۱۳۹۲ اسفند ۲۶, دوشنبه

سیری در شعر «آرش کمانگیر» (33)


سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
آرش کمانگیر
(شنبه 23 اسفند 1337)
تحلیلی از شین میم شین

1
هزاران دست لرزان و دل پر جوش
گهی می گیردم، گه پیش می راند

·        سیاوش در این بیت، دیالک تیک دست و دل را از سوئی و دیالک تیک گرفتن و پیش راندن را از سوی دیگر بسط و تعمیم می دهد تا اندیشه معینی را به بهترین وجهی به تبیین بنشیند.
·        دیالک تیک دست و دل و دیالک تیک گرفتن و پیش راندن اما حاوی چه محتوائی اند؟

2
هزاران دست لرزان و دل پر جوش
گهی می گیردم، گه پیش می راند

·        دیالک تیک دست و دل اولا بسط و تعمیم دیالک تیک پراتیک و تئوری است:
·        دست مظهر کرد و کار است و دل (ضمیر) مظهر تفکر و شعور و شناخت.
·        هیولای توده تجلی گاه دیالک تیک عمل و اندیشه است:
·        توده هم در تلاش و هم در هماندیشی است.
·        به همین دلیل دست های هزارگانه اش لرزان اند و دل های هزارگانه اش پرجوش.

3
·        دیالک تیک دست و دل اما از سوی دیگر بسط و تعمیم دیالک تیک عمل و عاطفه است.
·        چون دل در ادبیات کشور آرش و سیاوش به مثابه مخزن عشق و احساس و عاطفه نیز است.
·        لرزش دستان توده با جوش و خروش دل آن توأم است.

·        اما چرا و به چه دلیل؟

4
·        دست و دل معمولا زمانی دستخوش لرزش و جوش و خروش است که مغز بر امر بمراتب مهمتری تمرکز دارد و فرصت ارسال فرمان لازمه به دست و دل را ندارد.
·        سیستم عصبی آدمی در این جور شرایط دشوار چنان و چندان متشنج است که اعضای اندام قادر به انجام هیچ کاری نیستند.
·        سیاوش از کلافه وارگی و تشنج عصبی توده پرده برمی دارد.


5
هزاران دست لرزان و دل پر جوش
گهی می گیردم، گه پیش می راند

·        دیالک تیک گرفتن و پیش راندن بسط و تعمیم دیالک تیک ستد و داد است که یکی از عام ترین دیالک تیک های عینی هستی از ذره تا کهکشان است.
·        دیالک تیک جذب و دفع نیز فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک ستد و داد است.
·        هستی هر موجود زنده و حتی هر ذره اتمی وابسته به همین دیالک تیک ستد و داد است.
·        تشنج عصبی توده خود را در همین دیالک تیک ستد و داد، در همین دیالک تیک گرفتن و پیش راندن به بهترین وجهی نمودار می سازد:
·        هیولای توده قهرمان خود را  گهی می گیرد، به سینه می فشارد، یعنی مانع رفتنش می شود و گه پیش می راند.
·        دو دلی و تردید و تشنج عصبی و کلافه وارگی آدمی را بهتر از این نمی توان تبیین داشت.
·        وقتی از عظمت بینشی و اسلوبی سیاوش سخن می رود، به همین دلایل است.
·        آنچه که چه بسا سهل و ساده می نماید، بشدت پیچیده، غنی و بغرنج است

6
هزاران دست لرزان و دل پر جوش
گهی می گیردم، گه پیش می راند

·        این طرز رفتار تناقض مند توده اما دلیل دیگری هم دارد که با دلیل اول (تشنج عصبی) در پیوند دیالک تیکی قرار دارد:
·        سیاوش بدین طریق، از پیوند عاطفی عظیم میان قهرمان و توده پرده برمی دارد:
·        برای توده «بی همه چیز»، فدا کردن جگرگوشه یگانه ی خویش کار سهل و آسانی نیست.
·        به همین دلیل است که می گیرد، به سینه می فشارد و مانع رفتنش می شود.
·        توده اما شکست خورده است و دشمن اولتیماتوم داده است:
·        از این رو، توده به فداکردن گوهر یگانه خویش برای ایفای نقش «کمانداری کمانگیر» مجبور گشته است و برای حفظ و حراست از همبود باید قهرمان عزیز خود را پیش براند.
·        اکنون فقط باید نقش تعیین کننده در این دو دیالک تیک تبیین یافته در این بیت، تعیین شود.
  
7
پیش می آیم

·        تعیین نقش تعیین کننده در دیالک تیک ستد و داد، رفتن و پیش راندن و نقش تعیین کننده در دیالک تیک دست و دل،  در همین حکم دو کلمه ای بروشی و وضوح تام و تمام اعلام می شود:
·        توده در دیالک تیک ستد و داد، تصمیم به داد گرفته است.
·        یعنی در دیالک تیک گرفتن و پیش راندن، تصمیم به پیش راندن گرفته است و ضمنا در دیالک تیک دست و دل، برای دست (پراتیک، عمل، پیش راندن)  نقش تعیین کننده قائل شده است و نه به گرفتن، به سینه فشردن، مانع رفتن شدن و نه  به عاطفه و احساس و عشق خویش.

·        اما چرا و به چه دلیل؟

8
·        دلیل این تصمیم آرش و سیاوش و توده در دیالک تیک های زیرین، پیشاپیش تبیین یافته است:

الف
·        در دیالک تیک جزء و کل (ماتریالیسم دیالک تیکی)  نقش تعیین کننده از آن کل است.

ب
·        و نتیجتا در دیالک تیک عضو و همبود، فرد و جامعه (ماتریالیسم تاریخی)  نقش تعیین کننده از آن همبود و جامعه   است.
·        چون دیالک تیک عضو و همبود و فرد و جامعه بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل اند.
·        کل و همبود و جامعه برای حفظ و تداوم خویش جزء و عضو و فرد معینی را به هنگام ضرورت فدا می کنند.
·        البته نه به دلخواه، بلکه با دستان لرزان و دل های جوشان، با اشک و آه و اندوه!

ت
·        و در دیالک تیک منفرد (خاص) و عام (ماتریالیسم دیالک تیکی) نقش تعیین کننده از آن عام است و عام از سوئی همبود و جامعه و توده و حزب  و تشکیلات است و از سوی دیگر مفهوم است که چه بسا حکم قانون دارد.

9
دل و جان را به زیور های انسانی می آرایم

·        منظور آرش و سیاوش از آراستن دل و جان به زیورهای  انسانی چیست؟
·        انچه بی شک و تردید می توان از این مصراع شعر استنباط کرد، قبل از هر چیز، هومانیسم انقلابی است:
·        آرش دل و جان خود را به زیورهای هومانیستی، به سجایای متعالی اخلاقی ـ انسانی می آراید.
·        آرش نه پتیاره ای، بلکه انسان نمونه ای است.
·        در آرش انسان نوعی تجلی می یابد.
·        در کالبد آرش انسان ایدئال، انسان جامعه ایدئال، انسان جامعه کمونیستی می زید.
·        به قول احسان طبری انسانی پارسا و پاکدامن.  
·        شاید منظور سیاوش ضمنا خودپروری (تربیت خویشتن خویش) معرفتی ـ نظری ـ عاطفی و روحی آرش باشد:
·        توسعه و تکامل حتی الامکان شناخت نظری ـ عقلی و عاطفی خویش.

10
به نیرویی که دارد زندگی در چشم و در لبخند
نقاب از چهره ترس آفرین مرگ خواهم کند

·        آرش با توسل به نیروئی نقاب از چهره ترس آفرین مرگ خواهد کند و به انجام مأموریت محوله از سوی توده جامه عمل خواهد پوشاند.
·        مسئله این است که آرش این نیروی تعیین کننده را از کدامین منبع و سرچشمه دریافت می کند؟

11
به نیرویی که دارد زندگی در چشم و در لبخند

·        پاسخ به این پرسش، تعیین صریح و قاطع و پیگیر و بی چون و چرای نقش تعیین کننده در دیالک تیک جزء و کل و فرم های متنوع بسط و تعمیم آن است.
·        آرش نیروی خود را از زندگی می گیرد و زندگی نیروی خود را از چشم و لبخند.
·        اما منظور از چشم و لبخند چیست که منبع لایزال نیروی زندگی است؟
·        برای پاسخ به این پرسش باید به بیت آغازین این بخش از شعر  برگشت:

12
هزاران چشم گویا و لب خاموش
مرا پیک امید خویش می داند.

·        سیاوش بدین طریق هم دیالک تیک آرش و توده را تبیین می دارد و هم نقش تعیین کننده در آن دیالک تیک را از صراحت می گذراند:
·        همان هزاران چشم و لب خاموش که آرش را امید خویش می دانند، منبع لایزال نیروی زندگی اند که آرش نیروی نهائی خود را برای پرتاب تیر رهائی بخش از آن می ستاند.

·        اگر این تفکر سیاوش از منطقیت ریاضی واره سرشار نیست، پس چیست؟
·        اگر این به معنی اعلام نقش تاریخ ساز توده و تقدم توده بر قهرمان در رفیع ترین مناره های جهان نیست، پس چیست؟
  پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر