ای مرز پر گهر
فروغ
فرخزاد
(1313
ـ 1345)
(1934
ـ 1966)
ویرایش و تحلیل از
شین میم شین
و
از صدای اولین قدم رسمی ام
یکباره،
از میان لجن زارهای تیره،
ششصد
و هفتاد و هشت بلبل مرموز
که
از سر تفنن
خود
را به شکل ششصد و هفتاد و هشت کلاغ سیاه پیر
در
آورده اند
با
تنبلی به سوی حاشیه روز می پرند
·
معنی تحت اللفظی:
·
با شنیدن اولین قدم رسمی ام،
ناگهان 678 بلبل مرموز از سر تفنن از بین لجنزارهای تیره، در هیئت 678 کلاغ سیاه
پیر با تنبلی به سوی حاشیه روز پر کشیدند.
1
·
احتمالا منظور فروغ از فتح الفتوح
و ورود رسمی به جامعه، برسمیت شناخته شدنش به عنوان شاعر است.
·
به همین دلیل ـ قبل از همه ـ چشمش
به «678 شاعر حقه باز در هیئت غریب گدایان» می افتد.
·
منظور فروغ از مفهوم «برسمیت
شناخته شدن پس از سال های سال» نیز دال بر همین است:
موهبتی
است زیستن
در
سرزمین شعر و گل و بلبل
آنهم
وقتی
که واقعیت موجود بودن تو
پس
از سال های سال
پذیرفته می شود.
·
پس از گذشت سال ها، روشنفکران عجق
ـ وجق با عمامه و بی عمامه کشور عه «هورا» و عا «شورا» شاعریت فروغ را، بالاخره برسمیت شناخته اند.
·
فروغ، شعرای سنتی و ارتجاعی «جوینده
ی وزن و قافیه در خاکروبه ها در هیئت غریب گدایان» را به عنوان آنتی تز خود
استنباط می کند.
2
و
از صدای اولین قدم رسمی ام
یکباره،
از میان لجن زارهای تیره،
ششصد
و هفتاد و هشت بلبل مرموز
که
از سر تفنن
خود
را به شکل ششصد و هفتاد و هشت کلاغ سیاه پیر
در
آورده اند
با
تنبلی به سوی حاشیه روز می پرند
·
منظور فروغ از «678 کلاغ سیاه پیر»،
«لجنزارهای تیره» «با تنبلی به سوی حاشیه روز پریدن»، به احتمال قوی آخوند های نعلین
پوش حراف (بلبلان مرموز) و علاف کند رو و تنبل حوزه های «علمیه» است.
3
و
از صدای اولین قدم رسمی ام
یکباره،
از میان لجن زارهای تیره،
ششصد
و هفتاد و هشت بلبل مرموز
که
از سر تفنن
خود
را به شکل ششصد و هفتاد و هشت کلاغ سیاه پیر
در
آورده اند
با
تنبلی به سوی حاشیه روز می پرند
·
صفت تنبلی در پرواز که فروغ به
بلبلان مرموز نسبت می دهد، دال بر تیزهوشی ستایش انگیز فروغ است.
·
ما در مورد این جماعت مرتجع با
دیالک تیک نادانی و نعلین سر و کار داریم:
·
مغز این جماعت گچ بسته است.
·
در نتیجه عاجز از تفکر اند.
·
عجز از خوداندیشی عمل مبتنی بر
تنبلی را در پی دارد.
·
«پرکشیدن با تنبلی به سوی حاشیه روز» نتیجه محرومیت
این کلاغان سیاه پیر از توان تفکر است.
4
با
تنبلی به سوی حاشیه روز می پرند
·
دیری است که جامعه آخوندیزه شده
است.
·
کودکستان ها، مدارس و دانشگاه ها
به لجنزارهای تیره (به حوزه های علمیه) بدل شده اند.
·
امروزه در فیس بوک بهتر می توان
شاهد این آخوندیزاسیون و اشاعه تنبلی فکری و عملی بود.
·
این جماعت برای دادن پاسخ به
کامنتی به هفته ها وقت نیاز دارند.
·
دلیل این «پر کشیدن با تنبلی»، این
است که عاجز از خود اندیشی اند.
·
این اجامر، جماعتی واژه (مفهوم)
فقیرند.
·
به همین دلیل باید دنبال آیه ای،
روایتی، حدیثی، ضرب المثلی، بیتی از شعری و یا کلام قصاری بگردند و یا نظری راجع
به صاحبنظر و خواهر و مادرش از امثال خود بشنوند، تا بالاخره چیزی در جواب حریف
عرضه دارند و سربلند و مظفر از مهلکه هماندیشی بیرون روند.
5
و
از صدای اولین قدم رسمی ام
یکباره،
از میان لجن زارهای تیره،
ششصد
و هفتاد و هشت بلبل مرموز
که
از سر تفنن
خود
را به شکل ششصد و هفتاد و هشت کلاغ سیاه پیر
در
آورده اند
·
این «پر کشیدن با تنبلی»، بیشتر به
خود صاحبنظر نظر دارد تا به نظر صاحبنظر.
·
سوبژکتیویستی است ونه اوبژکتیویستی.
·
متافیزیکی است و نه دیالک تیکی.
·
منظور فروغ از مفهوم «پر کشیدن از
سر تفنن» علافی این جماعت انگل است:
·
این جماعت در «هیئت 678 کلاغ سیاه
پیر» خود فروغ را مورد تحقیر و تقبیح قرار می دهند، بی آنکه به فهم معنی تحت
اللفظی اشعار او پی ببرند.
·
چه رسد به پی بردن به عمق افکار
او.
·
در این زمینه هواداران فروغ نیز
فرق تعیین کننده ای با 678 کلاغ سیاه پیر ندارند.
·
به همین دلیل فروغ نا شناخته مانده
است.
·
هواداران فروغ خیلی زور بزنند،
بسان آخوند ها او را «فاحشه» ای «سنت شکن» تصور و تصویر خواهند کرد و نه شاعره ای
خردگرا، تیزبین، ژرفکاو، خود اندیش و خود مختار.
6
واولین نفس زدن رسمی ام
آغشته می شود به بوی ششصد و هفتاد و هشت شاخه، گل سرخ
محصول کارخانجات عظیم پلاسکو
·
معنی تحت اللفظی:
·
اولین نفس رسمی ام به بوی 678 شاخه
گل سرخ آغشته می شود که محصول کاخانجات
عظیم پلاسکو هستند.
·
منظور فروغ تقلبی و تصنعی، قلابی و
مصنوعی بودن همه چیز در این سامان بی سامان است.
·
آن سان که گل سرخ نه گل سرخ واقعی،
بلگه گل سرخ پلاستیکی است.
7
واولین نفس زدن رسمی ام
آغشته می شود به بوی ششصد و هفتاد و هشت شاخه، گل سرخ
محصول کارخانجات عظیم پلاسکو
·
فروغ با اصطلاح «کارخانجات عظیم
پلاسکو»، کسب و کار اجامر وابسته به طبقه حاکمه در این سامان را به تند باد تمسخر
می بندد که از کاهی، کوهی می سازند و تحویل خلایق می دهند.
·
کسب و کار طبقه حاکمه در این دیار
جا زدن مگسی به عنوان کرکسی و جا زدن پشه ای به عنوان عقابی است.
·
این جماعت نه آینده ای در نظر
دارند و نه حال حاضری برای عرضه دارند.
·
تنها هنری که برای شان باقی مانده،
ایدئالیزه کردن مرده های هفتاد هزار کفن پوسانده است.
·
کوروش و داریوش و صدر اسلام و غزوات
حضرت محمد و امیر المؤمنین و امام حسین و غیره را ایدئالیزه می کنند و فخر فروشانه
هارت و پورت سر می دهند.
8
موهبتی است زیستن، آری
در زادگاه شیخ ابو دلقک کمانچه کش فوری و شیخ ای دل ای دل
تنبکتبار تنبوری
·
حدس ما در این بند شعر، تأیید می
شود:
·
کشور رها شده در اسفل السافلین
تاریخ، به بهانه زادگاه این و آن بودن، بهشت برین جا زده می شود.
9
شهر ستارگان گران وزن ساق و باسن و پستان و پشت جلد و هنر
·
حال حاضر این جماعت، دل خوش کردن
به ستاره های سینما ست که به جای مغز اندیشنده در کله، به جای هنرمندی و هنر شناسی،
ساق و باسن و پستان دارند و پشت جلد مجلات مبتذل به عکس شان آراسته می شود.
·
فروغ در این جمله، ابتذال حاکم بر
جامعه را به نقد می کشد.
10
گهواره ی مؤلفان فلسفه ی «ای بابا به من چه، ولش کن»
·
در این جمله تصور و تصویر فروغ از
جامعه بطرز رئالیستی تبیین می یابد:
·
کشور ایران، پرورشگاه مشتی خودپرست
بی اعتنا به همه چیز مثبت و منفی جامعه است.
·
دلیل این اگوئیسم (خودپرستی) و بی
اعتنائی به جامعه اما چیست؟
11
مهد مسابقات المپیک هوش، وای،
جایی که دست به هر دستگاه نقلی تصویر و صوت می زنی،
از آن
بوق نبوغ نابغه ای تازه سال می آید
·
فروغ در این بند شعر، پاسخ پرسش ما
را بلافاصله عرضه می دارد:
·
آنچه در این جامعه رواج وسیع دارد،
آموزش و تمرین و تبلیغ چیزهای مرده و نامعاصر و بدرد نخور است.
·
همه چیز در این جامعه فرمالیستی و
چه بسا حتی فرمالیته است.
·
هیچ چیز محتوامند و مثمر ثمر نیست.
·
همه چیز این جامعه نیم بند و ناقص
و سطحی و تهوع انگیز است.
·
هوشمندان این قوم نه خود اندیشان،
نه دانشمندان، نه فلاسفه، بلکه خر خوانان، حافظان بی شعور مشتی شعر بی معنا،
نشخوارگران مشتی کلام قصار از این و آن و غیره است.
·
پیش شرط جامعه گرائی، جامعه شناسی
است.
·
چنین جماعتی اگر حتی زور کافی بزنند،
فقط می توانند به حول خویشتن خویش بچرخند و به اگوئیسم برسند.
·
در غیاب عقل اندیشنده، غریزه یکه
تاز میدان می شود و آدمی به قهقرای بربریت و حتی توحش سقوط می کند.
·
اگوئیسم نشانه سقوط به قهقرا ست.
·
جامعه گرائی، همنوع دوستی و
هومانیسم نشانه تعالی فکری و تمدن و فرهنگ متعالی است.
12
و برگزیدگان فکری ملت،
وقتی که در کلاس اکابر حضور می یابند
هریک به روی سینه، ششصد و هفتاد و هشت کباب پز برقی
و بر دو دست، ششصد و هفتاد و هشت ساعت ناوزر ردیف
کرده
·
منظور فروغ از «برگزیدگان فکری
ملت»، روشنفکران و نخبگان جامعه است که فکر و ذکری جز خور و خواب و فخر به کالا
های وارداتی از اینجا و آنجا ندارند.
·
جای تفکر و تکامل و تعالی را تغذیه
و تفخر و تجمل گرفته است.
13
و می دانند
که
ناتوانی از خواص تهی کیسه بودن است، نه نادانی
·
فروغ در این جمله، محتوا و معنای مصراع
شعر معروف حکیم سرخ طوس را در مد نظر دارد:
توانا بود، هر که دانا بود.
·
پیش شرط توانائی، دانائی است.
·
دیالک تیک تئوری و پراتیک.
·
دیالک تیک اندیشه و عمل.
·
این جماعت اما پیش شرط توانائی را
در سنگینی کیسه مال و منال می دانند.
·
در نتیجه، مصراع رئالیستی و
راسیونالیستی شعر حکیم سرخ طوس به شکل زیر تحریف می شود:
توانا بود، هر که دارا بود.
·
هر کس خر پول تر باشد، به همان
میزان تواناتر خواهد بود.
·
می توان ـ بر خلاف ادعای فردوسی ـ
نادان بود و ضمنا توانا بود.
14
و برگزیدگان فکری ملت،
وقتی که در کلاس اکابر حضور می یابند
هریک به روی سینه، ششصد و هفتاد و هشت کباب پز برقی
و بر دو دست، ششصد و هفتاد و هشت ساعت ناوزر ردیف
کرده
·
فروغ در این بند شعر، مناسبات
تولیدی سرمایه داری را بالاعم و اگوئیسم و ایندیویدوئالیسم (خودپرستی و فردگرائی)
را بالاخص مورد انتقاد قرار می دهد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر