بغایت»
که تغییر فرمال ساده ای است
به ژرفای محتوائی این شعر افزوده است.


جعفر مرزوقی
( برزین آذرمهر)
 
ما را
ـ چه آسان ـ
داده اند، عادت به غارت

غارت
ـ چه آسان ـ
کرده اند اینان، به غایت

در پرتگاه ژرف موهومات ِ حاکم
آن جا که پاکی ها
به ناپاکی سرشته
شهوت، خداوند جهان عشق گشته،
وارونه کرده،
هر چه بر جا بود، روزی
با زور و ارعاب،
تنها
نه قوت لایموت ما، بلکه
هر چه که انسانی است در ما،
ـ حس لطیف عاشق همنوع بودن را -
حتی
از ما ربوده اند اینان.

بر تارک این عصر تاریک
با خون هشیاری به جرز شب نبشته :
«زین گند ِ گردیده تلنبار
هستی گرفته بوی ادبار .»

بازیچه ی ِ بازیگران سود و سودا،
آنی به خود آ!

بس مان نه این رقص شنیع،
از کله پوکی؟
افساردادن ها به اینان
همچون عروسک های کوکی ؟!

پایان
 
این شعر رئالیستی و راسیونالیستیِ فوق العاده ارزشمندی است.
ولی احتیاج به ویرایش دارد.
روی فرم و ساختار آن باید کار عرقریز صورت گیرد.
از این نظر باید زیر و رو شود. 
 
ما بیش از 10 هزار مطلب منتشر کرده ایم.
صدها قصه کودکان منتشر کرده ایم
صدها چالش فکری
صدها کلام قصار
هزاران شعر
و الی آخر
قحط مطلب که نیست.
ما 20 گروه در فیسبوک داریم
6 پیج داریم
بلاگفا و وبلاگ داریم 
 
ویرایش:
 
حریف
 
«ناچیزیم»
این را
صبح امروز دوستم ـ گل سرخ ـ به من گفت

سحرگاه به دنیا آمدم
با شبنم صبح، غسل تعمیدم دادند
شکفتم
شادمان و غرق عشق
زیر نور خورشید آرمیدم

شبانگاه خود را بستم
و پیر برخاستم صبح فردا
با این همه هنوز زیبا بودم
هنوز زیباترین گل باغچه ات بودم

«ناچیزیم»
و دوستم، گل سرخ
این را به من صبح امروز گفته بود

خدایی که مرا افرید
گفت سر تعظیم فرود آورم
حس کردم که می افتم
حس کردم که می افتم

قلبم برهنه بود، هنوز
ولی تا گور فاصله ای نداشتم
چیزی نماند از من

دیروز مرا می ستودی
و فردا برای همیشه غبار خواهم شد

«ناچیزیم»
دوستم، گل سرخ
صبح امروز
مرد

ماه امشب بر سر پیکر دوستم بیدار ماند
من در خواب، دیدم
که روح او برهنه و جذاب
روی ابر ها می رقصد
و به من لبخند می زند.

هرکس، هرچه می خواهد، فکر کند
من محتاجم به «امید»
وگرنه هیچ خواهم بود

«ناچیزیم»
این را
دوستم، گل سرخ
صبح دیروز
به من گفت

پایان

از دید فردوسی
هر چیزی نتیجه توسعه ناچیز است.
 
«که یزدان ز ناچیز، چیز آفرید
بدان تا توانایی آرد پدید»
 
انسان و حتی اعضای انسانی
نتیجه توسعه و تکامل میلیون ها ساله است.
خرافه «ناچیزی» اعتبار علمی ندارد.

تسلیت.

1
چگونه به این نظر رسیدید که
«وقت سفر از شما یاد نکرده است؟»

2
اتفاقا بر خلاف تصور شما
حتما به وقت سفر
به یاد شما بوده است.

3
تجربه شخصی دال بر این است که
آدم ها درلحظات دشوار زندگی
ـ بویژه در لحظات واپسین حیات ـ
به اقربای واقعی می اندیشند.

گربه نره
زهرا رهنورد
کروبی
موسوی
شجریان
در کنار سیامک و سرداران پرولتاریا؟

1
این توهین به توده است.

2
بحث بر سر واژه ها نیست.

3
بحث بر سر کرد و کار ها ست.

4
بحث بر سر هویت های ایده ئولوژیکی روشن است.

5
سیامک
بی کمترین تردید
سردار توده های مولد و زحمتکش است.

6
همتراز جا زدن سیامک 
با نمایندگان ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی
توهین به توده است.

7
این کرد و کار ها
به معنی زیر پا نهادن حقیقت عینی است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر