۱۳۹۲ اسفند ۲۵, یکشنبه

جهان و جهان بینی هوشنگ ابتهاج (34 )

 
امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)
(اسفند 1306)    

سمندر و یا آتشخوار  

خوشا هوای آن حریف و آه آتشین او
که هر نفس ز سینه اش، سمندری در آمدی

·        معنی تحت اللفظی:
·        رفتار و گفتار آتشین همره و همرزمی به یاد باد، که هر دم از سینه اش آتشخواری بدر می زد.

·        در این بیت شعر، در آن واحد از چندین مسئله پرده برمی افتد:

1
·        اولا از بینش خود سایه پرده بر می افتد:
·        سایه به قول خودش در شعر دیگری، «شاعر صورت پرست» است.
·        در فرم و ظاهر چیزها غوطه ور می شود و به اعماق فقط در حد شناخت حسی ـ  تجربی ـ احساسی ـ عاطفی اش ره می برد.
·        درست بر عکس، سیاوش.
·        سیاوش شاعری فوق العاده تیزاندیش و ژرفکاو بوده است.
        لگام احساس و عشق و عاطفه و شعر و شور سیاوش همیشه بدست خرد اندیشنده بوده است.

2
·        سایه جنبه های صوری و سطحی و ظاهری و عاطفی مدعیان کنونی حزب توده را با جنبه های صوری و سطحی و ظاهری و عاطفی رهبران قبلی مورد مقایسه قرار می دهد و نه توان شناخت و رئالیسم بینشی آنها را.
·        ما از رهبران فعلی حزب توده فقط چیزهائی جسته و گریخته از علی خاوری خوانده ایم و شنیده ایم.
·        خاوری بر خلاف کیانوری، «هر نفس ز سینه اش سمندری بدر نمی زند» و به اندازه طبری و یا جوانشیر فلسفه و اقتصاد نمی داند و نمی تواند بسان آندو قلم زند، ولی شناخت تجربی و حسی خاوری از روحانیت و دار و دسته های مذهبی درست تر و رئالیستی تر از آنها بوده است.  
·        تعیین کننده در تحلیل نهائی نیز همین شناخت رئالیستی است.
·        فقط در صورت شناخت رئالیستی از ماهیت اقشار و طبقات اجتماعی و آرایش قوا در میدان مبارزه طبقاتی می توان برای پهلوانی ها (قلندر وارگی ها) نقش مثبت و رهگشا و مهم قائل شد.
·        با سوار شدن بر سمند خیال و احساس و عشق و شور نمی توان کاری کارساز انجام داد.
·        افسار احساس و عاطفه باید بدست خرد اندیشنده باشد.

3
خوشا هوای آن حریف و آه آتشین او
که هر نفس ز سینه اش، سمندری در آمدی

·        در این بیت شعر، ضمنا از قلندر آرزوئی سایه در بیت قبلی پرده برداشته می شود.
·        قلندران سابق بزعم سایه، کسانی بوده اند که دارای حال و هوا، خوی و خصال و رفتار و گفتار آتشین بوده اند.

·        به هیچ ترفندی نمی توان به سایه حق نداد:
·        توده ای های طعمه حریق ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی گشته، عمدتا انسان های فوق العاده متهور، جسور، جانباز و شورمندی بوده اند و پیشاپیش از روی جنازه خویش گذشته بوده اند.
·        آنها همه از دم، پهلوان به تمام معنی بوده اند.
·        کسانی که آنها را از نزدیک می شناسند، فقط می توانند این استنباط رئالیستی سایه را تأیید کنند.

4

·        اگر کسی نشریات طرفداران حزب توده را در سال های قبل از پیروزی ضد انقلاب فئودالی ـ فوندامنتالیستی و یا آثار تیزابی، بیگوند، جوانشیر و مهرگان و حتی طبری را بدقت خوانده  باشد، به این حقیقت امر غم انگیز پی خواهد برد که در حزب توده جای شعور نظری را شور عاطفی پر کرده بود.


·        به همین دلیل، خواندن آثار بویژه حیدر مهرگان (که به احتمال قوی مظهر بی چون و چرای روحیات سلحشور و پرشور حیدر عموغلی بود) برای خردگرایان خونسرد بسیار دشوار است.
·        نثر حیدر مهرگان، نثری شعرگونه است که بر پایه عاطفه و عشق و احساس «محض» بنا شده است.
·        به جرئت می توان گفت که در آثار تیزابی و مهرگان و غیره لگام خرد عمدتا به دست عشق و احساس و عاطفه است.

5
خوشا هوای آن حریف و آه آتشین او
که هر نفس ز سینه اش، سمندری در آمدی

·        سایه در این بیت، ضمنا بی غمان فعلی را که هنری جز «سماع سرد» ندارند با قلندران قبلی مورد مقایسه قرار می دهد:
·        سایه جای خالی پهلوانانی از قبیل جوانشیر و مهرگان و تیزابی و شهبازی و غیره را خالی می بیند و به زمان ماضی حسرت می خورد.
·        مسئله اما اینجا ست که شرایط سوبژکتیف رقت بار و رخوت بار کنونی در حزب توده در تحلیل نهائی یکی از ثمرات تلخ همان تاخت و تاز احساسی و عاطفی بی اعتنا به خرد و اندیشه بوده است.

6
·        یکی از گشتاورهای (ممان های) اصلی طرز «تفکر» استالینیستی، اندیشیدن به لحظه و فراموش کردن روند است:
·        دیالک تیک دم و عمر در فلسفه خیام.
·        وجه مشترک بینشی ـ اسلوبی خیامیسم (فلسفه طبقات اجتماعی  واپسین)  و استالینیسم، وارونه کردن دیالک تیک لحظه و روند (دم و عمر) است:
·        خیام دم را بر عمر، لحظه را بر روند برتر می شمارد.

7
·        استالینیسم هم منافع لحظه ای را بر منافع روندین برتر می شمارد و حتی می توان گفت که بسان خیام دیالک تیک لحظه و روند را به شکل دوئالیسم همه چیز و هیچ بسط و تعمیم می دهد.
·        آن سان که لحظه و منافع و مسائل لحظه ای نقش تعیین کننده کسب می کنند.
·        در این صورت، کارهائی انجام می یابند که در مقیاس لحظه ای، پیروزی جلوه می کنند، ولی در مقیاس روندین به شکست های فجیع آبستن اند.

8
·        به قول خسرو صدری، حزب توده در دوره پس از روی کار آمدن روحانیت، بلحاظ کمی رشد چشمگیری می کند.
·        خیلی از گروه های سیاسی چپگرای هپیلی هپو از قبیل فدائیان و سهند وسبلان و غیره به حزب توده می پیوندند.
·        این جور چیزها، با همان پیروزی های لحظه ای استالین و شرکاء قابل مقایسه اند.
·        این جور چیزها، در روند به جائی نمی رسند.

9
·        نتیجه وارونه سازی دیالک تیک عینی همین می شود:
·        در عرض چند دهه هم سوسیالیسم کذائی به گور سپرده می شود و هم بزرگ ترین و عزیزترین ایدئال بشری، یعنی بنای جامعه مبتنی بر برابری و خواهری ـ برادری بی آبرو، رسوا و بی اعتبار می شود.

·        از حزب توده نیز علیرغم همین پیروزی های کشکی، سطحی و کمی، پس از چند سال، نه نشانی می ماند و نه عزت و ارج و ارزش و اعتباری.   

·        تازه، توده ای ها باید سپاسگزار جلادان «جمهوری جهل و جنون» باشند که رهبری حزب شان را بی رحمانه قلع و قمع کرده است.

·        شاید این شیوه عمل ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی را بتوان نوعی اعاده ایراسیونالیستی حیثیت برای حزب توده تلقی کرد و با حمله ارتش فاشیسم آلمانی به خاک شوروی مقایسه نمود.

·        کسی که از شناخت ماهیت چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی سر باز زند و به قضاوت های سوبژکتیف شتابزده دل خوش کند، «بر سر او همان می آید که بر سر باخه آمده است.» (کلیله و دمنه)  

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر