تندیس هگل و مارکس در پکن
حسن جداری
هگلیسم یا
مارکسیسم!
سرمایه داری یا سوسیالیسم!
سرچشمه:
مجله هفته
کیانوش دل
زنده
این
متن نشون می ده هیچ شناخت صحیحی از هگل نداری.
و بعید می دونم از خود هگل چیزی خونده باشی،
این
حرفای که تو می زنی بیشتر نقدهای نئولیبرال و لیبرالها ست تا مارکسیست.
دوست
من مارکس بارها تاکید کرده هگل استاده منه،
نظام مارکس مبتنی بر نظام هگله.
لنین
هم ذر زوریخ زمانی که هگل خوند لنین شد.
رهگذر
« این
متن نشون می ده هیچ شناخت صحیحی از هگل نداری.
و بعید می دونم از خود هگل چیزی خونده باشی،
این
حرفای که تو می زنی بیشتر نقدهای نئولیبرال و لیبرالها ست تا مارکسیست.
دوست
من مارکس بارها تاکید کرده هگل استاده منه،
نظام مارکس مبتنی بر نظام هگله.
لنین
هم ذر زوریخ زمانی که هگل خوند لنین شد. »
(کیانوش دل زنده)
1
·
یکی از معایب اصلی ایرانی جماعت
بویژه به هنگام چالش نظری، سوبژکتیویسم معرفتی است.
·
به جای تحلیل فاکتمند نظر، یخه خود
صاحب نظر را می چسبند و بر زمین می زنند.
2
·
در نتیجه، آنچه که می بایستی اسباب
هماندیشی و هماموزی باشد، به اسباب مرافعه شخصی تنزل می یابد.
3
·
عنوان این پژوهش حسن جداری معیوب
است.
·
ایشان میان هگلیسم و هگلیانیسم پیر
و جوان عملا علامت تساوی گذاشته اند.
4
·
اما پژوهش حسن جداری کمترین ربطی
به «نقدهای (؟) نئولیبرال
و لیبرالها» ندارد.
·
اصولا سخن از کدامین نقدهای کذائی نئولیبرال و لیبرالها در بین است؟
5
·
من هنوز کل این مطلب را نخوانده
ام، ولی با نظری گذرا فکر می کنم که محتوای ماهوی نظر ایشان درست است.
6
·
مارکس و انگلس از شاگردان هگل و از
ستایندگان سرسخت هگل بوده اند.
·
ولی در ضمن ناقد و نافی فلسفه هگل
و وارونه ساز اسلوب فکری (دیالک تیک) هگل بوده اند.
7
·
لنین هم با صراحت تمام از وارونه
کردن دیالک تیک هگل و گذاشتن آن روی پاهایش سخن گفته است.
8
·
ضمنا درست است که لنین هگل را
ستوده است و آموزش دیالک تیک را اکیدا توصیه کرده است، ولی بسان مارکس و انگلس سیستم
هگلی را وارونه کرده است:
·
دیالک تیک هگلی را از سیستم
ایدئالیستی او آزاد ساخته است:
·
به همین دلیل دیالک تیک مارکس و
انگلس و لنین را دیالک تیک ماتریالیستی می نامند.
·
در حالیکه دیالک تیک هگل،
ایدئالیستی بوده است.
9
·
البته اکنون روی میراث هگل کار
تحقیقی عظیمی در آلمان و هلند و غیره انجام می گیرد.
10
·
شالوده نظری مارکسیسم میراث فکری و
علمی ـ فلسفی پیشین بوده است:
·
سه منبع اصلی مارکسیسم را به شرح
زیر بوده اند:
الف
·
اقتصاد کلاسیک انگلیس
ب
·
فلسفه کلاسیک بورژوائی (آلمان) که فلسفه فویرباخ و فلسفه هگل قله آن بوده
اند.
ت
·
سوسیالیسم اوتوپیکی (فرانسه)
11
·
مارکسیسم اما بر نفی دیالک تیکی
میراث پیشین بنا شده است.
·
مسئله اندکی پیچیده است.
·
برای درک این مسئله باید با دیالک
تیک ماتریالیستی آشنا بود:
الف
·
هگل نماینده ایدئولوژیکی
کاپیتالیسم است.
·
فلسفه هگل، بویژه اسلوب فکری سیستم
هگل اما بر دیالک تیک استوار است و خواه و ناخواه منادی تاریخیت (آغازمندی و پایان
مندی) کاپیتالیسم است.
ب
·
بورژوازی واپسین و معاصر دیری است
که میراث مترقی همه فلاسفه کلاسیک خود از کانت و فیشته و فویرباخ و هولباخ و
غیره را به گور سپرده است و امروز هیچ
خرافه مذهبی و غیره وجود ندارد که مورد نمایندگی
و حتی حمایت بورژوازی واپسین قرار نگیرد.
ت
·
رابطه بورژوازی واپسین و معاصر با
فوندامنتالیسم های رنگارنگ یهودی، مسیحی، شیعی، سنی و غیره نه پدیده ای مصلحتی، بلکه طبقاتی ـ ایدئولوژیکی
است.
·
رابطه ای راستین و اصیل است.
·
رابطه ای با خلوص نیت و از ته دل
است.
·
قانونمند است، جبری و ضرور است،
الکی و کشکی و بازی نیست.
پ
·
میان ریگان و پاپ و یا بوش و بن
لادن و یا کری و خامنه ای اصولا تفاوت ایدئولوژیکی و جهان بینانه ماهوی وجود
ندارد.
12
·
مفهوم «طبقات اجتماعی واپسین»
مفهومی کلیدی برای درک وجه مشترک جهان بینانه و ایدئولوژیکی میان حافظ و خیام و
نیچه و شاملو و هدایت و هایدگر و هیتلر و مجاهد و حزب الله و فدائی و پیکاری و غیره است.
·
درک خیلی از پدیده های معاصر نیز وابسته
به درک این مفهوم است.
13
·
همه نمایندگان همه طبقات اجتماعی
واپسین (برده داری واپسین، فئودالی واپسین و بورژوائی واپسین) به وحدت جهان بینانه
و ایدئولوژیکی می رسند و رسیده اند.
·
در این صورت است که آب امپریالیسم
با آب واتیکان، فوندامنتالیسم از هر نوع، مسجد و کلیسا و کنیسه در جوی واحدی
سرازیر می شود.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر