محمد زهری
(1305 ـ 1373)
... و تتمه
( ۱۳۴۸)
·
دیری است که
·
ـ بیهوده ـ
·
چو مرغان خموشم
·
از یاد فراموشم و
·
با خلق نجوشم .
·
در نم نم باران بهاران
·
نگریزم
·
یک جام ننوشیدم و
·
یک جام ننوشم
·
شب خفتم و
·
با مرغ شب
· آواز نکردم
·
با همنفسی
·
عقده ی دل
·
باز نکردم
·
یاران کهن را
به ره خویش سپردم
به ره خویش سپردم
.
·
از دام رها بودم و
·
پرواز نکردم
*****
·
در گوشه ای افتادم و
· رخساره نهفتم
·
چون لاله ی کوهی
·
به نهانگاه
·
شکفتم
·
از خویش دو صد طعنه ی جانسوز
شنفتم
·
رنجیدم و
·
اما
·
سخن ِ سرد نگفتم.
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر