فروغ
فرخزاد
(1313
ـ 1345)
(1934
ـ 1966)
عصیان
(۱۳۳۶)
تحلیلی از شین میم شین
خانه می کردم میان مردم خاکی
خود به آنها راز خود را باز می خواندم
می نشستم با گروه باده پیمایان
شب میان کوچه ها آواز می خواندم
·
معنی تحت اللفظی:
·
همنشین مردم خاکی می شدم و اسرارم را خود با آنها در
میان می گذاشتم.
·
با میخواره ها همنشین می شدم و همراه با آنان در کوچه ها
آواز می خواندم.
آن
چنان می کوفتم بر فرق دنیا مشت
تا
که هستی در تن دیوارها می مرد
·
فروغ پس از تخریب دنیای کهنه پی ریزی جهان نوین را آغاز
می کند:
1
خانه می کردم میان مردم خاکی
·
خدا واره طراز نوین، بر خلاف خدای خودخواه انتزاعی و
آسمانی، در نهایت انسان وارگی در دل خلق خاکی خانه می کند.
·
بدین طریق اولین گام در جهت حل تضاد فراز و فرود، خدا و
خلق برداشته می شود:
·
خدا با خلق در می آمیزد، یکی و یکسان می شود.
·
فاصله ها و تفاوت ها از بین می روند.
·
این اما به چه معنی است؟
2
·
این عملا بدان معنی است که خدا خلق واره می شود.
·
بدین طریق، برابری خجسته ی پیشین بر باد رفته و از یاد
رفته به دودمان انسانی برمی گردد و همراه با آن، بیگانگی میان خلق و خدا و عملا و
نتیجتا از خودبیگانگی انسان ها رنگ می بازد.
·
این اما به چه معنی است؟
3
خانه می کردم میان مردم خاکی
·
این بدان معنی است که زمینه ارتقای خلق به درجه دیالک
تیکی از انسان و خدا فراهم می آید.
·
حالا
خواننده خوداندیش حتما خواهد گفت:
·
«این اندیشه فروغ که تازگی ندارد.
·
عرفان هم همین اندیشه را نمایندگی کرده و می کند.»
·
آری.
·
قضیه بظاهر از همین قرار است.
·
ولی فقط بظاهر از این قرار است.
4
خانه می کردم میان مردم خاکی
خود به آنها راز خود را باز می خواندم
·
فروغ در سراسر این شعر، تفاوت و تضاد جهان بینی خود را
با جهان بینی ارتجاعی و ایراسیونالیستی عرفان برملا می سازد:
·
در عرفان این ماده است که به سوی روح پر می کشد، به همان
سان که غبار به سوی خورشید.
·
در فلسفه فروغ، روح است که مادی می شود.
·
خدا ست که انسان واره می شود.
·
مجرد است که مشخص می شود.
·
خدای انتزاعی است که ترک پست و مقام می کند و در هیئت
شاعره ای سرخ مادیت و عینیت می یابد و عملا تغییر ماهیت می دهد.
·
خلاصه اینکه روح در ماده، خدا در خلق تحلیل می رود.
·
فروغ بدین طریق، عرفان را به عنوان شعور وارونه برمی
گرداند و روی پاهای مادی اش قرار می دهد تا وارونگی اش را نفی کند:
·
وارونه سازی هر وارونه به معنی غلبه بر وارونگی است.
5
خانه می کردم میان مردم خاکی
خود به آنها راز خود را باز می خواندم
·
خدای مجردی که انسان واره و مشخص شده، از ماهیت
اسرارآمیز خود پرده برمی دارد و منشاء زمینی و بشری خود را آشکار می سازد.
·
به زبان فروغ، «راز خود را، یعنی سیر و سرگذشت وارونه
سازی را با خلق باز می گوید.»
·
چون خدا در واقع چیزی جز انعکاس آسمانی ـ انتزاعی برده
داران ریز و درشت زمینی نبوده است.
·
خدا محصول عمل فکری انتزاع (تجرید) بنی بشر بوده است.
·
همانطور که بنی بشر در نتیجه انتزاع سرو و صنوبر و
سپیدار و غیره به مفهوم انتزاعی «درخت» رسیده، به همان سان نیز در نتیجه انتزاع برده داران مشخص زمینی
به خدای انتزاعی واحد، به برده دار انتزاعی واحد رسیده است.
6
خانه می کردم میان مردم خاکی
خود به آنها راز خود را باز می خواندم
·
پیش شرط از بین بردن بیگانگی میان خلق و خدا، پرده
برداری از اسرار کذائی است:
·
درهم ریختن تارهای توهم است.
·
این همان اشاعه شعور علمی و انقلابی در میان خلق است و
بس.
·
این همان روشنگری علمی و انقلابی است.
·
بدون روشنگری علمی و انقلابی نمی توان بر بیگانگی و از
خودبیگانگی غلبه کرد.
·
و بدون غلبه بر بیگانگی و از خودبیگانگی نمی توان به حل
تضاد خدا و خلق نایل آمد.
·
اما حل تضاد خدا و خلق به چه معنی و به چه نیت و ضرورت
است؟
7
·
برای پاسخ به این پرسش، بهتر است که به دیالک تیک سوبژکت
و اوبژکت بیاندیشیم.
·
انسان با پذیرش خدائیت (الهیت) خدا عملا خود را سلب
انسانیت کرده است.
·
یعنی سلب سوبژکت وارگی (فاعلیت، خدائیت) کرده است.
·
یعنی خود را تا درجه چیزها تنزل داده است.
·
خود را اوبژکت واره کرده است، چیز واره کرده است.
·
خود را سلب خرد و خودمختاری و خالقیت و خلاقیت کرده است.
·
فروغ در پی بازگرداندن خرد و خودمختاری و خالقیت و خلاقیت
بر باد رفته و از یاد رفته به بنی نوع بشر است.
·
به همین نیت و ضرورت، خدا را انسان واره می کند و به
میان مردم خاکی می برد تا از زبان خود خدا بشنوند که ماجرا از چه قرار بوده است.
·
اما چرا و برای چی؟
8
·
پاسخ به این پرسش را فروغ پیشاپیش داده است:
وحشت از من
سایه در دل ها نمی افکند
عاصیان را
وعده ی دوزخ نمی دادم
یا ره باغ ارم،
کوتاه می کردم
یا در این
دنیا بهشتی تازه می زادم
·
فقط با پرده برداری از اسرار الهی و سریت خدا ست که می
توان بر وحشت مردم از عذاب الهی غلبه کرد و راه باغ ارم را کوتاه نمود و یا حتی
گامی فراتر نهاد و بهشت تازه ای در این دنیا برپا داشت.
·
اما برای انجام اینهمه باید قبل از هر چیز، سوبژکت وارگی
انسان را، خدا وارگی و خلاقیت انسان را به او بازگرداند.
·
یعنی انسان را به ساز و برگ خودآگاهی مجهز ساخت.
·
تا بتواند بر توهم وحشت دوزخ چیره شود و راه باغ ارم را
کوتاه کند و یا حتی بهشت برینی بر روی زمین احداث کند.
·
چون تبدیل دوزخ زمین به بهشت برین، تنها و تنها از عهده
توده برمی آید، توده ای که بر بیگانگی ها و از خودبیگانگی ها غلبه کرده باشد، به
سلاح خوداندیشی، خرد و خودمختاری نظری و عملی مجهز شده باشد.
·
به سوبژکت وارگی و توان مادی و معنوی تاریخسازی خود واقف
شده باشد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر