۱۳۹۵ مرداد ۲۳, شنبه

سیری در شعر «ای مرز پر گهر» از فروغ فرخزاد (11)


ای مرز پر گهر
فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
ویرایش و تحلیل از
 شین میم شین


فاتح شدم،  بله فاتح شدم
اکنون به شادمانی این فتح
در پای آینه، با افتخار، ششصد و هفتاد و هشت  شمع نسیه می افروزم
و می پرم به روی طاقچه تا ـ با اجازه ـ  چند کلامی
درباره ی فواید قانونی حیات به عرض حضورتان برسانم
و اولین کلنگ ساختمان رفیع زندگی ام را
همراه با طنین کف زدنی پرشور
بر فرق فرق خویش بکوبم

·        فروغ در این بند شعر، برسمیت شناخته شدن خود به عنوان شاعر از جانب مشتی شاعر چلقوز را به عنوان ارتقای مقام اجتماعی و حرفه ای خویش، به طنزی تیز می کشد.

·        خارق العادگی استه تیکی و تصویری ـ تصوری این بند شعر، این است که فروغ در خانه خالی از سکنه، شمعی در پای آینه می افروزد و بعد از تاقچه برای حضار غایب از نظر، راجع به فواید قانونی حیات سخنرانی می کند.
·        درست بسان کسی که در انجمنی به عنوان عضو جدید پذیرفته شود و او پس از نیل به این سعادت، برخیزد و با اجازه حضار راجع به عظمت انجمن کذائی داد سخن سر دهد.

1
درباره ی فواید قانونی حیات  

·        منظور فروغ از مفهوم طنز آمیز «فواید قانونی حیات» احتمالا فواید تمکین به قانون طبقه حاکمه در جهنم جامعه است.
·        از دید فروغ، عدم تمکین به قانون طبقه حاکمه عملا به معنی فاتحه ای بر حیات فرد و یا گروه مربوطه است.
·        قانون در واقع مجوزی برای محروم سازی هر دگر اندیش از حق حیات است.

2
و اولین کلنگ ساختمان رفیع زندگی ام را
همراه با طنین کف زدنی پرشور
بر فرق فرق خویش بکوبم

·        منظور فروغ از مفهوم طنز آمیز «اولین کلنگ ساختمانن زندگی»، احساس فردیت در سایه برسمیت شناخته شدن از سوی انجمن شعرای چلقوز است.
·        کلنگ ساختمان زندگی را فروغ بر کانون فرق سر خویش فرود می آورد.
·        یعنی به کله خود به هر مشقتی فرو می کند که از این به بعد، نه زباله، بلکه آدم است.

·        منظور فروغ چیست؟  

3
و اولین کلنگ ساختمان رفیع زندگی ام را
همراه با طنین کف زدنی پرشور
بر فرق فرق خویش بکوبم

·        منظور فروغ نقد تعیین سوبژکتیو ارزش و اعتبار و ارج اعضای جامعه است:
·        اعضای این جامعه فاقد ارج و اعتبار و ارزش و مقام انسانی و اجتماعی عینی و درخود (فی نفسه)  اند.
·        پیش شرط کسب ارج و اعتبار و ارزش و مقام انسانی و اجتماعی در این جهنمدره، چیزی سوبژکتیو است.
·        مثلا برسمیت شناخته شدن از سوی مشتی بی شعور است.

·        این بدان معنی است که ارزش ها برونی اند و نه درونی.
·        نمودین اند و نه ماهوی.
·        فرمال اند و نه ذاتی.

4
·        دیالک تیک کثیفی در این جهنمدره جاری است:
·        بنا بر همین معیار سوبژکتیو است که هر آخوند و آخوند زاده ی بی شعوری به مقام رهبری جامعه «انتخاب» می شود.

·        بعد از همان آخوند و آخوند زاده کلمات قصار مثل نقل و نبات نقل می شوند و به مثابه آیاتی برای اثبات عندیشه ای مورد استفاده و سوء استفاده قرار می گیرند.
·        بدین طریق دیالک تیکی از خودفریبی و عوام فریبی به کار می افتد.
·        تصورش حتی دشوار است که روشنفکر با کراوات و دم و دستگاه ادمنما از آیت الله فلانی نقل قول می آورد، بی آنکه شرم کند.

5
من زنده ام، بله، مانند زنده رود، که یک روز زنده بود
و از تمام آنچه که در انحصار مردم زنده  است،  بهره خواهم برد

·        معنی تحت اللفظی:
·        من به همان اندازه زنده ام، که زنده رود یک روز زنده بود و به خاطر همین زندگی از همه مزایای زندگی بهره مند خواهم بود.

6
من زنده ام، بله، مانند زنده رود، که یک روز زنده بود

·        فروغ در این جمله سرشته به طعنه و طنز ارتقای مقام اجتماعی را به مثابه تنزل مقام اجتماعی تفسیر می کند:
·        فروغ خود را به زنده رود تشبیه می کند که دیگر زنده نیست.
·        این بدان معنی است که فروغ صعود اجتماعی را به عنوان سقوط اجتماعی استنباط می کند.

·        چرا و به چه دلیل؟

الف
·        شاید ـ قبل از همه ـ به دلیل اوبژکتیو و یا عینی:
·        این ارتقای مقام اجتماعی به معنی اجبار به تمکین به قانون طبقه حاکمه است:
·        برسمیت شناخته شدن به عنوان شاعر در واقع به معنی غل و زنجیر نهادن بر جان (مغز)  و زبان (قلم)  او ست:
·        مفهوم «فواید قانونی حیات» اکنون بهتر فهمیده می شود.
·        برسمیت شناخته شدن به عنوان شاعر، به معنی مرگ ماهوی شاعر است.

ب
·        شاید ضمنا به دلیل سوبژکتیو:
·        برسمیت شناخته شدن از طرف مشتی زباله (678 شاعر مکار که در کسوت گدایان در خاکروبه ها دنبال وزن و قافیه می گردند)  که فخر انگیز نیست:

ششصد و هفتاد و هشت شاعر را
می بینم
که حقه بازها، همه در هیئت غریب گدایان
در لای خاکروبه، به دنبال وزن و قافیه می گردند

7
و از تمام آنچه که در انحصار مردم زنده  است،  بهره خواهم برد

·        فروغ در این جمله، بی کمترین درنگ، از خویشتن به جامعه می گذرد:
·        منظور فروغ این است که بقیه مردم فرقی از این بابت با او ندارند:
·        زندگان این جهنمدره، زنده های ظاهرا زنده و ماهیتا مرده اند.
·        درست به همان دلایل اوبژکتیو و سوبژکتیو ذکر شده در حق خویشتن خویش.

8
·        این جهنمدره از دید رئالیستی و راسیونالیستی فروغ گور کلکتیو (دسته جمعی) است:
·        زنده های کذائی در این جهنمدره، تفاله های زندگان اند.
·        مرده های متحرک اند.
·        باز هم به همان دلایل اوبژکتیو و سوبژکتیو فوق الذکر.

·        فروغ این استنباط خود را در اشعار دیگرش صریحتر و دقیقتر تبیین می دارد:    

آیا شما که صورت تان را
در سایه نقاب غم انگیز زندگی
مخفی نموده اید،
گاهی به این حقیقت یأس آور اندیشه می کنید
که زنده های امروزی
چیزی به جز تفاله ی یک زنده نیستند؟

8
و از تمام آنچه که در انحصار مردم زنده  است،  بهره خواهم برد

·        می توان گفت که در قاموس فروغ در این جهنمدره، آدم ها بطور سیستماتیک سلب آدمیت می شوند.
·        آن سان که ظاهرشان آدم نما ست، ولی بلحاظ ماهوی و ذاتی مسخ شده اند.
·        زباله واره شده اند.
·        آنچه دارند، نه آن چیزی است که دارند.
·        بلکه آن چیزی است که به آنها نسبت داده شده است.
·        در آنها برسمیت شناخته شده است.

9
·        برسمیت شناسی خصیصه معینی از سوی مشتی بی شعور صورت می گیرد.
·        این برسمیت شناسی صوری و تصنعی و توخالی عملا از هر اعتبار و ارزش واقعی و عینی تهی است.

·        اکنون که شق القمر لایک زنی در فیس آباد رواج وسیع یافته، بهتر می توان به منظور فروغ ژرف اندیش پی برد.
·        99 در صد کسانی که به جمله ای در فیس آباد لایک می زنند، قادر به تمیز «هر» از «بر» نیستند.

·        لایک زدن در روانشناسی این اجامر به معنی داشتن توهم قوه تمیز و قضاوت است.

·        مصراعی و یا جمله ای از شعری و یا نثری را به عنوان کامنت تکرار می کنند، باد در غبعب می اندازند و خود را علامه دهر تصور می کنند.
·        بی آنکه کمترین توان درک شعری و یا سخنی را داشه باشند.

·        در قاموس فروغ، چنین اجامری چیزی جز «تفاله ی یک زنده نیستند.»   

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر